آشنایی با کانون | نشریه | مواضع و بیانیه ها | درخواست عضویت | ارتباط با ما

ماهنامه بشریت شماره 161

 

 

 

گزارش جلسه سخنرانی کمیته هنر در 19 یولی

علی تورج

منشی جلسه : علی تورج   مسئول جلسه : فاطمه قادری

جلسه کمیته هنر با همت و کوشش اعضای کمیته در تاریخ 19.7.2015 ساعت 18 در اطاق پالتاک برگزارگردید

حاضرین در اطاق خانمها::نازنین اقا سید هاشم کدخدا-فاطمه قادری-سهیلا مرادی-معصومه فریدونی

اقایان :علی تورج-منوچهر شفایی- محمد حسین بیداروند-اشکان صادقی-جاوید گوانی-بهروز خسروی

در ابتدا خانم قادری مسئول جلسه ضمن خوشامدگوی به کلیه عزیزان اعلام برنامه ها را چنین عنوان کردند 3 سخنران در جلسه امروز داریم که پس از قرائت شعری کوتاه بترتیب از انها دعوت به سخنرانی میشود

خانم قادری سر اغاز کلامرا با این شعر اغاز نمودند

در سرزمین مادریم جان نمانده است    

در خاک لاله پرورش ایمان نمانده است

در زادگاه رستم دستان و کی قباد        

راهی بجز گوشه زندان نمانده است

غم خون شود درون دل و چشم سر دهد    

 ابریست روزگارم و سامان نمانده است

باریده برف بر سر خلقم به ماه تیر      

خندان گلی به باغ و گلستان نمانده است

پژمرده گل بموسم گل باغبان کجاست  

صبر قرارو طاقت و تاوان نمانده است

مادرعزای داغ جوانی بسینه داشت      

در خانه هایمان گل و گلدان نمانده است

پوسیده باورم چه کنم  زندگی کجاست      

کوروش ببین که نامی از ایران نمانده است

در ادامه برنامه طبق فراخوان از خانم معصومه فریدونی هنرمند و فعال حقوق بشر دعوت شد تا به سخنرانی خود با موضوع بررسی حقوق هنروهنرمندان در بهار 1394 بپردازند متن سخنرانی ایشان بشرح زیر میباشد :

هنرمند جماعت مسوولیت اجتماعی سنگین‌تری نسبت به بسیاری اقشار دیگر دارد، چرا که جمعی به قول سعدی «بر او روی دارند و پشت»، و حرکات و سکنات‌اش را دنبال می‌کنند. وقتی که هنرمند جمهوری اسلامی را تایید می‌کند بسیاری از هنرمنددوستان نیز به تبعیت وی همین کار را می‌کنند. لذا به نظر حقیر، این عمل برخی هنرمندان کشورمان از منظر اخلاقی جای اشکال فراوان دارد، چرا که به نظامی مشروعیت می‌بخشد که در نهاد با انسانیت و دموکراسی در ضدیت است؛ و این کاملا بر خلاف ادعاهای «آزادی‌خواهانه» و «آزادی‌بخش» است هنر مستقل از سیاست است و گونه‌های مختلفی را در بر می‌گیرد. از هنرمند نمی‌توان انتظار یک فعال سیاسی چه آرمان‌گرا و چه واقع‌گرا داشت. قضاوت در مورد هنرمند در تحلیل آخر از ارزیابی کار و نقش هنری وی بر می‌خیزد.  هنرمند در هر شرایطی باید فعالیت کند و گرنه چشمه ذوق هنری وی کور می‌شود. در سخت‌ترین شرایط حیات یک ملت این هنرمندان هستند که چراغ امید را روشن نگاه می‌دارند و به جامعه نشاط  و سرزندگی برای بقا و تغییر می‌دهند. بنابراین انتظار خانه نشینی از هنرمند و یا عدم انجام فعالیت هنری به خاطر مشکلات نظام سیاسی امری غیر منطقی و در عین حال مضر است

.. هنرمندان همواره مشکلات فراوانی دارند و شاید مهمترین دغدغه آنها که دغدغه هر انسان دیگر هم محسوب می شود تامین اقتصادی زندگی و امرار معاش است، هنرمندی که سال ها برای گسترش هنر این مرز و بوم تلاش کرده است امروز باید با حل مشکلات و مضیقه های پیش رو با آرامش و اطمینان به کار خود ادامه دهد نه اینکه هنوز برای فروش آثاری که زمان زیادی صرف آن کرده هم مشکل داشته باشد و حل این مسئله مشارکت و یاری همه ارگانها و نهادها را می طلبد.

لغو کنسرت‌های بانوان که اخیرا نیز ادامه دارد، گفت: «متاسفانه این مساله‌ای است که ما همیشه درگیرش هستیم اما در دوره‌های مختلف با شدت و ضعف روبه‌‌رو می‌شود. برخورد‌ها کاملا سلیقه‌ای است و در شهرستان‌ها کنسرت‌هایی صرفا به دلیل حضور یک زن در میان نوازندگان لغو می‌شود.

یک پژوهشگر موسیقی از حذف برخی از سبک‌های موسیقی از فرهنگسراها، توسط شهرداری تهران خبر داده است

موسیقی در گیرودار فشارهای فرا قانونی

شماری از کارشناسان با بررسی دلایل کناره گیری «پیروز ارجمند» مدیرکل پیشین دفتر موسیقی، بر بایسته های برداشتن فشارهای فراقانونی و برچیدن نگاه های سلیقه یی در این حوزه تاکید کردند.

به گزارش  «پیروز ارجمند» مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شاید یکی از بحث برانگیزترین تحول های صورت گرفته در عرصه ی موسیقی می باشد.

این اتفاق که به دنبال دخالت فراقانونی برخی نهادها در امور دفتر موسیقی و لغو برگزاری برخی کنسرت های دارای مجوز از وزارت ارشاد رخ داده، این گمان را میان اهالی موسیقی تقویت کرده است که اینگونه رفتارهای بیرون از قاعده که استقلال رای و عمل دفتر موسیقی را خدشه دار می سازد، سرانجام به کناره گیری ارجمند انجامیده است.

برخی فعالان حوزه ی موسیقی بر این باورند اقدام هایی مانند لغو برگزاری کنسرت های دارای مجوز و یا واگذاری اختیار به «بنیاد رودکی»، نمونه هایی از تحول های صورت گرفته در این حوزه طی ماه های گذشته هستند که آشکارا از کاهش دایره ی اختیارات دفتر موسیقی نشان دارد.

برخی کارشناسان این اتفاق ها را در کنار غیبت پیروز ارجمند در نشست شورای طرح و برنامه ی جشنواره ی سی و یکم موسیقی فجر بیانگر کاهش دایره ی فعالیت های دفتر موسیقی و جایگزینی نهادهای دیگر به جای این دفتر در بسیاری از فعالیت های جاری می دانند؛ روندی که به گفته ی آنان، ارجمند را به کناره گیری از دفتر موسیقی وادار کرد. آنان معتقدند فشارهای وارد شده، اختیار در بسیاری از امور را از دفتر موسیقی گرفته و تاکنون از تحقق وعده های دولت در حوزه ی موسیقی جلوگیری کرده است

که در دوران ریاست پیروز ارجمند در دفتر موسیقی تلاش های زیادی از سوی وی برای بهبود وضعیت موسیقی کشور صورت گرفته که متاسفانه منجر به برکناری وی گردید

استاندار منطقه 11 تهران ساخت مسجدی در کنار تئاترشهر کلید خورد و قرار بود به محل مذهبی - فرهنگی مهم و بزرگی در یکی از مرکزی‌ترین و پرترددترین نقاط پایتخت تبدیل شود. پروژه‌ای که سال 1383 و در زمان حضور محمود احمدی‌نژاد در شهرداری تهران به تصویب رسید. عملیات گودبرداری و اجرایی این مسجد آغاز شد، اما در ادامه با تغییر شهردار و ورود طراح جدید و اعمال تغییرات در معماری و طراحی این بنا، اجرای آن در بازه‌های مختلف زمانی با وقفه و کندی همراه شد.

این وقفه‌ها آن‌قدر طولانی شد که امروز با گذشت 11 سال از کلید خوردن این طرح، مردمی که هر روز از کنار پارک دانشجو تئاترشهر عبور می‌کنند ساختمان نیمه‌کاره‌ایی را می‌بینند که قرار بوده به شهرشان انسجام بیشتری ببخشد، اما سال‌هاست چهره‌ی این نقطه از شهر را مغشوش کرده و آرامش بصری این منطقه را از بین برده است.

مدیران شهری با وجود گذشت 11 سال از تصویب اجرای طرح این مسجد هنوز نتوانسته‌اند راه‌ حلی برای مشکلات به‌وجود آمده در مسیر اجرای طرح ارائه کنند و راهکارهای مناسبی را برای تکمیل این پروژه‌ی ساده‌ی شهری به کار ببندند تا پرونده‌ی آن سرانجام بسته شود. این در حالی است که براساس برخی اخبار منتشرشده، برای ساخت بنای مسجد تا کنون 31 میلیارد تومان هزینه شده است و با گذشت زمان این هزینه‌ها افزایش خواهد یافت.

مجتبی شاکری - عضو کمیته اجتماعی شورای شهر تهران - تیرماه امسال در بازدید سرزده از این مسجد اعلام کرد که شهرداری و شورای شهر به‌دلیل تأیید طرح مسجد و نظارت نکردن بر آن، مقصران اصلی به نتیجه نرسیدن طرح ساخت این بنا هستند.

او با بیان این‌که مسجد باید نشانه‌های معماری ایرانی - اسلامی را داشته باشد، گفت: وقتی شورای شهر به ساخت مسجد ورود پیدا کرد به این نتیجه رسید که این کار باید متوقف شود، چون وقتی به این مسجد ورود پیدا می‌کنیم، یک سازه خشن عمودی را که نشانه‌ای از مسجد ندارد، می‌بینیم. این بنا نشانه‌ معماری ایرانی - اسلامی را ندارد. بنای ما بر این است که اجرای کار متوقف شود تا طراحی جدید ارائه شود. با هزینه‌ای که برای این پروژه صرف شد 10 مسجد در مقیاس محله می‌توان ساخت تئاترشهر در سال 1384 به‌عنوان میراث ملی کشور به ثبت رسید و طبق قانون، هرگونه ساخت‌وساز و تجاوز به آن حریم و عرصه‌ی آن بدون تأیید کارشناسان سازمان میراث فرهنگی، خلاف است. با این حال، در سال‌های اخیر آن‌قدر ساخت‌وساز در اطراف این مجموعه انجام شده که هنرمندان را به اعتراض و حتی تحصن واداشته است. ساخت مترو، زیرگذر چهارراه ولیعصر (عج)، ساخت‌وسازها و مرمت برخی نقاط ساختمان تئاترشهر و ساخت مسجد در کنار آن، از مواردی بوده که این بنا را بارها تهدید کرده است.

و بعد از گذشت 11 سال خود مسیولان با هم درگیر شدن و بر این باور هستند کهپس از تغییر شهردار تهران  در پشت پرده و به صورت نسبتا محرمانه و سری، بدون دعوت از  همکاران برای تشریح ایده‌ها و دفاع از اصول طراحی‌های انجام‌شده، غیاباً کار نیمه‌کاره محکوم شده و بدون اطلاع ما، کار به مشاور دیگری که فاقد هرگونه سابقه فرهنگی، علمی و هنری در طراحی مراکز مذهبی است، سپرده شده است و تنها بحثی که مطرح و رسید گی نمیشود نقض حقوق هنرمندان است و ساختمان تاتر شهری که با وجود قدمت و مشقت هنرمندان برپا بوده دایما در تهدید و نابودی بوده است

یکی از وظایف دولت در زمینه مراکز علمی کاربردی فرهنگ و هنر این است که رشته‌ها را به‌گونه‌ای طراحی کند که فارغ‌التحصیلان آنها بتوانند در بازار کار نیز جذب شوند و  البته در همین‌جا باید به این نکته هم اشاره کنم که هنرجویان و دانشجویان نیز نباید فقط به این آموزش های رسمی اکتفا کنید و این را بدانید که ارزش های هنری که اساتید به دست آورده اند، یک شبه به دست نیامده است. و با خودباوری، اعتمادبه نفس، دانسته‌ها و داشته‌های خود را تربیت کنید و بدانید رمز ترقی شما در پیگیری این ایده ها است. من به شما توصیه می کنم که آنچه را که دوست دارید، انجام دهید، نه آنچه را که به شما می گویند؛ چراکه هنری ارزشمند است که متناسب با ذوق شخصی افراد باشد

در ادامه سخنران بعدی خانم نازنین اقاسید هاشم کد خدا:

حقوقدان و فعال حقوق بشر سخنرانی خود را با موضوع 

بررسی به مشکلات سانسور در ایران اغاز کردند.

 متن سخنرانی ایشان بشرح زیر است :

سانسور یا بررسی که ریشه فرانسوی دارد به معنی کنترل کردن سخن و انواع دیگر بیان و ابراز وجود انسانهاست که معمولا سانسور در بسیاری از موارد توسط سازمانهای دولتی انجام میشود. در فارسی برای سانسور مترادفهایی چون ممیزی بررسی تفتیش عقاید نظارت و ارزیابی و قضاوت بکار رفته است . سانسور را از دیدگاههای گوناگونی تعریف کرده اند یکی از این تعریفها در رابطه با سانسور این است که سانسور عملی است در جهت تغییر یا جلوگیری از سخن یا نوشته هایی که مخل صلاح عمومی ارزیابی شود.سانسور به معنی تفتیش پیش از انتشار کتابها و جراید نمایشنامه و امثال آنها نیز به کار میرود. سانسور انواع مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند از سانسور اخلاقی سانسور نظامی سانسور سیاسی سانسور مذهبی و سانسور شرکتی . همانطور که از نام هرکدام برمیاید هر کدام از انواع سانسور در زمینه خاصی کاربرد دارد. سانسور اخلاقی به معنی حذف هرگونه تصاویر مستهجن و ضد اخلاقی بکار میرود . سانسور نظامی فرآیند نگهداری از اطلاعات نظامی و تاکتیکی است که میبایست به صورت محرمانه و دوراز دسترس دشمن قرار بگیرد. سانسور سیاسی روشی است که طی آن دولت حقیقت اطلاعات را از مردم مخفی میکند و هدف آن جلوگیری از ایجاد فضایی برای آزادی بیان است که ممکن است منجر به شورش شود . سانسور مذهبی همانطور که از نامش برمیاید در مورد هرگونه متنی میباشد که مخالف یک عقیده خاص است و معمولا مذاهب غالب محدودیتهایی را بر مذاهب ضعیف تر اعمال میکنند.در نهایت سانسور شرکتی است که در طی آن شرکتها از افشای اطلاعات مربوط به وضعیت اقتصادی و بازرگانی شرکت که آنرا به صورت منفی جلوه دهد خودداری میکنند تا وجهه خود را خوب و مناسب جلوه دهند با این تعاریف درک این مسئله راحت است که ایران دارای تمامی موارد سانسور است و حتی پا را از این فراتر نهاده و در موارد بسیار زیاد دیگری نیز سانسور را اعمال میکند.

بر اساس ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون نگرانی از مداخله و مزاحمت حق جستجو دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است. اصل بیست و چهارم قانون اساسی ایران نیز میگوید نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند. با نگاهی به این  دو ماده قانون به این نکته پی خواهیم برد که مثل همه قوانین نوشته شده که ضمانت اجرایی ندارند مسئله آزادی بیان و عقیده در ایران دستخوش سانسور شدید است و بسیاری از نویسندگان و شاعران و همه کسانی که به نوعی اقدام به ارائه اندیشه های خود میکنند از زیر تیغ سانسور میگذرند. مسئله سانسور در ایران پیشینه بلندی دارد از سال 1216 ه.ش که نخستین روزنامه فارسی زبان در ایران به نام کاغذ اخبار از سوی میرزا صالح شیرازی  مننتشرشد تا انقلاب مشروطه به سال 1285 ه .ش دوره تاسیس و تکوین مطبوعات ایران است در این دوره شمار نشریات و روزنامه ها کم کم افزایش یافت و به موازات گسترش فعالیت مطبوعاتی دولت در صدد کنترل مطبوعات برآمد و بدین ترتیب نهاد سانسور شکل گرفت. ولی به نظر من در هیچ دوره زمانی به اندازه این سی و اندی سال سانسور بدین شکل وسیع نبوده است. براساس نظر آقای محمد بقایی ماکان نویسنده و مترجم در حوزه اندیشه و ادبیات شیوع پدیده سانسور و فشار بیش از حد به نویسندگان و هنرمندان از سال 88 افزایش چشمگیرتری داشته است و چنین سانسوری بسیار کم سابقه بوده است.متاسفانه یکی از معایب سانسور در حوزه هنری و فرهنگی این است که نویسنده و هنرمند مجبور به خودسانسوری میشود و چون پدیدآورندگان آثار از کم و کیف کار ممیزان یا به اصطلاح سانسورچیان اطلاع دارند بعضا پیش از ارائه اثر خود به خودسانسوری پناه میبرند که چنین پدیده ای بدون شک باعث میشود سطح اندیشمندی جامعه ساکن بماند و جامعه از یافته های جدید اندیشمندان و هنرمندانش محروم شود. سانسور و به تبع آن خودسانسوری باعث افول و نزول ذهنی حالقان اثر میشود. به عبارتی دیگر پدید آورندگان اثر انگیزه هایشان را از دست میدهند زیرا بدون شک نخستین و مهمترین انگیزه این افراد این است که آثارشان بدون تغییر و تحریف به دست مخاطبان برسد. اینکه سانسور در همه دنیا به شکل و نوع خاصی وجود دارد یک امر بدیهی است ولی نباید این نکته فراموش شود که در کشورهای جهان سوم و دیکتاتوری این مسئله قویتر است با نگاهی به کشورهای غربی میبینیم که سانسور و خودسانسوری تا حد زیادی وجود خارجی ندارد و ما همگی تجربه آن را داریم که افراد در حوزه سیاست و هنر به انتقاد و مسخره کردن بزرگان سیاسی و هنری خود دست میزنند بدون اینکه منعی و مشکل بعدی برای آنها وجود داشته باشد. بسیاری از هنرمندان بر این عقیده هستند که کار در حیطه هنر بسیار مشکلتر از قبل شده است و فعالیتهای هنری در ایران دچار بیماری خودسانسوری گشته است و خطری که این بیماری بر فکر و روح هنرمندان دارد آن است که دیگر نمیتوانند ذهن خود را آزادانه بر جریان اندازند تا در این حرکت ذهنی خلاقیتهای تازه ای کسب کنند.ایران و یا به اصطلاح دولت سانسورگر میکوشد تمامی رسانه های عمومی را از روزنامه ها و تلویزیون و اینترنت گرفته تا کتاب و موسیقی و نقاشی و سینما را  تحت کنترل خویش درآورد و در این راه حتی آزادی پوشش و آرایش را نیز از مردم سلب میکند. دولت ایران میخواهد از طریق کنترل مردم آن اطلاعاتی را در اختیار آنها بگذارد که برای بقای نظام لازم است.سازمانهایی در ایران وجود دارند که مسئول هستند تا سانسور را مقرر و سازماندهی کنند مثل وزارت اطلاعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شورای عالی انقلاب و نهادهایی هم که مسئول اجرای سانسورند دفترهای حراست گزینش نهادهای سیاسی و عقیدتی دفترهای بسیج و گروههای امر به معروف و نهی از منکر.متاسفانه با وجود شدت سانسور در ایران هیچ کانال معتبری برای ارائه آمار دقیق در هر زمینه وجود ندارد و این مسائل باعث بی اعتمادی مردم به قدرت حاکم میشود و سخت میشود در چنین جامعه ای بتوانی اندیشه ات را آزادانه رها کنی و امید داشته باشی که بعد از آن راحت زندگی کنی و در اینصورت است که بسیاری از هنرمندان ما نمیتوانند در چنین جامعه ای دوام آورند و چاره را در جلای وطن میینند.

امروزه سانسور در ایران ابعاد وسیعتری هم یافته است توقیف کتاب ها و نشریات بستن روزنامه ها و جلوگیری از دسترسی به بسیاری از پایگاههای اطلاع رسانی و اینترنتی و تعقیب و آزار وبلاگ نویسان هرروز بیشتر از پیش میشود و مبنا و اساس کار دولت حذف آثار خلاق و تحمیل آنچه که خود میخواهند در عرصه های ادب و هنر همچون سینما و کتاب و تاتر و موسیقی و نقاشی است.

بیانیه ای که توسط کانون نویسندگان منتشر شده به بیان مهمترین پی آمدهای اعمال سانسور و حذف فرهنگی اشاره دارد که در ادامه میاید.

سانسور به هر شکل چه پیش و چه پس از نشر و نمایش آثار پدیده ای ضد خلاقیت است. آنچه در کشور ما روی میدهد یعنی ممیزی و توقیف اثر پیش از نشر پدیده ای نادر است و در هیچ جای دنیا وجود ندارد.

سانسور سبب سرخوردگی و انزوای فکری بسیاری از نویسندگان و هنرمندان مخصوصا جوانان شده است.

آثار نویسندگان کلاسیک ما نیزاز آسیب سانسور در امان نمانده است چنان که چاپ های تازه آثار بزرگانی چون خیام مولانا سعدی حافظ فردوسی و عبید زاکانی به سبب سانسور موجب رویگردانی همسایگان پارسی زبان از این آثار شده است.

پیامد زیانبار سانسور تنها منحصر به توقف نشر نمیشود بلکه نابودی زندگی اقتصادی همه دست اندرکاران عرصه های فرهنگی را در پی دارد.

یکی از پیامدهای شوم سانسور حذف ناشران مستقل از گردونه ی نشر است که این کار آسیب های جبران ناپذیری به رقابت سالم در نشر کتاب وارد آورده است

باطل کردن مجوز نشر آثاری که پیش تر مجوز دریافت کرده اند نشانه دیگری از تشدید بی سابقه حذف فرهنگی است.

در شرایطی که عرصه بر پدیدآورندگان آثار فرهنگی مستقل تنگ شده است همه ی امکانات و کمک هزینه های دولتی چاپ و نشر در اختیار صاحبان آثار مقبول حاکمیت قرار میگیرد.

ما باید سانسور را جدی بگیریم چرا که سانسور امکان گفتگو و ارتباط ها را از بین میبرد و باعث زبان بستگی میشود به طوریکه وقتی زبان به تدریج بسته شد توانایی ها و خلاقیت ها وارد عرصه دیگری میشود و روابط انسانها را تخریب میکند و دیگر چیزی از فرهنگ تولید نمیشود.                                                                       

و در ادامه مسئول جلسه از خانم سهیلا مرادی هنرمند و فعال حقوق بشر دعوت کردند تا از دل نوشته های زیبای خود طبق رویه ما را بهره مند کنند ایشان کلام خودرابه این صورت اغازنمودند که بشرح زیر میباشد

مینویسم از نسلی که شد قربانی انقلاب !!مینویسم با خون دل. با اشک دیده...

مینویسم با درد...مینویسم با درد...

مینویسم از نسلی با عقده هایش. مینویسم از نسلی با بکن نکن ها شنیدنهایش...

مینویسم از انقلاب و فاصله اش تا به آزادی !

مینویسم از دروغهای انقلاب و جمهوری اسلامی...

مینویسم از نسلمان!!!!!

نسلی به مفهوم قربانی ...! نسلی به مفهوم زندانی..!

نسل ما یعنی خورشید گرفتگی ...نسلی که خود نور بود و هبچگاه نور را ندید !

نسل ما یعنی ترس دختر از برادر و پدر...

نسل ما یعنی مرد سالاری.

نسل ما یعنی تجاوز و خودکشی...

نسل ما یعنی بیرون افتادن تار مویی و لرزیدن ایمان ملتی

نسل ما یعنی زدن ،بریدن، زندانی کردن، کشتن، اعدام کردن...

آری مینویسم...!!!

مینویسم از نسلی که برایش در آینه خود را دیدن جرم بود ،حکمش سرپا ایستادن کنار دفتر مدرسه و از درس محروم بودن بود...!

مینویسم از نسلی  که برادران بسیجی اش ! نا برادرتر از هر چه نامرد بودند...

مینویسم از نسلی سوخته ،خاموش ، خپه...!

مینویسم از نسلی مرده که هیچ کس صدایشان را نشنید،هیچ کس آنها را ندید و نفهمید...

بیا هم صدا با نسل سوخته ! با نسل به خاکستر نشسته! نسلی با صدای خسته فریاد بزن...

آری ! نسل ما یعنی لمس شدن بدن دختر با دست چندش آور بیمار جنسی در شلوغی اتوبوس و سکوت................. با چشمانی از حدقه در آمده از شدت وحشت و ترس...

نسل ما یعنی تجاوز برادر به خواهر...

نسل ما یعنی عقد پدر با فرزند خوانده...

نسل ما یعنی خود فروشی مادر برای سیر کردن شکم فرزند...

نسل ما یعنی بازی قمار و باختن دختر...

نسل ما یعنی یافتن جنازه تکه پاره و عریان دختر...

نسل ما یعنی خودکشی پسر و دختر...

نسل ما یعنی بازی با غرور و غیرت و سرانجام دو نیم شدن زیر چرخهای ترن...

نوشتم همه را با اشک چشم  ، نوشتم همه را با دلی خون...

اینجا جمهوری اسلامی ایران است!!!

آری اینجا ایران است !!!

نه اینجا ایران بود...

کشوری با تمدن و فرهنگ بالا..

اینجا زمانی ایران بود ، یادگار زرتشت.

مردانش ! کوروش ،داریوش ،آرش نام داشتند.

اینجا نامش را اکنون نمیدانم .

چون با پرچمش با فرهنگش بیگانه ام.

اینجا را نمیشناسم چون در هوایش بوی بیگانه ای پیچیده است...

اینجا را نمی فهمم چون با زبان حکمرانانش نا آشنایم...

اینجا جمهوری اسلامی ایران است....

در پایان جلسه اعضای کمیته به بحث و گفتگو و برنامه ریزیهای جدید در مقوله کارهائ جدیدپرداختندودراین رابطه پیشنهادهای ارزنده ای توسط اقای شفایئ  داده شد

این جلسه در ساعتت 19:30به وقت اروپایمرکزی به پایان رسید

 

 

 

گزارش جلسه  ماهانه مشترک نمایندگی هانوفر و الدنبورگ - برمن

مرجان تابع بردبار

جلسه ماهانه نمایندگی هانوفر والدنبرگ وبرمن ساعت 12 به وقت اروپای مرکزی در تاریخ 11 یولی2015 با حضور جمعی از فعالان حقوق بشرخانم ها :صدیقه جعفری،مرجان تابع بردبار(منشی جلسه)،رزا خلیلی،سیمین مسکینی،مهرسا ابراهیمی،نازی نیکو سلیم،میترا درویشیان،نگار پرنیان وآقایان:مهدی سرحدی،محمدحسین بیداروند( مسئول ارتباطات پالتاکی )، علی احمدرضایی، مجتبی قاسمی سامنی(عکاس جلسه)، طاهرحیدری،هوشمندصافی،عبدالله باقری، بهادرتهی، علی تبریزی،فرزادنایب غریب، آرش اردلان،علی اکبرزارعی ، فرزان نایب غریب  و مسعود رئیسی و حاضران در پالتاک خانمها:معصومه فریدونی،فاطمه تابع بردبار، سهیلا مرادی،انسیه حنیف نژادومریم پورحسینی وآقایان :منوچهر شفایی،محمد رضا برزگر(مسئول ضبط صدا)وحسین کفایت حقیقی برگزار گردید.

در ابتدا مسئول جلسه خانم رزا خلیلی ضمن خوش آمدگویی به حاضرین درجلسه از آقای مهدی سرحدی(فعال حقوق بشر) برای اعلام گزارش و تحلیل خبر عمومی ماه گذشته ونقض حقوق بشر در ایران دعوت کردندکه متن گزارش ایشان به شرح زیر می  باشد:   با سلام خدمت همکاران حاضر در جلسه وحاضرین در پالتاک گزارشی از اخبار ماه گذشته را خدمتتان اعلام میکنم:

در خرداد ماه نقض حقوق بشر در ایران مانند گذشته ادامه داشت:

گزارش را با دو مورد بخشش به اعدام آغاز می کنم:

خوشبختانه در ماه گذشته یک مورد بخشش پای چوبه دار  در زندان نوشهر و بخشش اعدامی دیگر پس از 21 سال حبس در قزوین را شاهد بودیم.وهمین طور آزادی سولماز ایکدر روزنامه نگار و فعال مدنی وآزادی عدنان رحمت پناه شهروند بهایی که پس از یک سال از زندان آزاد شد . نگار حائری (فعال مدنی ) از زندان اوین آزاد شد.ولی متاسفانه در ماه گذشته اعدام در زندانهای ایران اوج گرفت  و در یک هفته (از17 خرداد ماه تا 23 خرداد ماه)78    زندانی به اتهامات مختلف در زندانهای ایران اعدام شدند.

57 نفر به اتهام جرائم  مربوط به مواد مخدر

15 نفر به اتهام قتل

6 نفر به اتهام تجاوز به عنف  اعدام شدند.

در میان اعدام شدگان اعدام منصور اروند (زندانی سیاسی ) که بدون ملاقات وبی خبراز خانواده اش صورت گرفت.

نقض حقوق بشر در زمینه ادیان  را هم شاهد بودیم.

دادگاه نقلاب حکم 18 مسیحی را به جهت سرکوب  مسیحیت صادر کرد وحکم های داده شده به این افراد نزدیک به 24 سال زندان می باشد. سعید عابدینی کشیش زندانی یک بار دیگر در زندان مورد خشونت و حمله سایر زندانیان قرار گرفت.

در خبرها داشتیم یوسف حسن زاده شهروند 58 ساله تهرانی به 10 سال حبس محکوم شد به دلیل فعالیت اینترنتی  و ارتباط  با کلیسای مسیحیان بلژیک.

چهار تن از فعالین عرفان برای گذراندن دوره حکومیت خود به زندان اوین احضار شدند.

U1ntitled.jpg

محل کار 11 شهروند بهایی پلمپ شد و یک شهروند بهایی محکوم به حبس شد .عفیف نعیمی شهروند بهایی زندانی به خاطر وخامت احوال به بیمارستان منتقل شد ایشان به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و تشکیل  فرقه بهائیت از سال 87 در زندان هستند

حکم 74 ضربه شلاق برای عباس صا لحیان درویش گنابادی صادر شد. به خلاصه ای از اخبار کودکان اشاره می کنم:

12 ژوئن روزمنع کار کودکان  بود که طبق آمار بهزیستی کشور 70 هزار کودک خیابانی در ایران وجود دارد ولی فعالان حقوق کودک از رقم های میلیونی خبر می دهند.

طبق آمار در دو سال اخیر 143 هزار کودک در هیچ مدرسه ای ثبت نام نکردند و 67 هزار دانش آموز فقط درمقطع  ابتدایی ترک تحصیل کردند. و سن اعتیاد در ایران به 11 سالگی رسیده است.طبق گزارشات 426 کودک به همراه مادرشان در زندانهای ایران حضور  دارند. در زمینه نقض حقوق زنان گزارشاتی مانند:

افزایش تعداد زنان کارتن خواب در ایران

افزایش آمار زنان معتاد  در ایران که به دو برابر رسیده است و همین طور افزایش ایدز در میان زنان و افزایش  رشد 33 درصدی مرگ زنان معتاد را  داشتیم.

اخراج 74 هزار زن شاغل از محل کارشان به دلیل افزایش مرخصی زایمان صورت گرفت.

تجمع و اعتراض انصار حزب الله نسبت به حضور زنان در ورزشگاه را شاهد بودیم.

و متاسفانه استمرار اسید پاشی را داشتیم که به علت اسید پاشی زنی  34 ساله در خوی  دچار  سوختگی شدید شد  که توسط شوهرش صورت گرفت.

وخودکشی دو  دختر جوان در کردستان هم که در اخبار شاهد آن بودیم.وآخرین خبراین  که محمد مقیمی وکیل آتنا فرقدانی (فعال مدنی) به اتهام  دست دادن با  وی بازداشت شده مورد ضرب وشتم  قرار گرفت و برای آزادی   وی کفالت بیست میلیون تومانی صادر شد.

 پس از آن خانم معصومه فریدونی(هنرمند وفعال حقوق بشر) نسبت به بررسی و انطباق اعلامیه جهانی حقوق بشر باقانون اساسی ایران را از طریق پالتاک سخنرانی کردند که به شرح زیر می باشد: 1) اعلامیهء جهانی حقوق بشر:

مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سه سال پس از تأسیس سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب نمود و اعلامیه جهانی حقوق بشر، که هدف آن ایجاد تضمین حقوق و آزادی های برابر برای همه مردم بود در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸به تصویب رسید، روزی که اینک در سراسر جهان به عنوان روز بین‌المللی حقوق بشر گرامی داشته می‌شود.

2) قانون اساسی ایران: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ تهیه شد، و پس از دریافت رای اکثریت مردم کشور در همه‏پرسی روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ هجری خورشیدی به رسمیت رسید.

مقایسه :همانگونه که مشاهده می گردد، اعلان اعلامیهء حقوق بشر مسبوق بر رسمیّت پیدا نمودن قانون اساسی ایران می باشد. از طرفی اعلامیهء جهانی حقوق بشر بر مبنای تلاش جهت برقراری حقوق مسلّم افراد بشری می باشد که در چارچوب نگاهی جهانی به مفهوم "آزادی" برقرار شده است. از این حیث آنچه که از ظاهر امر بر می آید، آن است که این اعلامیه همه گیر بوده، بر مبنای خصوصیات بارز نوع بشر ایجاد گشته و ضمانت اجرایی آن بنا به وجدان حکومت ها و دولت های گونه گون می باشد و خود به عنوان شاکلهء قانونی یک نظام حکومتی خاص در کشوری خاص محسوب نمی گردد.

در حالیکه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، گر چه چند دههء بعد متولّد گشته است، ولیکن بر مبنای مختصات کشور ایران ایجاد شده، لذا مفهوم "آزادی" را نیز از بُعد جهانی و عمومی آن به بُعد درون حکومتی و خصوصی "تقلیل" داده است. از این حیث، اوّلین تفاوت موجود میان آزادی های اساسی موجود در قانون اساسی و آزادی های اساسی مندرج در اعلامیهء حقوق بشر، همانا تفاوت در میزان شمولیّت آن محسوب می گردد.

1 . ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر

هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد .

2 . نگاهی به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در رابطه با آزادی، حق زندگی و امنیت شخصی

اصل 37 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

اصل برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت شود.

اصل 32 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

هیچ‌کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم وترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت‌، موضوع اتهام‌ باید با ذکر دلایل بلافاصله کتبا" به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثرظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع‌صالحه قضائی ارسال و مقدمات محاکمه‌، در اسرع وقت فراهم‌گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.

اصل 156 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

وظایف قوه قضاییه :

قوه قضاییه قوه‏ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشنده به عدالت و عهده‏دار وظایف زیر است‏:

۱ - رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه، که قانون معین می‌کند.

۲ - احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع.

۳ - نظارت بر حسن اجرای قوانین.

۴ - کشف جرم و تعقیب مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام.

۵ - اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین

3 . نگاهی به وضعیت اجرائی ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران

حق حیات در جمهوری اسلامی ایران چگونه تعیین می گردد؟

حکم اعدام حکم قتل شخصی از طرف دولت و یا از لحاظ شرعی می‌باشد که از جانب ولی‌ جامعه یا حکومت  صادر میگردد. و به شیوه‌های مختلفی‌ از جمله چوبه دار و یا سنگسار و غیره ... اجرا میگردد. و در قوانین قضائی جمهوری اسلامی ایران این حکم بصورت واضح به چشم میخورد.

به طور مثال:

مطابق ماده ٢٢٤ قانون مجازات اسلامی مجازات زنا در مواردی اعدام تعیین شده است (از جمله زنا با محارم نسبی، زنا با زن پدر و زنا مرد غیر مسلمان با زن مسلمان که موجب اعدام زانی است.)

ماده ٢٣٤ قانون مجازات اسلامی که مجازات لواط را برای مفعول در هر صورت و فاعل (در صورت عنف، اکراه یا دارا بودن شرایط احصان) اعدام تعیین می کند

ماده ٢٦٢ قانون مجازات اسلامی است که مجازات سب النبی (دشنام به پیامبر) را اعدام تعیین می کند

ماده ٢٨٦ است که عنوان می کند که هرکس به طور گسترده، مرتکب جرایمی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی و نشراکاذیب شود، به گونه ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور شده، مفسد فی الارض محسوب و به اعدام محکوم می شود.

که مطابق این ماده هر نوع نوشته ای (شامل گزارش، تحلیل و...) که مخالف تفکر رسمی حکومت و یا برداشت رسمی حکومت از دین باشد، می تواند در منظر دادگاه کذب محسوب شده و حکم اعدام را برای نویسنده آن در پی داشته باشد

از سوی دیگر اخیراً نیز قتلهای دولتی به قدری زیاد شده است که موجبات اعتراض و عکس العملهای جامعه جهانی را فراهم آورده است . لکن متاسفانه این قتلها ریشه در بدو تاسیس انقلاب اسلامی ایران داشته و حتی در سالهای اولیه انقلاب،

1 . اعدام های سران رژیم پهلوی-

ماده 1 اعلامیه جهانی حقوق بشر

همه آزاد و برابر بدنیا آمده اند

تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

اصل 3 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

بند 9  : رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‏های مادی و معنوی.

بند 14 : تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.

اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد.

اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند.

نگاهی به وضعیت اجرائی در ایران در مورد ماده 1 اعلامیه جهانی حقوق بشر

1 . تقسیم جامعه به 2 بخش خودی (ذوب شدگان در ولایت) و غیر خودی (عامه مردم) براساس حکم آقای خامنه ای

2 . عدم پذیرش برابری عقل و وجدان مردم به دلیل اصل تقلید (عدم آگاهی مردم و لزوم تقلید از یک آیت الله)

تشدید فشارهای روحی حاصل از قوانین شرع و عدم ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای مردم

عدم تامین حقوق انسانی همچون عدم ازادی بیان و عدم انتخاب و ابراز اندیشه

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی ‌برخوردارند و رنگ‌، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.

انگاهی وضعیت اجرایی اصل نوزدهم

1 اشفتگی وضعیت حقیقی و حقوقی اتباع خارجی و عدم برابری انسانها

2  عدم برابری حقوق پیروان ادیان با شیعه 12 امامی اصولی

3 پایمال نمودن حقوق اقوام ایرانی و اعمال مجازاتهای سنگین برای گرایش قومی

4 عدم امکان اموزش و بهره وری از زبان مادری

5 عدم امکان پیشرفت و رسیدن به مقامهای دولتی برای پیروان سایر ادیان

6 عدم برابری حقوق زن در خانواده

اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی،

اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.

نگاهی به وضعیت اجرایی اصل بیستم

1 نقض اشکار حقوق برابری زن و مرد

2 عدم برابری حقوق زن در خانواده

3 عدم برابری ارزش و حقوق مرد و زن

از زمانی که محمود احمدی نژاد رئيس جمهور ايران شد، علاوه بر بازداشتگاه‌هايی که توسط قوه قضائيه، سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات به صورت مخفی اداره می‌شوند، رفتار با زندانيان در زندان اوين بدتر شده است. مقامات مسئول، افرادی را به خاطر طرح مسالمت‌آميز ديدگاه‌های سياسی خود شکنجه کرده‌اند و آنها را مورد بدرفتاری از قبيل ضرب و شتم، دادن بی‌خوابی و اعدام مصنوعی قرار داده‌اند.

بر مبنای تمام موارد فوق، می توان اینگونه عنوان نمود که اعلامیهء جهانی حقوق بشر، اگر چه هیچ ضمانت اجرایی رسمی ندارد، امّا به دلیل تقارن با مفهوم آزادی، در حال همه گیر شدن و دست یابی به نوع خاصی از رسمیّت می باشد. از آنجا که در این اعلامیه، مبنا را بر آزادی انسان به معنای عامّ آن گذاشته اند، لذا ضمانت اجرایی آن نیز از طریق انسانها و در ساختار اجتماعی جوامع، فی الواقع از پایین به بالا می باشد.

امّا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از یک طرف همه گیر نبوده و محدودهء خاصی را تحت پوشش خود قرار می دهد(13) و از طرفی ضمانت اجرایی آن بر عهدهء نظام حکومتی ایران می باشد،لذا این انتظار می رود که در همان محدودهء خاص، شاهد برقراری آزادی نسبی باشیم. ولی در این زمینه با 2 تضادّ اساسی روبرو هستیم:

1) بسیاری از موادّ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خود منافی و مغایر اصل آزادی می باشند که به تعدادی از این موارد در بالا اشاره شد.

2) برخی از موادّ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، علی رغم آنکه ظاهراً بر مبنای اصل آزادی تدوین گشته اند، امّا در مرحلهء اجرایی، نادیده گرفته شده و دستگاه اجرایی کشور ایران، دقیقاً بر خلاف آنچه که قانون حکم می کند، رفتار می نماید. اذا این مهم می تواند به بی ارزش شدن ریشه و اساس قانون اساسی منجر گردد و قانونی سلیقه ای بر مبنای نزدیکی به قدرت را جایگزین قانونی همه گیر نماید.

بنابراین اگر امروزه اعلامیهء جهانی حقوق بشر، حاوی آزادی های ذهنی و عینی ریشه ای و بنیادینی می باشد، امّا آزادی های(!) موجود در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بیشتر و پیشتر جنبهء تبلیغاتی حکومتی داشته و اگر چه در بسیاری از موارد، در خود قوانین به نقض آن خواهیم رسید، امّا در سایر موارد و در مرحلهء اجرای قوانین، به نفی کلّی آنها از سوی والیان امور پی خواهیم برد. از این حیث باید عنوان نمود که آزادی های(!) مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نشأت گرفته از مواد و مفادّ اعلامیهء جهانی حقوق بشر نمی باشد و به طور کلّی جنس این دو با یکدیگر در کمال تفاوت و تغایر قرار داشته و دارد. لذا این اختلاف عمیق را در قالب عبارتی کوتاه اینگونه می توان بیان نمود که " آزادی" و ضمانت اجرایی آن، می تواند در دو طیف کاملاً ناهمگون، تفسیر و تبیین شود، یعنی:  " از اعلامیهء جهانی حقوق بشر تا اعدامیهء قانون اساسی ایران!  "

Untitled.jpg

و پس از آن از خانم نگار پرنیان (محقق، تاریخ دان و فعال حقوق زن) که با عنوان مهمان ویژه در جلسه حضور داشتند برای ایراد سخنرانی با موضوع

( نقش زنان در دوره مشروطه ابتدای جنگهای دول روس و ایران تا پایان دوره ناصری)

 دعوت شدند متن سخنرانی ایشان به شرح ذیل میباشد :

نقش زنان در اوایل مشروطه دهه 70 تا 80 پی کرفته شد .تشکل سازمان وجنبش زنان که هدفش استقلال ایران واجرای قانون اساسی بود که این امر مستلزم حمایت روحانیت وافکار مذهبی را متاثر بود .

دستیابی زنان به ازادی بیشتر وحقوق زنان بوده بیشتر این جنبش را فعالان از طبقات بالای اجتماعی وخانواده فعالان مشروطه تشکیل می دادند. شرکت زنان در جنبش تنباکو وحتی حضور زنان درباری در تحریم استعمال توتون وتنباکو در کنار تشکلات معترضانه مردان باید این امر را متذکر بود کم رنگ بودن نقش زنان درمشزوطه به این منزله تلقی نمی شد که در نظام اجتماعی وحقوق اساسی محروم نگه داشته باشند.  

پس از استقرار نظام مشروطه زنان از اموزش بی بهره ماندند وقوانین جدید به گونه ای تدوین شدندطبق گذشته راه برای ترقی مردان می گشود.

نمونه هایی از فعالیت زنان مشروطه خواه 1

.اوایل قرن بیستم تاسیس انجمن های زنان وساخت مدارس دخترانه .کلاسهای بزرگسالان.چاپ روزنامه در تهران وتبریز شایان ذکربود متاسفانه با وجود عملکرد قوی زنان در امربهسازی واموزش نظام حکومتی همیاری مینمودند نام انها دراریکه قدرت خاموش پنهان مانداز جمله مولف تاریخ مشروطه ایران احمد کسروی نامی اززنان وفعالیت انان با توجه معدودیت ذکری نمی نماید زنانی چون زینب پاشا.ربابه سیف السادات.

بلقیس اذرطلعت .عزت الحاجیه پسیان در جنبش اذربایجان ذکرکردویا حضور معنادار انان در تاسیس سرمایه اولیه بانک ملی راعنوان نمود

2.شگل گیری انجمن های سری وچاپ روزنامه واولین گزارش توسط مورگان شوسترسفیر امریکا در ایران از حضور انجمن سری زنان پس از مشروطه انتشاریافت. اسنادی ازفعالیتهای زنان در دوره مشروطه نوشته های بی بی خانم استرابادی وتاج السلطنه ذکر نمود. مهمترین حرکت های سیاسی زنان به این موارد اشاره نمود: 1.حادثه قتل گریبایدوف

 الف:حرکت وخیزش زنان در مقابل سفیرروس گریبایدوف که مامور اجرای قراردادترکمانچای برای بازگرداندن زنان گرجی از منزل اصف الدوله که تحت پیمان مالکیت در سرزمینهای تحت تصرف

 ب:اعتراض مردم وعلما وهجوم زنان درکنار مردان به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف و ازادسازی زنان گرجی

 2.جنبش تنباکو ولغوقردادرژی

الف:مخالفت آیت ا... آشتیانی وآیت ا...شیرازی

 ب:تحصن زنان در دارالشرع وفریاد برعلیه حضور فرنگیان

ج:تحصن در مسجد شاه واز منبربه زیر کشاندن امام جمعه منصوب شاه

د:فعالیتهای زنان درباری با فتوای علما از آوردن قلیون برای شاه خوداری نمودند که این بیداری سرچشمه افکار سید جمال الدین اسدآبادی و میرزا رضای کرمانی در بر میگیرد

. ذ:مخالفت زنان با قراردادرژی واعتراض به شاه از جمله مخالفت صریح انیس الدوله سوگلی شاه نسبت به قرارداد رژی (ناصرالدین شاه) 3.قحطی بزرگ1277 (ه.ق) قحطی نان و خشکسالی که احتکارغلات وآذوقه توسط دولتمردان ومتمولان به بهای گزاف به مردم فروخته میشد

 الف:تحصن زنان درسفارت روس وانگلیس باعث وادارساختن سفرای این دول به رایزنی دولت بپردازند.

 ب:بستن راه کالسکه شاه که از شکار بازمی گشت ودرخواست آنان به وضع نابسامان مردم

ج:احتکار گندم توسط کامران میرزا تنبیه وی توسط زنان 4:مشارکت در تاسیس بانک ملی زنان با این مشارکت باعث تحریم کالاهای وارداتی وحمایت از صنایع داخلی وتحکیم نظام پارلمانی از طریق تجمع در برابر مجلس ذکرنمود

من الجمله باید ذکر این حقیقت بود زنان در تداوم مشروطه وبرقراری نظام پارلمانی در اجرای دموکراسی سهم بسزایی داشتند

 پس ازآن سوالاتی از جانب حاضرین در جلسه مطرح شد که خانم پرنیان پاسخ دادند.

در ادامه از خانم میترا درویشیان ،نویسنده و فعال حقوق بشر داستانخوانی کردند که متن ایشان به شرح زیر می باشد:

چشمهایش به صورت لطیف و مهربانش نگاه میکنم. چین و چروک صورتش را پوشانده، قشنگی لطیفی در چهرهاش دیده میشود. چشمان مشکی بادامی و دهانی کوچک و مهربان. از همه جا و از همه چیز صحبت کردهایم، از زندگی تلخ و سرگذشتش، از این که در زمانهای قدیم چطور دخترها ازدواج میکردند، که حتی خود دختر خبر نداشت شوهرش چه کسی است، پیر یا جوان؟

از خودش پرسیدم: چطور ازدواج کردی؟

هاله ای از غم صورتش را گرفت و انگار به پنجاه سال پیش برگشت و با بغضی در گلو آب دهانش را قورت داد، آه بلندی کشید و گفت:عزیزم، جانم برات بگه، آن زمانها خانهها شلوغ بود. فامیلها بیشتر با هم زندگی میکردند. بعضی وقتها میدیدی در یک خانه ده، پانزده تا اتاق بود و توی هر اتاقی یک خانواده زندگی میکرد. همه با هم خوب و خوش بودند. مثل حالا نبود که هر کسی برای خودش خانهای داشته باشه. غذا میخوردند، دور هم چای و میوه میخوردند، ظرفها را میشستند. صبح زنها و دخترها توی خانه بودند و مردها بیرون از خانه دنبال کار و کاسبی، شب خسته  به خانه میآمدند. خلاصه جانم برات بگه ، یک روز با بچهها توی حیاط عروسکبازی میکردیم، با چادر و ملافه برای خودمان گوشهی حیاط ، خانه درست کرده بودیم. برگهای درختها پول و عروسکها بچههایمان بودند.

من، یتیم بودم. پدرم خیلی زود عمرشو به شما داد. ننه، هم برای من با پارچه عروسک درست کرده بود که من دوست نداشتم.

پسر خالهام روزی که از خانهی ما برای کار کردن به تهران میرفت گفت:

"برگشتم برایت عروسک قشنگی میآورم. من با کوچکترین صدای در حیاط خیال میکردم پسر خاله آمده است."

تازه آن روز داشت بازی ما گرم میشد، که در حیاط را زدند و بعد از چند دقیقه یک عده  مرد "یااﷲ گویان" آمدند تو.  ننه و زنهای دیگه رفتند چادر سر کردند و آمدند تماشا. پنج تا مرد با طبقهایی که روی سر داشتند وسط حیاط ایستاده بودند که رویشان پارچههای رنگارنگ و آئینه و شمعدان بود و لا به لایشان نقل و شیرینی. مردی به آنها گفت:

"طبقها را زمین بگذارید."

ما بچه ها دورشان جمع شده بودیم و نگاه میکردیم. ننه مرا صدا کرد و گفت:

"بدو برو چادرت را سر کن تو دختر بزرگی هستی و عیبه."

من که یازده ساله بودم، خوب نمیتوانستم چادر سر کنم، آن را پشت و رو سر کردم . بیرون آمدم. صدای پچپچ همسایهها پیچیده بود و چند نفرشان به ننه تبریک میگفتند. یکی از دخترها که کمی از ما بزرگتر بود با پوزخندی کنارم آمد و گفت:

"معصومه اون مرده که اون طرف حیاط کنار درخت وایساده خواستگارته. ننه تو هم قبول کرده. همه این چیزها رو اون برای تو خریده، خوش به حالت!" احساس میکردم میلرزم، نمیدانم از خجالت یا از ترس، ولی یواش و دزدکی نگاهش کردم. پیر بود و چشمهای ترسناکی داشت. از او ترسیدم هنوز باورم نمیشد. فکر میکردم شاید دروغ باشد. او پیر پیر بود و پسر خاله جوان، جوان! از آن روزی که آنها آمدند و رفتند، در خانه ما رفت و آمدی بود که نگو. یکی لباس میدوخت، یکی برنج پاک میکرد، اتاقها را تمیز میکردند، نمیدانی عزیزکم چه غوغایی شده بود و هیچکس از من نمیپرسید شوهر میکنی یا نه؟ مثل حالا که نبود!

یک روز فرستادند لیلا بندانداز آمد و نشست تمام کرک صورتم را کند و ابروهایم را درست کرد. دلم میخواست از دستش درمیرفتم، خیلی درد داشت. صورت منم پر از کرک بود، اشک از چشمانم سرازیر شده و هر چه سفیداب مالیده بود با اشک چشمانم شسته شد. خود به خود صدای آی و وای از خودم درمیآوردم. ننه آمد و در گوشم گفت:

"کم خودتو لوس کن، تو بزرگ شدی آبرومون رفت."

فردای آن روز مرا به حمام بردند و عصرش لباس عروس تنم کردند که چقدر زیبا بود، با مرواریدهایی درشت که آن زمان بهش میگفتند مروارید اشکی. موهایم را که پر بود و سیاه و بلند تا کمرم، باز گذاشتند و سرمه به چشمانم کشیدند. چادری سفید سرم انداختند. خلاصه خستهات نکنم سر سفره عقد نشستم و با چنگول "بله" را از من گرفتند. بوی هیزم و برنج آبکش همه جا را پر کرده بود. من از داشتن این همه لباس و شیرینی شاد بودم. اصلا باورم نمیشد عروسی من است. فکر میکردم اینهم یک جور بازیست.طرفهای غروب مرا بردند توی حیاط که دور تا دورش فرش انداخته و پشتی گذاشته بودند. چراغهای رنگی از این طرف حیاط به آن طرف کشیده بودند. با پردهای ضخیم حیاط را به دو قسمت  زنانه و مردانه تقسیم کرده بودند.

روی حوض وسط حیاط را با چوب و تخته پوشانده و مطرب آورده بودند و زنی هم با کش و قوس دادن به تنش و ابرو بالا انداختن میرقصید. من از زیر چادر همه را نگاه میکردم. همه همسایهها و فامیل بودند. همینطور که نگاه میکردم، دیدم خالهام دارد به طرف در حیاط میدود، یک هو پسرخالهام را دیدم با چمدان بزرگی که دستش بود، مات در آستانه در ایستاده بود. دلم میخواست به طرفش بدوم ولی، ولی دیدم نمیشود، من دیگه آن معصومه یک ساعت پیش نبودم. انگار زنجیرسنگینی به پاهایم بسته بودند. بغض گلویم را گرفته بود و تمام شادیها از یادم رفت.

پسرخاله نزدیک آمد و من به او سلام کردم ولی او مثل ابر بهار اشک میریخت و به من نگاه میکرد. صدای افتادن چمدان از دستش و شکستن چیزی در درونش.

انگار از خواب بیدار شدم، اسباب بازی، قوری و سماور، زبانم بند آمده بود. ننه که نمیدانم کی خودش را کنار من رسانده بود به پسرخاله گفت:

"عیب نداره اینا که رفتند، (منظورش مهمانها بود)، میام ازت میگیرم به معصومه میدم، زحمت کشیدی!!"

پسرخاله و خاله همان موقع رفتند، شام نماندند. دلم گرفته بود. انگار یک چیز سنگینی روی سینهام گذاشته بودند. بغض گلویم را میفشرد و اشک، صورتم را میسوزاند، ولی نمیدانستم چرا؟

آخر شب بود و مهمانها یکییکی میرفتند. من مانده بودم و سیاهی شب و قلب سنگینم. تازه فهمیده بودم، چرا هر وقت پسرخاله را میدیدم قلبم تند میزد و یا بعضی وقتها با لکنت زبان با او حرف میزدم و هول میشدم، چرا روزی که خواست به مسافرت برود، گریهام گرفته بود. او هم تا وقتی که از پیچ کوچه گذشت چندین بار برگشت و مرا نگاه کرد، چرا خاله همیشه میگفت:

"تو عروس خودمی!"

با دنیای پر از غصه مرا به اتاقی بردند که آن پیرمرد هم آن جا بود. با لبخندی از جا بلند شد و گفت:

"بیا تو، بیا عروس کوچولو!"

از او بدم میآمد و دلم میخواست فرار کنم، از او میترسیدم!

چند روزی گذشت. از خالهام شنیدم که پسرخاله سخت مریض شده و همه ناراحتند. دکتر گفته دیگه کاری از دستش برنمیآید مگر معجزه بشود. اگر نه...دلم شور میزد، خودم را مقصر میدانستم. دلم میخواست یک بار دیگر ببینمش تا بگویم که من گناهی نداشتهام ولی آن زمان بدون اجازه شوهر نمیتوانستی بیرون بروی، تازه یکبار هم که با خودش به خانه ننه رفته بودیم، عصر که برگشتیم حسابی کتکم زد که: "تو، توی آشپزخانه با پچپچ به ننهات چه میگفتی؟"صدای پیرزن میلرزید، بغض گلویم را فشار میداد. هیچ نمیگفتم. سیگاری روشن کرد. پک عمیقی بهش زد و در هالهای از دود و با غمی فراوان ادامه داد:

یک روز صبرم سرآمد. دلم میخواست بروم و سری به ننه بزنم. آرام نداشتم تا ظهر کارهایم را انجام دادم و غذا را حاضر کردم. شوهرم آمد. غذا خورد و خوابید و باز به مغازهاش بازگشت. من هم تند تند ظرفها را شستم و حاضر شدم که بروم خانه ننه ولی نمیدانم چه شد که راهم را عوض کردم و سر از خانه خاله درآوردم.

درشان را زدم. انگار یکی داشت به قلب خودم میزد، صدای ضربان تند قلبم را میشنیدم. منیر، دختر خاله از پشت در پرسید: "کیه؟ "

گفتم: "منم، معصومه."

در را باز کرد. همدیگر را در آغوش گرفتیم، انگار سالها بود همدیگر را ندیده بودیم، از صدای ما بقیه بیرون آمدند. یکی یکی مرا میبوسیدند و خالهام مرا توی سینهاش فشار میداد و گریه میکرد. اشک من همینطور سرازیر شده بود، نمیدانم از شوق یا از غم؟ پرسیدم: "پسر خاله چطوره؟"

منیرگفت: "دیگه خیلی درد میکشه. چند روزیه داریم تریاک توی آب حل میکنیم و توی گلوش میریزیم تا کمتر درد بکشه. وقتی اثر تریاک از بین میره، نالههایی میکنه که دل سنگ براش آب میشه. لرز، این لرز لامصب امان ازش بریده. ده تا لحاف و پتو میاندازیم روش ولی باز سردشه. "

میدانستم در کدام  اتاق خوابیده، یواش تا در اتاقش رفتم، دست و پایم میلرزید. آهسته در اتاق را باز کردم، در با نالهای آرام باز شد. او روی تخت کنار اتاق خواب بود. با نوک پا یواش رفتم تو، کنار تختش نشستم، آرام دستش را گرفتم، صورتش روی بالش سفید با آن موهای فرفری سیاه خیلی قشنگ شده بود. دست بردم و یواش روی موهایش کشیدم، سرم را روی دستش گذاشتم شروع کردم به گریه کردن. همه چیز از یادم رفته بود، انگار به هیچکس تعلق نداشتم. توی دلم از بدبختیهایی که در این مدت کشیده بودم، برایش میگفتم. دوست داشتم، همان جا بمیرم. اصلا نمیدانستم چقدر آنجا نشستم و دلم نمیخواست بلند شده و بروم. خبر نداشتم دخترخالهام دارد از لای در نگاه میکند که صدایی مرا به خودم آورد، آرام و لطیف:

"ننه، ننه، آه، بوی معصومه میآد."

تنم لرزید و دستم  را از دستش بیرون آوردم. خاله و دخترخالهام با شادی وارد اتاق شدند. پسرخاله خیس عرق شده بود. چشمهای قشنگ و درشتش باز بود، داشت نگاهم میکرد. من هیچی نمیگفتم، انگار خواب میدیدم. خاله و دخترخاله مرا میبوسیدند و میگفتند: تو قدمت خیر بود، دکتر گفته بود مگر معجزه بشه که لرزش  از بین بره، عرق بکنه تا خوب بشه. معصومه تو میرزا را به ما برگرداندی!با همه خداحافظی کردم ولی دلم نمیخواست از آنها جدا شوم، یک بار دیگر برگشتم، به پسرخاله نگاه کردم او مرا نگاه میکرد، حرف نمیزد ولی یک دنیا حرف در چشمهایش بود.از آن روز به بعد دیگر خانه آنها نرفتم. چون آن چشمها تا آخر عمر همراه من بود. هر وقت دلم تنگ میشد، یاد چشمهایش میافتادم و گریه میکردم به جوانی از دست رفتهام.هی عزیزکم، سال به سال گذشت و من شده بودم صاحب چهارتا بچه. دیگر سنی از من گذشته بود و اجازه داشتم خانه ننه بروم. ننه به من گفته بود که او زن نگرفته است و توی راسته بازار مغازه خیاطی دارد. چند بار خواستم از آن جا بگذرم و ببینمش ولی میترسیدم. شاید هم نمیترسیدم، نمیدانم چه بود! ولی یک روز، دیگر صبرم تمام شد، با چادر سر و صورتم را خوب گرفتم  که قیافهام معلوم نباشد، رفتم مغازهاش را پیدا کردم. پشت چرخ خیاطی نشسته بود و سرش پایین. موهای سرش سفید شده بود. همانطور که داشتم از پشت شیشه نگاهش میکردم سرش را بلند کرد. چند دقیقهای دوتایی به هم نگاه کردیم. من میدانستم او چه کسی است. از پشت چرخ خیاطی بلند شد و آمد جلوی در. من هم تا دیدم او بلند شد، تند از جلو در مغازه رد شدم. پاهام به زور راه میرفت.سر زانوهایم بیحس شده بود. صدای ضربان قلبم را میشنیدم. ولی او آرام، خیلی آرام و با صدایی که میلرزید گفت: "معصومه، معصومه!"

سیگار دیگری از توی کیفش درآورد و روشن کرد. با قلبی سنگین و خستگی که وجودش را گرفته بود گفت: "این بود سرگذشت من عزیزکم. خدا نصیب گرگ بیابان نکند! این شده بود دلگرمی من. هر ماه یک بار از جلوی مغازه او میگذشتم و او را میدیدم. نه به کسی گفتم و نه کسی چیزی شنید نه او دانست. ولی قلبم تا حالا گرفته و غمگین است. پشتم از غم و غصه سنگینی نگاه او تا شده است. حالا هم برایت چه بگویم. بعد از این همه سال از کسانم زیاد مردند. ننه مرد، دخترخاله مرد، ولی مرگ میرزا برایم قابل قبول نیست. وقتی قبرستان میروم، اولین کسی که صدام میکند، میرزاست. چرا من را تنها گذاشت، نمیدانم، شاید عمداً رفت تا من هم معنی تنهایی را بفهمم، که تنهایی یعنی چه! هنوز که هنوزه، وقتی کسی را از پشت سر میبینم که شکل اوست، تا جلو نروم و قیافهاش را نبینم خیالم راحت نمیشود. میگویند: کسانی که همدیگر را دوست دارند اگر در این دنیا به هم نرسند در دنیای دیگر با هم خواهند بود!"سکوت ، سکوتی عمیق بین ما مینشیند.

من قادر به سخن گفتن نیستم. گلویم خشک شده است و نمیدانم چه باید بگویم، کلمهای یا جملهای برای دلداری دادن به او پیدا نمیکنم. از خودم ناراحتم که از او خواسته  بودم که سرگذشتش را برایم تعریف کند. و حالا نمیتوانم برای او کاری بکنم. صورتش را میبوسم و از او معذرت میخواهم که ناراحتش کردم ولی او با لبخند میگوید:

"ناراحت نشدم، خوشحالم بالاخره قبل از مردنم این را برای کسی تعریف کردم، قلبم سبک شد. برای این که جوانهای این زمان بفهمند "عشق هم اگر بود، عشق قدیمیها بود" نه مثل حالا!"

ودر ادامه جلسه حاضرین در جلسه استراحت کوتاهی کردند.

و سپس خانم مریم پورحسینی (فعال حقوق بشر)سخنرانی خود را با موضوع مقایسه لیبرال دموکراسی ودموکراسی اسلامی آغاز کردند که به شرح زیر می باشد:عرض سلام و درود خدمت دوستان و همکاران حاضر در جلسه  با موضوع مقایسه لیبرال دموکراسی و دموکراسی اسلامی:  در خدمتتون هستم.هدف از طرح این موضوع , مقایسة مباحث مختلف در رابطة با دین و دموکراسی است. بحث دین و دموکراسی هر دو از دغدغه های همیشگی بشر بوده  و حقوق بشر، بخشی جدایی ناپذیر دموکراسی از است. رابطۀ دین و دموکراسی بسیار پیچیده است.

با نگاه به انسان به­عنوان محور بحث، چه ارتباطی بین دین و دموکراسی وجود دارد و چه ارتباطی قابل تصور است؟ آیا مسلمانان خواهند توانست دموکراسی را در جوامع خود تجربه کنند یا آنکه در سطح جامعه، تنها جا برای یکی از آنها وجود دارد؟ مهمترین تعارض مسلمانان با دموکراسی در دو نکته خلاصه می­شود: نخست اجرای احکام و حدود دینی و دوم حقوق مردم؛ به­ویژه غیرمسلمانان.در چند سال اخیر بحث مردم سالاری دینی از سوی حاکمان جمهوری اسلامی مطرح شد که در واقع دموکراسی اسلامی با مردم سالاری دینی مطرح میشود که تفاوت عمیقی با دموکراسی لیبرال داردبحثهای مرتبط در زمینه تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی به جایی نمیرسد چون اولاً نتیجه بحث موکول به تعریف اسلام از دموکراسی میشود که در این زمینه اصل  شورا در اسلام را پیش میکشند. اما شورا کوچکترین ربطی به دمکراتیک ندارد. شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است.

دوم اینکه، دین اساسش بر اعتقاد نهاده شده و دموکراسی بر قرارداد و اعتقاد و قرارداد را نمیتوان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست و هر معتقدی میتواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. حقوق طبیعی و مدنی انسان، برابری حقوق سیاسی و قضایی همه شهروندان، از مشخصه‏های اصلی دموکراسی به شمار می‏رود , درحالیکه اصل در دین بر تبعیض بنا شده . دموکراسی تنها شکل قدرت سیاسی است که ابطال پذیر و انعطاف پذیر است و اجازه نمی دهد تا کسانی فرهنگ و اخلاق مردم را به مشروع و غیر مشروع دسته بندی نمایند؛ اما در حکومت دینی در واقع آنچه مشروعیت مییابد , اکثریت دینی خاص در جامعه است.

و به قول ارسطو که میگوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسانها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت  دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نهخدا! دموکراسی صرفا بحث نظری نیست، تجربه تاریخی هم است. در مجموع تجربۀ غرب سازگار کردن دین و دموکراسی بوده است. سکولاریزمی که اکنون در غرب رکن اصلی فرهنگ سیاسی را تشکیل می دهد، ریشه در نوزایی سدۀ سیزدهم میلادی دارد که به رنسانس در اروپا، انجامید. یعنی، دین را کنار گذاشتند و به اصل دموکراسی روی آوردند. موج سکولاریسم آنقدر بالا گرفت که مسیحیت ناچار شد سر فرو آورد و برای ابقا خود با این موج همراه شد . دموکراسی و ثباتِ سیاسی در جهان اسلام، بدون نقد درونی و برخورد صادقانه با اسلامِ آغازین ممکن نیست.

تنها راه برقراری دموکراسی محدود کردن دین در فضایی شخصی است. وگرنه فراهم ساختن فضای اجتماعی دموکراتیک,  با توجه به دخالتهای دین در امور فردی و اجتماعی و قائل نشدن فضای خصوصی برای افراد، ناممکن است و این برخلاف آنچه که ما در ایران بعنوان مردم سالاری دینی مینامیم , است.

در دموکراسی لیبرال , دین امری شخصی و مربوط به حوزه فردی است درحالیکه در دموکراسی اسلامی دین، حوزه فردی و اجتماعی مردم را در بر می گیرد.

گذر از حکومت دینی به حکومت دموکراسی با شرایط  دشوار روبه رو ست به همین دلیل این گذار در کشورهاییچون لیبی، عراق، مصر و سوریه با شکست روبرو شد.

به عکس پیروزی نوعی از لیبرال دموکراسی در اندونزی به دلیل همین عنصر گفتگویی میان احزاب اسلامی و سکولار است.

به جای پرسش از اینکه: آیا از دل اسلام دموکراسی بیرون میآید؟ میبایست پرسید: آیا آموزهها و سبک زیست اسلامی را میتوان به گونهای بازخوانی کرد که با ارزشهای دموکراتیک سازگار باشد؟ این رهیافت را میتوان "سازگاری حداقلی اسلام و دموکراسی" نام نهاد. نگاهی داشته باشیم به دموکراسی در اندونزی : اندونزی پرجمعیت ترین کشور اسلامی جهان , در سال 1998  از رژیم استبدادی به سوی نظام دموکراتیک تغییر کرد. هشت سال بعد مؤسسۀ تحقیقاتی «خانۀ صلح» به اندونزی عنوان «کشور آزاد» را اعطا کرد که تنها کشور اسلامی برخوردار از این عنوان بود. اوباما دموکراسی اندونزی را به عنوان نمونۀ خوبی برای جهان تحسین کرده است. اندونزی مورد جالبی است برای کسانی که می خواهند تعامل بین اسلام و دموکراسی را بررسی کنند. آنچه مسلم است تغییر سیاسی هیچگاه آسان نیست، به ویژه در کشوری که تحت ادارۀ رژیم نظامی خودکامه باشد. دموکراسی اندونزی نیز در سالهای اول آشفتگی بسیار داشت . اما در یک انتخابات آزاد مسلمانان اندونزی به احزاب سکولار رأی دادند و نه احزاب اسلامی. آنها همواره از احزاب سیاسی اسلامی انتقاد می کردند و در مشروعیت آنها تردید داشتند و اصولاً مخالف دولت اسلامی و اجرای شریعت در سیاست بودند و تفکرات اسلامی را به چالش می کشیدند.یکی از چالشهایی که دموکراسی در اندونزی با آن مواجه است وجود گروه های اسلامی افراطی در این کشور است که بزرگترین تهدید برای کثرت گرایی و همزیستی هستند. دولت اندونزی تلاش زیادی کرده که گروه های تروریست را مهار کند و مسلمانهای میانه رو را تشویق کرده است که با افراط گرایی اسلامی مبارزه کنند. مزیت دموکراسی از جمله درآن است که به مردم صبر و تسامح می آموزد. دموکراسی اندونزی هنوز جوان است ولی پویایی فزاینده ای نشان می دهد.درحقیقت دموکراسی یعنی خلاصی از رابطهی محدود. و به هیچ خدا و دین خاصی وابستگی ندارد در واقع هرچه ارزشهای مذهبی کمتوانتر باشند دموکراسی پرتوانتر است. درک دموکراسی و گسترش آن ، منوط و مشروط به ترویج و نهادینه شدن فرهنگ تساهل و مدارا با "دیگری"، به رسمیت شناختن تفاوتها، التزام به حقوق بنیادین اقلیتها و زنان، برنامه ریزی برای توزیع عادلانه ثروت و برقراری عدالت اجتماعی و در نهایت پذیرش سبکهای مختلف زندگی است و اینها نیاز به فرهنگ سازی دارد در غیر اینصورت اندیشه گسترش دموکراسی ، اندیشه ای شکست خورده است دموکراسی بیش از آن که شکلی از نظام سیاسی باشد، روندی همیشه در حال انجام به سوی ایجاد توافقی بهتر بین شهروندان یک کشور است. این روند را نمونههای موفق دموکراسی در دوره حاضر، طی قرنها سپری کرده و همچنان به سوی بهبود آن پیش میروند. اما راههای گسترش آن چندبعدی، تدریجی و زمانبر است.و آقای محمد رضا برزگر (فعال حقوق بشر) به عنوان آخرین نفر به سخنرانی خود  با موضوع اعدام پرداختند که متن آن را به شرح ذیل میباشد : یکی از رکن های اصلی  برنامه های هر ماهه ما گزارش و تحلیل خبرهاست ، اگر دقت کنیم خبرهای مربوط به دو گروه در تمام جلسات هرماهه تکرار میشود یکی مشکلات و معضلات کارگران و دومی اعدام ها، همین امروز هم ( خانم یا آقای فلان ......) اخباری را دراینمورد بیان کردند و همه ما شنیدیم از کنارش گذشتیم.

مطلبی که فکر مرا بخود مشغول کرد و سبب شد تا مطالب خودم رو امروز به اون اختصاص بدم اینکه ما در مورد اعدام ها هرماهه فقط به اعلام دو نکته بسنده میکنیم یکی تعداد اعدام ها و دیگری مطابقت این نقض حقوقی با مواد های قید شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر ، همین و بس،درحالیکه من فکر میکنم اعدام یکی از بزرگترین و وحشیانه ترین معضلاتی است که در کشور ما رایج شده و روز به روز هم بیشتر میشه، مجازات اعدام یعنی بزرگ ترین جنایت و قتل عمد علیه بشریت ، به نظر من حکومت هایی که در قوانین شان شکنجه و اعدام وجود دارد، جانییانی هستند قانونی و یا قاتلان با مجوز. حکومتی که کلیه دم و دستگاه قضایی و حقوقی و امنیتی خود را بسیج می کند تا فردی را به دلایل مختلف سیاسی و یا ناهنجاری های اجتماعی به قتل برسانند قبل از هر چیز، وحشی گری خود را به نمایش می گذارد. بنابراین، هر فرد انسان دوستی که باورمند به مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر است و یا بر علیه ستم مبارزه می کند، موظف است هم با صدای بلند و رسا مخالفت خود را با هرگونه شکنجه روحی و جسمی زندانیان و اعدام،  به جامعه اعلام کند و هم به طور کلی برای برچیده شدن این قانون ضد بشری ، بطور وسیع و گسترده به افشاگری و آگاهی رسانی عمومی بپردازد. مجازات اعدام، وحشیانه ترین جنایت حکومتی است که با طرح و نقشه از پیش تعیین شده انجام میشود. اعدام، تنها حذف فیزیکی یک انسان نیست، بلکه فراتر از آن، زهرچشم گرفتن از کل جامعه و تمکین کردن مردم به مقررات و قوانین حکومتی است. به عبارت دیگر، هدف اصلی طراحان مجازات اعدام، به تسليم کشيدن مردم است.

در حالی که توجه جامعه جهانی به وین و ژنو جلب شده تا نتایج مذاکرات هستهای روشن بشه، در ایران هر دو ساعت یک نفر به چوبههای دار سپرده میشود. در خرداد ماه و یا بهتر بگویم ماه جاری میلادی (جون یا ژوئن ) یکی از خونبارترین ماهها از لحاظ اعدام زندانیان در ایران بود و هست.

بنا بر گزارش نهادهای مدافع حقوق بشر،فقط ۲۰۶ تن در ۱۷ روز اول این ماه در زندانهای ایران به دار آویخته شدند. این یعنی به طور متوسط در هر دو ساعت یک نفر اعدام شده.سایت هرانا به نقل از روزنامه ایران ۲۵ اعدام را در روز بیستوششم خرداد تنها در زندان رجاییشهر کرج گزارش کرد و سایت سازمان حقوق بشر ایران نوشت: «این افراد از زندان رجایی شهر نبودند و احتمال زیاد میرود که از ندامتگاه مرکزی تهران بزرگ و یا ندامتگاه مرکزی کرج جهت اعدام به زندان رجایی شهر منتقل شده باشند».محمود امیری مقدم سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران میگوید: «تعداد بالای اعدام ها در ایران در بیست سال گذشته بیسابقه بوده . فقط در ماه میلادی جاری (ژوئن) حکومت ایران روزانه ۱۲ نفر را اعدام کرده است، این در حالیست که جامعه جهانی به سکوت معنیدار خودش ادامه میدهد».اینکه پرسیده میشود که چرا در ایران آمار اعدام رو به افزایش است یا اینکه چرا پس از روی کار آمدن دولت جدید اعتدال گرا تغییری در روند کاهش اعدامها ایجاد نشده است، به زعم بنده ریشه در مسائل زیر ساختی و بنیادی تری دارد که مسائلی مثل تغییر مدیران و روسای دستگاهها نمیتواند به تنهایی راه حلی برای کاهش اعدام در ایران باشد.

عمل کرد مثبت افراد و مسئولین در دستگاههای مربوطه برای رسیدن به  هدف کاهش اعدام ها ،  و همصدایی  روشنفکران و درحقیقت  نخبگان جامعه با این داستان میتواند کمک موئثری باشد برای سرعت بخشی آن ، اما نمیتواند به تنهایی آنرا به سرانجامی برساند .بلکه کندشدن تدریجی روند اجرای اعدام و در ‌‌نهایت عدم صدور حکم اعدام  یا قصاص در دادگاه های قضایی و انقلاب میتونه مارا به هدفمان نزدیک و نزدیکتر کند.البته جامعه در بعضی از جرم ها  مثل قصاص که منجر به صدور حکم اعدام و اجرای آن میشود، میتواند تصمیم گیرنده باشد ولی قبول کنیم که این  سهم بسیار کمی است و سهم بیشتر آنرا  افراد مسئول در دستگاههای ذیربط به عهده دارند مانند حکم اعدام برای محکومان مواد مخدر و محکومان عقیدتی سیاسی و…. اما از آن دو مهمتر و بیشتر سهم قانون است و شرایطی که قانون برای این دو تعیین کرده است. یعنی اگر در قانون، مجازاتی به نام مجازات حکم اعدام نبود نه جامعه و نه دستگاهها و افراد زیرمجموعهآ انها نمیتوانستند حکم به چیزی بدهند که وجود ندارد. اینکه گفته میشود فلان قاضی حکم اعدام را ناعادلانه صادر کرده و یا روند دادگاه را ناعادلانه پیش برده که منجر به صدور حکم اعدام شده بخشی است که در چارچوب اعتراض و البته موردی به بعضی از پروندهها وارد است وشاید هم تا حدی در کاهش حکم اعدام موثر باشد ولی تاثیری در لغو یا توقف حکم اعدام ندارد چونکه در قانون، به صراحت مجازات اعدام برای برخی جرایم پیش بینی شده.

پس چه باید کرد؟

اگر چه لغو مجازات اعدام در قوانین ما امری زمان بر است اما محال نیست. باید به همه سلایق و اندیشهها اجازه داده شود که استدلال کنند و رای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند. میشود امیدوار بود که در برخی از موارد میتوان مجازات اعدام را متوقف کرد مانند محکومان مواد مخدر که همین عده بیشترین اعدامها را در ایران به خود اختصاص دادهاند.

 در آینده هم باید حقوقدانان، روحانیون و بقیه افراد صاحب نظر با هم اندیشی و انتشار افکار و نظریاتشان بتوانند مسئولان را قانع کنند که نه تنها توقف و لغو مجازات اعدام تضادی با احکام و شریعت اسلام ندارد بلکه خشونت مضاعفی را که با اجرای چنین احکامی شعله ور میشود، مهار میکند. و برای جامعه هم با استفاده از ابزارهای ارتباط جمعی و بهره گیری از شیوههای گوناگون آن نشان دهند که اجرای مجازات اعدام نه تنها از وقوع جرم جلوگیری نمیکند بلکه جرایمی نو و مجرمانی دیگری را دوباره و شاید هم چند باره تولید میکند.

یکی از علل وجودی مجازات، کاهش عمل مجرمانه است که مجازات اعدام هم از این قاعده مستثنی نیست. اما طبق آمارهای رسمی اجرای مجازات اعدام نه تنها موجب کاهش جرایم مربوطه  نمیشود، بلکه به دلایلی باعث تشدید عمل مجرمانه شده است. چرا که خانوادههای زیادی را دچار بحرانهای ناشی از خشونت اعدام میکند و در نتیجه باعث جرم های سنگین تری میشوند یعنی انتقام، وچه بسا آنان خود نیز در آینده به اعدام محکوم شوند چرا؟ چون وارد چرخه خشونت شدهاند.

 این درحالیست که با پیشگیری میشود از وقوع جرم های آینده جلوگیری کرد. علاوه بر دلایلی که ذکر کردم  میتوان موازین و مفاهیم حقوق بشری را هم اضافه کرد؛ اینکه حق حیات از حقوق اولیه و طبیعی هر انسانی است که از بدو تولد تا مرگ به او تعلق دارد و مورد پذیرش همه ادیان الهی و قوانین بشری است. بر همین اساس است که شعار «گذشت، شیرینترین انتقام است» در بین مردم ما رایج شده است.

بارها از موافقان مجازات اعدام در ایران شنیدهایم که میگویند مخالفان اعدام با احکام اسلام مخالفند. چندی پیش رئیس دستگاه قضا ئی هم همین حرف را تکرار کرد.

پرسش من این است که آیا پیشگیری از وقوع جرم در جامعه با اسلام مخالفت دارد؟ آیا در مورد برخی از جرایم که مجازات اعدام دارند مانند مجرمان مواد مخدر و مجرمان امنیتی، سیاسی و عقیدتی و جدیدا هم اقتصادی که شاکی خصوصی ندارند و در احکام شرعی اسلام هم مستقیما به نوع مجازات این جرایم اشارهای نشده است، اگر حکم اعدام متوقف شود و این توقف به کمتر شدن جرم در جامعه کمک کند، باز با اسلام مخالف است؟

 اسلامی که رسالتش هدایت و سعادت و نجات بشر است. دربسیاری از موارد به استثنای یکی دو مورد (مانند قصاص و تجاوز و…) صدور حکم اعدام و اجرای آن را بنا به مصلحت اندیشی حاکمان شرع، برای بقای قدرت و نظم اجتماعی تعیین کرده  است نه پیروی از احکام دین اسلام.

لذا بنا به‌‌همان مصلحت اندیشیها و از آن مهمتر به قصد پیشگیری از وقوع جرم در جامعه، امروز میتوان حداقل در جرایم مواد مخدر و در مورد اکثر مجرمان عقیدتی و سیاسی حکم اعدام را متوقف کرد. اگر چنین شود کم کم میتوانیم امیدوار باشیم که در آیندهای نه چندان دور شرایطی فراهم شود تا به طور کلی حکم اعدام حتی در مورد قصاص متوقف شود.

و تا آنروز وظیفه انسانی ما حکم میکند تا با ترویج فرهنگ گذشت و مهرورزی از اجرای مجازات سنگین اعدام برای دیگری و ازنتیجه منفی آن یعنی رشد خشونت و انتقام گیری جلوگیری کنیم.

به امید روزی که همۀ مسئولین صدور حکم اعدام و روحانیون به این باور برسند که : حق حیات از حقوق اولیه و طبیعی هر انسانی است که از بدو تولد تا مرگ به او تعلق دارد و مورد پذیرش همه ادیان الهی و قوانین بشری است.

در پایان  برای  جلسه ماه آینده برنامه ریزی شد وجلسه ماه آینده در روز شنبه اول آگوست برگزار خواهد گردیدو همکاران به شرح زیر مسئولیتها را بر عهده گرفتند:

آقای تبریزی:اعلام گزارش و اخبار عمومی ونقض حقوق بشر در ایران و تطبیق آن با اعلامیه حقوق بشر

خانم فاطمه قادری: گزارش بررسی و انطباق اعلامیه جهانی حقوق بشر باقانون اساسی ایران

سخنرانان :آقای عبدالله باقری و محمدرضا برزگر ومسئول جلسه آقای مسعود رئیسی ومنشی جلسه:آقای محمدحسین بیداروند.

در پایان جلسه آقای شفایی پیشنهاد دادند که برای آشنایی بیشتر با انواع حکومتهای حاکم بر جوامع هر ماه شخصی صحبت در مورد نوعی از آن مانند:پادشاهی ،دموکراسی و کمونیسم و... را برعهده گیرد.و جلسه  در ساعت 3 بعد از ظهر پایان یافت.

 

ابتدای صفحه | بازگشت

 

all rights reserved @ Bashariat