کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

بر اساس قانون و مذهب حاکم زن به عنوان نصف انسان محسوب می گردد عملاً بسیاری از مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض شده و زیر پا گذاشته می شود .

پیوند ها

منشور کانون و اعلامیه جهانی حقوق بشر

اطلاعیه و اعلامیه های کانون

شماره جدید

 

 ویژه نامه 18 تیر 53   

مرتضی علوی، هدایت و رهبری می شد. نامه فرنگستان در سال 1303 توسط جمعیت محصلین ایرانی به نام «امید ایران» راه اندازی شد.

دانشجویان و تحصیل کردگان ایرانی در متشکل شدن و ایجاد جنبش اجتماعی و جنبش دانشجویی در ایران همواره نقش موثری داشتند و این درشرایطی بود که جامعه ایران علاوه بر، فقر و نابسامانی های گسترده، عقب ماندگی و سنت زدگی، زیر ضربات استبداد و دیکتاتوری در حال جان دادن بود.

از سویی همسایه شمالی ایران، روسیه شوروی، برای تحقق آرمان های انقلاب تلاش می کرد و این جمهوری تازه متولد شده، آرمان شهر بسیاری از روشنفکران و انقلابیون ایران شمرده می شد. علاوه بر آن تبلیغات گسترده و نفوذ افکار سوسیالیستی از طریق روشنفکرانی که به آن سوی مرزها رفته و با خود آرمان خواهی سوسیالیستی را به ارمغان آورده بودند موجب سر برآوردن سازمان ها و گروه های انقلابی در کشور شده بود. اروپا نیز مدرنیسم را از پی موج صنعتی شدن،می آزمود و در راه تحقق افکار جدیدی که با شرایط و نیازهای سیستم اقتصادی جدید، همخوانی داشت، تلاش های همه سویه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی شکل می گرفت.

روشنفکران ایرانی که به خارج از مرزهای ایران سفر می کردند و در آن جا به تحصیل می پرداختند با این افکار آشنا می شدند و شکل دیگری از زندگی اجتماعی و راه دیگری از حکومت را می دیدند و آن را به مثابه یک آرزو، یک آرمان با خود به ایران سوغات می آوردند. در این همهمه جهانی و آشفتگی اوضاع درونی کشور، دانشگاه، به عنوان پایگاه جوان ترین و پرشورترین بخش ازجنبش روشنفکری، نمی توانست نسبت به آن چه که پیرامون وی در جریان بود، بی توجه بماند. دانشجویان از دو سو دارای ویژگی هایی بودند که برای مبارزه با شرایط نا بهنجار جامعه، پتانسیل یا نیروی بیشتری از دیگر اقشار جامعه داشتند: از سویی جوان بودن، سنت شکنی، نو گرایی، شجاعت، احساسات پرشور، آرمان خواهی و سازش ناپذیری، توان درونی آنان را رقم می زد، و از دیگرسوی آشنایی با متون علمی، امکان برقراری ارتباط آسان تر با دیگر دانشجویان در محیط دانشگاه و برخورد اندیشه ها و دیدگاه هاشان، به آنان این امکان را می داد که دانشگاه را به پلی میان روشنفکران و توده ها تبدیل کنند.

جنبش دانشجویی در جوامع دیکتاتوری با ماهیت جنبش دانشجویی در جوامع آزاد متفاوت است.

در شرایط ایران، جنبش دانشجویی، مانند جنبش روشنفکری به مثابه یک جنبش اجتماعی همواره با خواست های اجتماعی وارد صحنه مبارزاتی شده است. دانشگاه در ابتدا محل گرد آمدن دانشجویانی شد که عمدتا از خانواده های مرفه، نیمه مرفه و یا فرهنگی بودند. زیرا در جامعه ای که اکثریت آن را بیسوادان تشکیل می دادند و فقر، نمای عمومی جامعه بود، تنها اندک خانواده هایی می توانستند به دلیل با سواد بودن و توانایی اقتصادی، فرزندانشان را راهی دانشگاه کنند.  از این روعمدتا آن جوانانی وارد دانشگاه شدند که از شرایط مادی و فکری و خانوادگی بهتری برخوردار بودند و همین امر سبب شد تا از همان نخستین حرکت های دانشجویی، اساسی ترین شعاردانشجویان، همواره  آزادی و عدالت اجتماعی  باشد. زیرا شرایط سخت اجتماعی، فقرو عقب ماندگی جامعه از سویی و خفقان و ترور و سرکوب از سوی دیگر، حدود  شعارها  و

اهداف جنبش دانشجویی را تعیین می کرد.

 آنان تغییرات دموکراتیک و آزادی های اجتماعی را مد نظر داشتند و پیش از خواست های صنفی، از همان آغاز با طرح خواست های اجتماعی به میدان مبارزه آمدند و به همین مناسبت در سیر تحول اجتماعی ایران، نقش موثری داشتند. از آن جا که در جامعه خفقان زده ما، تشکیل نهادهای اجتماعی همواره با دشواری و منع روبرو بوده است، دانشگاه، پایگاه مناسبی شد برای انتقال و تبادل دیدگاه ها. تقاطع این جنب و جوش اجتماعی و دانشگاه، باعث شد دانشگاه در 5 بزنگاه تاریخی، نقشی درخشان و تاریخی ایفا کند:

درشهریور سال 1320 به اعتراض های گسترده ای علیه جانشینی شاه و ورود نیروهای بیگانه  برخاست که همین امر موجب سرکوب وتعطیل شدن دانشگاه شد. پس از سال 1320 ، با گسترده تر شدن میدان مبارزه در سراسر کشور، دانشگاه نیز به یک محورمهم مبارزاتی تبدیل شد و در سال 1332 به عنوان بیدارترین بخش جامعه نسبت به جایگزینی دو استعمارگر، واکنش نشان داد که همین امر موجب درگیری های گسترده، ورود نیروهای نظامی به صحن دانشگاه، سرکوب و تعطیلی آن شد. در سال 1342 بار دیگر خود را سازماندهی کرده و به عنوان یکی از مهم ترین بخش های جنبش های اجتماعی وارد میدان  مبارزه شده،  باز سرکوب می شود. در سال 1354 جنبش دانشجویی دوباره فعال شده، نقش مهمی در انقلاب 1357 ایفا می کند.

نکته قابل اهمیت این است که هر چند جنبش دانشجویی کشورمان در هر دوره تاریخی  که در صحنه مبارزات سیاسی – اجتماعی حضور یافته  به شدت سرکوب شده است اما  بار دیگر و در زمانی دیگر، در صحنه های مبارزاتی  جامعه حضور اش را نشان داده است. رژیم های حاکم برایران اشتباه براین باورند که دانشگاه  یک مغز است جدا از بدن و همواره سعی کرده اند که نطفه های اندیشه سیاسی را در دانشگاه بکشند اما نطفه تفکر سیاسی در دانشگاه همواره به حیات خود تا به امروز ادامه داده است. جنبش دانشجویی در کشور خفقان زده ای مانند ایران، به دلایل گفته شده مانند حلقه مفقوده ای است که توده را به جنبش روشنفکری پیوند می زند.

دانشجویان که از اقشار روشنفکری جامعه  هستند هر یک از میان خانواده ای می آیند که درهمان نظام اجتماعی – اقتصادی، مشغول به کارو زندگی ست. بیشترینه دانشجویان به طبقات میانی جامعه، مانند معلمین یا کارمندان تعلق دارند. بنابراین  هر چند که تحت فشار اقتصادی- اجتماعی و سیاسی هستند اما توان برخورداری از علم و امکانات آموزشی گسترده را نیز دارند، همین امر کمک می کند تا فرصت اندیشیدن به آینده ای بهتر را داشته باشند. درست به همین دلیل، وظیفه روشنفکران سنگین است زیرا می توانند با امکان برخورداری ازدانش بیشتر، افق اهداف مبارزات اجتماعی را تا رسیدن به عدالت اجتماعی گسترده کنند. اشتباه رژیم ها این است که فکر می کنند می توانند اقشار دانشجویی را بخرند.

جنبش دانشجویی ممکن است به سبب سرکوب، مدتی سکوت یا حتی نظام موجود را باور کند اما در طی زمان، دوباره پیوندش را با توده برقرار می کند.

در انقلاب 1357 شاهد روشن ترین نمونه تاریخی آن هستیم. دانشگاه ها طی 18 ماه به یکی از پر جنبش و جوش ترین مرا کز آزادی بیان تبدیل می شوند. همه سازمان سیاسی در دانشگاه ها دفاتر سیاسی زده و میز کتاب برپا می کنند، دانشجویان و دانش آموزان در فضای باز دانشگاه ها بحث آزاد می کردند. اما در1359 حکومت متوجه شد که این آزادی بیان و آزادی سیاسی می تواند به بنیان نظامی که او می خواست برقرار کند ضربه جدی وارد کند، نخست توسط گروه های سرکوب غیررسمی طی سه روز به صحن دانشگاه ها حمله کرد و سپس نیروهای نظامی به بهانه کنترل درگیری ها وارد حریم دانشگاه ها شدند و درنهایت نظام به این تعطیلی یک عنوان فرهنگی داد و به عنوان انقلاب فرهنگی دانشگاه ها را تعطیل کرد  تا  تغییرات  مورد  نیاز خود را در سیستم آموزش عالی

کشور بوجود بیاورند.

شورای انقلاب فرهنگی برای بررسی متون درسی و بررسی وضعیت کارکنان و دانشجویان تشکیل شد.

حاصل این بررسی، اخراج، توقیف بسیاری از اساتید و دانشجویان، تغییر در محتوای آموزشی کتاب ها، حتی حذف بعضی از واحدهای درسی، تعیین مقررات جدید برای اداره دانشگاه ها، تغییر در نحوه گزینش دانشجو و استاد، پاکسازی کتاب های کتابخانه ها، و تغییرفعالیت های ورزشی و هنری دانشجویان بود. برای تغییر بنیادین فضای دانشگاه ها و ایجاد یک دگردیسی همه جانبه به این هم بسنده نکردند و برای دگرگونی ماهیت قشردانشجو، نظام سهمیه ای کردن پذیرفته شدگان دانشگاه ها را نیز به این موارد اضافه کردند. از سوی دیگر، دفاتر انجمن اسلامی دانشجویی در همه دانشگاه ها و دانشکده ها برپاشد. تمام عناصر مشکوک، دو دل، میانه رو باید تصفیه می شدند. می بایست که دانشجویان وفادار به اسلام و نظام باشند، بنابراین دانشجویان برای پذیرفته شدن در دانشگاه پس از قبولی در کنکور سراسری، باید از طریق پایگاه های بسیج و کمیته های سپاه به عنوان یک فرد مومن و فعال مذهبی – سیاسی نیز تائید می شدند. سهمیه ای شدن دانشگاه ها ، جریانی را از ارگان های سپاه و بسیج وارد دانشگاه ها کرد که کنترل فضای دانشگاه ها را از تشکیلات مخفی یا پلیسی بی نیاز می کرد زیرا هریک از این دانشجویان خود یک دستگاه کنترل و بازدارنده بودند که اجازه بحث و گفتگو میان دانشجویان و استادان را نمی دادند. آنان را تهدید می کردند، هشدار می دادند و حتی دو مورد استاد دانشگاه به دلیل شکایت این گونه دانشجویان اخراج شدند. برای حکومت های سرکوبگر جنگ های خارجی بهترین دستاویز است تا مردم را از درگیری های داخلی و طرح خواست های اجتماعی برحذر دارند به این عنوان که با دشمن خارجی درگیرند و طرح مسائل داخلی در این شرایط ، خیانت محسوب می شود.

جنگ میان ایران و عراق همین نقش را برای تثبیت پایه های نظام حاکم  برایران ایفا کرد. اگر جنگ برای مردم ما حاصلی جز مرگ، فقر، گرانی، بیکاری و ویرانی نداشت برای حکومت فرصتی بود تا پایه های خود را با هجوم گسترده و وحشیانه، محکم تر و همه صداهای معترض را خاموش کند. نویسندگان، روشنفکران، فعالین سیاسی- اجتماعی و بسیاری را به جوخه های مرگ بسپارد بی آن که خبراین جنایت ها در آن اوضاع پریشان و جامعه جنگ زده ، انعکاس یابد. دانشگاه نیز با حضوردانشجویان سهمیه ای که عمدتا از پایگاه های بسیج و سپاه بودند و نیز دانشجویانی که با آن نحوه گزینش، از وفاداران نظام شمرده می شدند و دفاتر فعال انجمن اسلامی که پیوسته در راه تبلیغ و بسیج دانشجویان و نیز کنترل دانشجویان و کشف صداهای معترض و یا مردد می کوشید، به یکی از مهم ترین  پایگاه های فکری و مادی نظام تبدیل شده بود. اما دانشجویانی که نظام از میان بهترین های خود دستچین کرده بود تا سنگر دانشگاه را برای او حفظ  کند و صدای غیر را در آن خفه کند، مگر غیر از مردم عادی بودند. آن ها نیز در همان جامعه ای زندگی می کردند که بحران بیکاری، گرانی، مسکن، و دیکتارتوری، ویرانی حکم می راند. خانواده هایی که فرزندان خود را از طریق وفاداری به نظام راهی دانشگاه کرده بودند هر چند جزو سرسپردگان بودند اما همه آن ها، نه از وابستگان ردیف اول و نه از آن هایی بودند که از تبعات مال اندوزی ها و دزدی های رژیم  به ثروت های باد آورده رسیده باشند. اما در نهایت، وجدان دانشگاه، در پرتو دانش، نیروی بی پروا و سازش ناپذیری، جوانی و نیز همبستگی با توده های ستم کشیده جامعه، دوباره بیدارشد و نخستین شراره های عدالت جویی و آزادی خواهی و روشن بینی آن، بستر وهم زده و بخواب رفته دانشگاه را پس از سال های هر چند طولانی  در18 تیر1378 روشن کرد. این رخداد همه محاسبه های رژیم را برای تهی کردن پیکر دانشگاه از روح آزادگی و شجاعت، برباد داد و از آن پس جنبش دانشجویی که سال ها دچار فرود تاریخی شده بود در اوج مبارزات آزادی خواهی و عدالت جویی مردم کشورمان قرار گرفت. جنبش دانشجویی همواره در عرصه مبارزات آزادی خواهی جامعه به عنوان یکی از مهم ترین بخش های جنبش اجتماعی حضور داشته است.

با نگاهی به تاریخ یک صد ساله گذشته کشورمان، فرازها  و چالش های جنبش دانشجویی نشان خواهد داد که چگونه در هر برهه تاریخی در راه آزادی و عدالت اجتماعی، کوشیده و سرکوب شده، اما همواره نیروی خود را دوباره گرد آورده است تا در میدان مبارزه آزادی علیه خفقان و ستمگری برآشوبد. اما باید پرسید آیا جنبش دانشجویی می توانست در جامعه ای که همواره با خفقان، سرکوب، بیدادگری، و سرکوب روبرو بوده است، بیش از آن که در تاریخ خود رقم زده است، کاستی های جامعه را به چالش بکشاند؟

واقعیت این است که جنبش دانشجویی در کشور ما مانند جنبش روشنفکری بیش از آن که نگران خواست های خود باشد چشم بر افق خواست های اجتماعی داشته است. زیرا به خوبی می داند که در جامعه ای که فقر، و دیکتاتوری حکم فرماست و بیشترینه مردم جامعه زیر سیطره آن به نیستی و مرگ کشانده می شوند حتی برای رسیدن به خواست های صنفی، راهی جز عبور از تحقق عدالت اجتماعی و آزادی های اجتماعی وجود ندارد.

خفقان، همیشه بهترین سلاح برای سرکوب مبارزات آزادی طلبانه جامعه بوده است. تا هنگامی که چراغ های رابطه خاموش است، انتقال تجربه ها، دیدگاه ها، اطلاعات، موجب بیگانگی ما از نیازهای یکدیگر، بیگانگی نسبت به تجربه های تاریخی جنبش های آزادی خواهی و در نتیجه عدم پیوند ما با یکدیگر خواهد شد. به همین سبب نمی توانیم در زمان لازم به یکدیگر یاری برسانیم و نیروهای خود را به یکدیگر پیوند بزنیم تا با اراده جمعی بر دشمن مشترک پیروز شویم. نظام های اقتدارگرا به درستی می پندارند که مردم را با قطع ارتباط میانشان، با ایجاد خفقان، با بستن دهان ها، از هم جدا می کنند و آنان را به اجزای پراکنده ای تبدیل می کنند که در زیر چتر هیچ تشکلی، گرد هم نمی آیند. مردم را تجزیه می کنند تا برآنان راحت تر و قاطع تر حکومت کنند. به همین مناسبت است که جنبش های کنونی در ایران نمی توانند به یکدیگر در راه رسیدن به خواست های مشترکشان یاری برسانند. این نکته، اهمیت آزادی بیان، آزادی رسانه های همگانی را بیش از پیش بر ما روشن می کند. و این شعار واحد را که رشد آگاهی اجتماعی که بستر ساز مبارزه اجتماعی ست، میسر نمی شود مگر از گذرگاه آزادی بیان. برتراندراسل می گوید برای برقراری دمکراسی تنها دو راه در پیش است: فرهنگ و آزادی. برای ایجاد جامعه ای با فرهنگ، نخستین گام، برقراری عدالت آموزشی یا گسترش سواد در کل جامعه است و دومین گام بالا بردن  سطح آگاهی عمومی، اما این امر میسر نمی شود مگر با وجود آزادی بیان. امر مبارزه در راه آزادی و دمکراسی به پیش نمی رود مگر با برداشتن دوگام نخستین سواد و آزادی بیان.

پس ازپایان سخنرانی خانم احمدگلی از سوی حاضران سوالاتی مطرح شد که توسط ایشان پاسخ داده شد.

سپس آقای حسین رضی به عنوان سخنران دوم به جایگاه دعوت شدند. ایشان بررسی فاجعه کوی دانشگاه تهران و شرایط امروز دانشجویان و روشنفکران را به عنوان سخنرانی خود برگزیده بودند که متن این سخنرانی هم در زیر برای آگاهی شما ارائه می شود:

فاجعه کوی دانشگاه تهران و شرایط امروز دانشجویان

با سلام  و عرض خسته نباشید حضور شما عزیزان و با تشکر از لطف و همکاری شما در مراسم میز کتاب که به مناسبت سالروز فاجعه کوی دانشگاه و پاسداشت دانشجویان مبارز میهنمان برگزار شد.  و همچنین با سپاس ازخانم احمدگلی به خاطر حضورشان در مراسم میز کتاب و سخنرانی پربارشان، همانطوری که ایشان فرمودند ما با نشست هایی که برای هماهنگی و آماده سازی موضوع جنبش دانشجویی در ایران برای ارائه در این روز با هم داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که ایشان جنبش دانشجویی را تا حرکت 18 تیر 1378 و فاجعه کوی دانشگاه تشریح فرمایند و من این جنبش را از این تاریخ به بعد دنبال کنم و شرایط امروز دانشجویان را توضیح دهم. با توجه به اینکه بررسی کامل این موضوع نیاز به وقت بیشتری دارد و در حال حاضر دوستان به جهت شرکت در مراسم میز کتاب خسته به نظر میرسند؛ من سعی میکنم گفتارم را به طور خلاصه ارائه دهم.

  

در ابتدا گزارش کوتاهی از واقعه آن روزها را به عرض شما میرسانم و در ادامه به شرح وضعیت امروزی دانشجویان می پردازم: روز جمعه 18 تير 1378، در تاريخ ايران به عنوان يك روز سياه در كارنامه جنايتكاران رژيم جمهورى اسلامى ثبت شده است. دانشجويان كه با تجمع و راهپيمايى در برابر توقيف روزنامه سلام به اعتراض برخاسته بودند، نيمه شب در خوابگاه خود با نيروهاى ضربتى حكومت رو برو شدند كه در اطاقها را شكسته، وسائل و كتابهاى دانشجويان را بهم ريخته و پاره كرده، دانشجويان بى دفاع را با مشت و لگد و اسلحه گرم و سرد مضروب و مجروح كرده و شمارى را با ذكر "مولاى ما حسين اين هديه را از ما بپذير" از طبقات بالاى ساختمان به پائين پرتاب كردند كه در نتيجه تعدادى از جمله عزت ابراهيم نژاد جان باختند و گروه بزرگى روانه بيمارستانها شدند. به دنبال شب خونين 18 تيرماه، نيروهاى مبارز جوان به گردهمايى آزاديخواهانه خود ادامه دادند و مردم كوچه و خيابان به پشتيبانى از دانشجويان بى دفاع شتافتند. تا روز 23 تيرماه هر روز تظاهرات اعتراض آميز گسترده مردم ادامه داشت. شعارها و خواستهاى آنان از رسيدگى فورى به حمله شبانه به خوابگاه و محكوم كردن مهاجمان، تا به چالش طلبيدن همه زورگويان حكومت، نفى ولايت فقيه و استقرار حاكميت ملى را شامل مى شد. همچنين وقايع مشابهى در تبريز، اصفهان، مشهد، شيراز، اهواز و كرمان رخ داد و كشته و زخميهاى فراوانى بجا نهاد. پس از اينكه حركت اعتراض دانشجويى در كشور همه گير شد، چهار وزير از دولت خاتمى بعنوان اعتراض استعفاء دادند. تاج زاده معاون وزير كشور و مصطفى معين وزير فرهنگ و آموزش عالى طى نطق هايى براى دانشجويان از جنبش آنها حمايت كردند. رهبر رژيم جمهورى اسلامى پس از مشاهده سيل خروشان جوانان در خيابانهاى تهران، در يك نطق مستأصلانه ازطرفداران خود خواست تا حتى در صورتيكه تظاهركنندگان عكسهاى وى را پاره كردند، كسى عكس العملى نشان ندهد! من شخصاً به خاطر می آورم که در این جلسه طرفداران ولایت فقیه با کمال ناراحتی از تضرع و خواری مولایشان اشک غم و ماتم می ریختند. اما صبح روز بعد به ناگهان ورق برگشت! وابستگان رژيم به خيابانها ريختند و دانشجويان و مردم را به شديدترين وجه ممكن مورد تهاجم قرار دادند. در اين ميان محمد خاتمى، رئيس جمهور حكومت اسلامى، معترضان را اراذل و اوباش خواند و وزراى مستعفى، استعفاهاى خود را پس گرفتند. رژيم ولايت فقيه ديگر بار كنترل را بدست گرفته و صدها نفر را بازداشت نمود كه محمدى ها و احمد باطبى سمبل اين بازداشتها شدند. منوچهر محمدى و غلامرضا مهاجرى نژاد بعنوان متهم رديف اوّل و دوّم معرفى شدند و رژيم مزوّر جنايت پيشه با نشان دادن اعترافات تلويزيونى از آنان سعى در تخريب جنبش دانشجويى ايران و رهبرى حركت افتخار آميز 18 تير داشت. اكبر محمدى با پايدارى در برابر شكنجه ها الگوى مقاومت دانشجويان لقب گرفت. همچنين كودك 8 ساله فرامرز توسلى، به جرم همگامى با دانشجويان در 18 تير روانه زندان توحيد گرديد. سميه امينى، ريحانه هاشمى، روزبه صدرآرا، پيمان پيران، مهدى مصابح، ايوب لرستانى، محمد صارمى، حسين تقى زاده، مصطفى كاظمى، پرويز رضا زاده، حميد عليزاده، اميد قنديان، عليرضا بابايى، بهمن حيدرى، مجيد رستميان، فرهاد راسايى، بابك كاظمى،... به همراه صدها مبارز ديگر در زندانهاى مخوف از جمله زندان توحيد مورد شكنجه هاى وحشيانه قرار گرفتند. و بدينگونه قيام 18 تير نقطه عطفى بود در مبارزات دانشجويى و آنرا جان و روحى تازه بخشيد.

جنبش دانشجویان در18 تیر، یک انقلاب حقیقی درتاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بود، که متاسفانه چنانکه باید شناخته نشد. تا آن تاریخ درایران، منش اقدامات سیاسی را، آموزه هائی معین میساختند که خشونت و ارعاب  و وحشت انگیزی و تهدید و قهر و خشونت را به عنوان ابزارسیاسی، مقدس میساختند. هرانقلابی، قهر و پرخاشگری شمرده می شد. کسی معنای « انقلاب نسیمی » را نمی شناخت و نمی فهمید. باد صبا دربهار، بدون کاربرد خشونت، انقلاب میکند. انگیختن خردها به اندیشیدن، که انقلاب حقیقتی است و حتی برضد قهروخشونت و ارعابست. با  جنبش دانشجویان در18 تیر، که بظاهر در محیطی تنگ ( کوی دانشگاه )، انجام پذیرفت، این منش قهروخشونت وارعاب که حکومت اسلامی، آنرا میپروراند و مقدس میسازد، بکلی آرام وبی سروصدا، بکنار نهاده شد.این جنبش دانشجویان، تنها یک جنبش دانشجوئی نبود، بلکه یک  انقلاب فرهنگی ملی بود، که کل فضای سیاست را درایران عوض کرد. واین انقلاب آرام و بی نام، می توانست پایه ساختن ایران در آینده شود. از آن تاریخ به بعد هر ساله در سالروز این فاجعه حرکت های اعتراضی دانشجویان ادامه داشته است. که البته با سیاست های خشونت گرای حکومت ولایی همه آنها سرکوب شده اند. بویژه پس از به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد(این بنیادگرای خشونت طلب)علیرغم اعتراضات بین المللی بر سرکوب و حذف دانشجویان و دانشگاهیان افزوده شده است. چنانکه امروزه دانشجویان و روشنفکران ما را دچار یک ناامیدی و تهی دستی عمیقی کرده است. ناامیدی و تهی دستی ای که علاوه بر عملکرد غیر انسانی حکومت اسلامی ناشی از عدم حمایت کامل اقشار مختلف مردم از حرکت های اعتراضی روشنفکران نیز می باشد؛ به طوری که این سئوال بزرگ را در ذهن ایجاد می کند که براستی چرا همیشه حرکت های اعتراضی در ایران از حمایت کامل تمام اقشاراجتماع برخوردار نمی باشند؟؟؟

در این جا سخنانم را با دکلمه و شرح و توضیح  شعر پشت دیوار از احمد شاملو که این حالت تنهایی و ناامیدی روشنفکران را به زیبایی توصیف می کند به پایان می برم:

پشت دیوار

تلخی این اعتراف چه سوزاننده است که مردی کشن و خشم آگین

در پس دیوارهای سنگی حماسه های پر طبلش

دردناک و تب آلود از پای در آمده است .ـــ

مردی که همه شب در سنگهای خاره گل می تراشید

و اکنون

پتک گرانش را به سویی افکنده است

تا به دستان خویش که از عشق و امید تهی است، فرمان دهد :

« - کوتاه کنید این عبپ را ،  که ادامه آن ملال انگیز است

چون بحثی ابلهانه بر سر هیچ و پوچ...

کوتاه کنید این سر گذشت سمج را که در آن، هر شبی

در مقایسه چون لجنی است که در مردابی ته نشین بشود!»

من جویده شدم

و ای افسوس که به دندان سبعیت ها.

و هزار افسوس بدان خاطر که رنج جویده شدن را به

گشاده رویی تن در دادم چرا که می پنداشتم بدینگونه،

یاران گرسنه را در قحط سالی این چنین از گوشت تن

خویش طعامی می دهم

و بدین رنج  سرخوش بوده ام

و این سرخوشی فریبی بیش نبود؛

یا فروشدنی بود در گنداب پاکنهادی خویش

و یا مجالی به بیرحمی ناراستان.

 

و این یاران دشمنانی بیش نبودند

ناراستانی بیش نبودند

من عمله مرگ خود بودم

و ای دریغ که زندگی را دوست می داشتم!

 

آیا تلاش من یکسر بر سر آن بود

تا ناقوس مرگ خود را پر صدا تر به نوا درآورم ؟

 

من پرواز نکردم

من پر پر زدم !

در پس دیوارهای سنگی حماسه های من

همه آفتاب ها غروب کرده اند.

 

این سوی دیوار، مردی با پتک بی تلاشش تنهاست،

به دست های خود می نگرد

و دست هایش از امید و عشق و آینده تهی است.

این سوی شعر، جهانی خالی، جهانی بی جنبش و بی ــ

         [ جنبنده ، تا ابدیت گسترده است.

گهواره سکون، از کهکشانی تا کهکشانی دیگر در [ نوسان است.

ظلمت ، خالی سرد را از عصاره مرگ می آکند

و در پشت حماسه های پر نخوت

                              مردی تنها

                                  بر جنازه خود می گرید.

در پایان آقای منوچهر شفایی ریاست محترم کانون طی سخنانی تاریخچه مختصری از اعتراضات دانشجوئی از18 تیر تا به امروز را به اطلاع حاضرین رساندند.

 این جلسه در ساعت 19.00 بعداز ظهر به پایان رسید.

اعتراض به سرکوب دانشجویان و فاجعه کوی دانشگاه 18 تیر 1378

گزارش تصویری میز کتاب و تظاهرات ایستاده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران- شاخه کیل 8 یولی

تنظیم: حمید بیات

فراخوان

میز کتاب به مناسبت گرامیداشت 18 تیر و سالروز فاجعه کوی دانشگاه

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران– نمایندگی کیل از تمامی آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر برای همراهی و همصدائی برای شرکت در این روز پر ارزش دعوت می نماید .

زمان : 8 یولی 2006 ساعت  13 الی 14

مکان : آلمان- کیل

Holsten platz

هماهنگ کننده:حمید بیات     01741949900

توضیح:مکان برگزاری میز کتاب در مرکز شهر و از بانهوف کیل پیاده 5 دقیقه راه می باشد .

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران-نمایندگی کیل

  

 

اعتراض به سرکوب دانشجویان و فاجعه کوی دانشگاه 18 تیر 1378

گزارش تصویری میز کتاب و تظاهرات ایستاده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران- شاخه کیل 15 یولی

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نمایندگی schleswig – hdstein  شهر کیل دومین میز کتاب خود را با اجازه شهرداری شهر در تاریخ 15.07.06 برگزار کرد .

بسیاری از اطلاعیه ها ، اعلامیه ها و گزارش ها و آمارهای مربوط به نقض حقوق بشر در ایران که توسط کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مدافعان و فعالان حقوق بشر در اروپا و آمریکا به طور منظم منتشر می شود ، میان شهروندان آلمانی و همچنین ایرانی توزیع شد که مورد استقبال فراوان آنان قرار گرفت ، به ویژه آمارهایی که وضعیت حقوق زنان ، مجازاتهای اسلامی مثل اعدام و سنگسار ، دستگیری دانشجویان و فعالین سیاسی و زندانیان را نشان می دادند .

آن چنان که از سئوالات آنان میشد حدس زد ، همه در مورد اینکه ایران اسلامی ، امروز جای امنی برای زندگی انسان بخصوص زنان نیست هم نظر بودند . در واقع ضرورت ادامه این نوع اطلاع رسانی آشکارتر می شود .

تنطیم: سیما پژوهی

فراخوان

میز کتاب به مناسبت گرامیداشت 18 تیر و سالروز فاجعه کوی دانشگاه

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران– نمایندگی کیل از تمامی آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر برای همراهی و همصدائی برای شرکت در این روز پر ارزش دعوت می نماید .

زمان : 15 یولی 2006 ساعت  13 الی 14

مکان : آلمان- کیل

Holsten platz

هماهنگ کننده:حمید بیات     01741949900

توضیح:مکان برگزاری میز کتاب در مرکز شهر و از بانهوف کیل پیاده 5 دقیقه راه می باشد .

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران-نمایندگی کیل

 

 

          

 

    

 

همیشـه بیدار

مهدی زمانی تهرانی

هفت سال از فاجعه کوی دانشگاه تهران گذشت. فاجعه ای که توسط حکومت اسلامی ایران آفریده شـد و درآن تعداد زیادی از جوانان منتخب ، صاحب فکر و خلاق جامعه بخاطر یک اعتراض ساده به وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب شدند.

درباره این فاجعه و علتهای آن نوشته های بسیاری وجود دارد و من در این مقاله سعی دارم ضمن یادآوری آنچه اتفاق افتاد و گرامیداشت جوانان مبارزی که بیرحمانه سرکوب شدند، از بعدی دیگر به بررسی این فاجعه بپردازم. در زمانی که فاجعه کوی دانشگاه رخ داد ، بنا به دلایلی امکان مشاهده واقعه از نزدیک برایم فراهم گردید. در آن زمان با توجه به اینکه در کشوری زندگی میکردم که خشونت و بی حرمتی از اجزای اصلی خیلی از اتفاقات درون کشور بود، توجه چندانی به آن واقعه نداشتم. درک اینکه شان و مقام یک دانشجوی جوان در حال تحصیل در یک جامعه چیست و او در صورت اینکه این دوران را در یک روند سالم و بدون دغدغه طی کند تا چه حد میتواند در ایجاد آینده ای بهتر برای کشور موثر باشد برایم دشوار بود. زمانی هم که نوبت به خودم رسید تا در آزمایشی بسیار دشوار و رقابتی که بطرز عجیبی فشرده بود برای ورود به دانشگاه شرکت کنم ، باز هم بنظرم همه چیز طبیعی می آمد. اما در جامعه آزادی که اکنون مدتی است که در آن به سر می برم و بر اثر ارتباطاتی که با جوانان زیادی از این سرزمین دارم ، حقایقی را دریافته ام که از سویی تاسف عمیق مرا از وضعیت کنونی کشورم برانگیخته و از سوی دیگر موجب امیدی است برای آینده ای روشن برای جوانان ایرانی ، البته اگر برای تحقق شرایط آن مبارزه و کوششی فراگیر صورت دهیم. کشور آلمان با جمعیتی 80 میلیونی و وسعتی نه چندان زیاد و ، آنطوری که ما روزانه شاهد آن هستیم با مشکلات جدی در اقتصاد ملی خود مواجه است همچون درصد بالای بیکاری، کاهش خدمات اجتماعی و درمانی، فرار سرمایه های کلان بدلیل وجود قوانین دشوار مالیاتی و غیره.

اما با همه این اوصاف با یک نظم و انسجام فوق العاده چشمگیر و در حالیکه فقط حدود 50 سال از ویرانیهای جنگ دوم جهانی میگذرد، هنوز جزو چند قدرت برتر اقتصادی اول دنیاست. ساختار اجتماعی جامعه آلمان با وجود مشکلات فراوانی که با آن روبروست، از ویژگیهای منحصر بفردی برخوردار است که نمونه آن را فقط میتوان در کشورهای دموکراتیک یافت.

وجود احزاب مختلف و گروههای اجتماعی متعدد از نمونه های آن است.

نکته قابل توجهی که قصد اشاره به آن را دارم نقش قابل توجهی است که دانشجویان و جوانا در حال تحصیل در این ساختار اجتماعی ایفا میکنند. اکثر قریب به اتفاق ایشان در طول دوران تحصیل حتی از امراحل ابتدایی، در عمل نحوه مشارکت و رفتار جمعی را فرا میگیرند و فعالانه در پیشبرد مسائل جامعه شرکت مینمایند.

 این کار در بسیاری از مواقع حتی با دعوت و تشویق نظام سیاسی و مسئولان حکومتی و دولتی نیز صورت میپذیرد و سیستم هیچگاه به این دلیل که ممکن است این تشکلها زمانی بر علیه مقاصد و اهداف او اقدام کنند، جلوی رشـد سیاسی و اجتماعی آنان را نمیگیرد.

اما در سرزمین ما ایران، کشوری دارای منابع ثروت عظیم و بیشمار ، که میتواند به ساده ترین شکل ممکن در خدمت تربیت و رشد مردم و بویژه جوانان آن قرار گیرد، تحت حکومت مشتی متحجر و متعصب و فریبکار با سوءاستفاده از باورها و مقدسات یک ملت ، تمام این ثروت را در راه جلوگیری و سرکوب هر فکر و اندیشه بکار میگیرند تا مبادا مردمی آگاه و روشن و فعال ، روزی با بیداری کامل ایشان را از سفره رنگینی که دور آن جمع شده اند ، محروم نمایند. اکنون بهتر از هر زمان دیگری میفهمم که چرا در سرزمین ایران، از هر 100 نفر جویای علم و دانش فقط چند نفر محدود اجازه ورود به صحن علمی دانشگاه و تحصیل رایگان را می یابند، چرا امثال من و بسیاری از جوانان دیگر باید بهترین سالهای عمر ارزشمند خودمان را در پشت درهای بسته دانشگاهها به بیهودگی تلف کنیم و چرا میلیاردها دلار سرمایه کشور بجای اینکه صرف احداث فضاهای علمی و دانشگاهی شود تا فرصت بیشتری برای مردم در راه رشد فکری و علمی فراهم شود ، صرف احداث زیارتگاههای جدید و توسعه چاه جمکران و ساخت مساجد و منابر میشود تا در آنها با تولید جهل و خرافات افراد بیشتری را جذب راه سیاه و شوم خویش نمایند و خشونت و جنگ را ترویج دهند. اکنون نسبت به هفت سال پیش خیلی راحت تر میتوانم درک کنم چرا باید جوان دانشجو معترض نباشد و اگر بود سرکوب، دستگیر، زندانی و یا حتی اعدام شود. حکومت ملاها با هدف چپاول ثروت سرزمین ایران و پر کردن انبان بی پایان خویش فقط میتواند روی پایه های جهل و نادانی و خرافه و باورهای شیطانی پایدار باشد.

اینان دشمنان قسم خورده فکر و اندیشه اند و مروجان جهالت ، تا در زیر سایه سیاه آن آرام و بیصدا به هرچه از دنیا میخواهند برسند. هیچوقت دیر نیست.

حالا با همه فریاد به شما جوانان ایرانی دانشجویی که غیورانه ایستاده اید، مبارزه میکنید و با تحمل همه آزارها ، تحقیرها و شکنجه ها زیر بار این جهالت تاریخی نمی روید، درود میفرستم ، با شما هستم و برای تحقق خواسته های شما که خواسته های همه جوانان روشن

 ایرانی است مبارزه میکنیم.

نقش دانشجویان در مبارزه با حکومت اسلامی

حسین رضی

جنبش دانشجویی در ایران در چند دهه اخیر پیشتاز مبارزه برای دستیابی به آینده بهتر، آزادی و عدالت بوده است. جنبشی که چند ماه پس از کودتای 1332 و در پی کشته شدن سه دانشجوی چپ گرا توسط نیروهای نظامی در دانشگاه تهران  با نامیدن آن روز به عنوان"روز دانشجو"، توسط دانشجویان شروع شد. به این ترتیب همزمان با بروز تغییرات در جامعه مدرن برای نخستین بار دانشجویان ایران به عنوان رهبران و محرکان بالفعل جنبش های اعتراضی وارد صحنه سیاسی ایران شدند. بدیهی است که این جنبش جوان بطور کلی تئوری و ایدئولوژی مختص به خود را یافت و تحت تاثیر فضای دهه 40 به شدت رادیکال و چپ گرا شد. به این ترتیب برای نخستین بار دانشجویان ایرانی دست به اسلحه بردند و یک مبارزه چریکی بی امان و خونین را با رژیم شاه به وجود آوردند که دستگاه های امنیتی و نظامی را به شدت درگیر و تضعیف کرد. از سوی دیگر این مبارزه چریکی زمینه را برای اوج گیری سایر جنبش های اجتماعی مخالف رژیم فراهم کرد.

به این ترتیب با اوج گیری بحران های اقتصادی و اجتماعی در اواخر دهه 50، رژیم شاه از مقابله با خیزش های رو به گسترش باز ماند و سرانجام با اعتصاب گسترده سیاسی و تظاهرات میلیون ها نفری که با هدایت گروه های مختلف- که البته دانشجویان و جوانان از مهمترین آنها بودند- انجام می شد سرنگون شد. اما جنبش دانشجویی ایران سهمی از این پیروزی به دست نیاورد. زیرا به دلیل فقر آگاهی عمومی و سوء استفاده روحانیت از اندیشه و روحیه مذهبی جامعه، رهبری به دست روحانیون مذهبی افتاد. در نیتجه اولین کاری که رهبران تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی کردند اخراج، دستگیری، ترور و اعدام رهبران دانشجویی و تعطیل کردن دانشگاه ها بود. موج سرکوب ها و اعدام های دسته جمعی گسترده در دهه 60 و نیز حذف تمام مخالفان از دانشگاه ها و برقراری سیستم گزینش سخت گیرانه اسلامی تحت عنوان فریبکارانه «انقلاب فرهنگی» که مبتنی بر اطلاعات پلیسی و امنیتی و عقیدتی بود، سبب شد تا جنبش دانشجویی در دهه 60 پس از بازگشایی دانشگاه ها دوران افول را طی کند. به ویژه این که با برقراری سهمیه برای شبه نظامیان طرفدار رژیم و سیستم گزینش دانشجو، اکثریت جامعه غیر وابسته به رژیم از ورود به دانشگاه ها به بهانه های مختلف منع شده بودند. اما رشد سریع جمعیت در دهه 70 که ایران را دارای جوان ترین جمعیت جوان جهان کرد و مشکلات و معضلات عظیم اقتصادی و اجتماعی ناشی از حکومت روحانیون و از جمله هشت سال جنگ ویرانگر سبب شد تا جمهوری اسلامی ناچار شود تا در برابر امواج مستمر مخالفت های مردمی کمی عقب بنشیند و دست به تدابیری برای جلوگیری از بحران های اقتصادی و اجتماعی بزند. تلاش برای ورود به بازار جهانی و تشویق سرمایه گذاری خارجی، بهبود چشمگیر روابط رژیم با اتحادیه اروپا که متاسفانه آنرا  به یکی از حامیان اصلی حکومت اسلامی بدل کرد، سازش های پنهان با اسرائیل و آمریکا، سبب شد تا از سویی بحران های درونی رژیم تغییر کنند و از سوی دیگر بحران های تازه ای از راه برسند که اساساً با مشروعیت رژیم رو در رو می شد. رهبران رژیم با عصبانیت متوجه می شدند که بسیاری از جوانان متولد پس از انقلاب هیچ اعتقادی به موازین اسلامی که رژیم دو دهه با خشونت تمام سعی در برقرار کردن آن کرده بود، نداشتند؟! برخی از فرزندان آن ها حتی از کشور گریخته و به کشورهای دیگر پناه برده بودند، امواج غیر قابل تصور فرار از کشور به ویژه در میان جوانان تحصیل کرده و زندگی بیش از هفتاد درصد مردم زیر خط فقر، فساد گسترده مالی در میان سران حکومت، وجود رانت خواری و بالاخره ناکارآمدی سیستم حکومتی برای مقابله با بحران های موجود سبب شد تا بار دیگر جنبش دانشجویی در اویل دهه 70 پا بگیرد و یک بار دیگر تشکل های مخفیانه یا نیمه علنی دانشجویی برای مبارزه با حکومت شکل بگیرد. به این ترتیب بار دیگر دانشگاه ها رفته رفته به یکی از میدان های اصلی مبارزه تبدیل شدند. در کنار این ها شورش های رو به اوج خود بخودی مردم در نواحی مختلف شهری، اعتصاب گسترده و ورشکستگی پی در پی کارخانه ها و موسسات اقتصادی دولتی، بیکاری بیش از سی درصد جوانان و ایجاد شکاف هرچه بیشتر بین حکومت و مردم سبب می شد تا این جنبش تازه دانشجویی بار دیگر بیشتر برای رهبری فکری جامعه احساس مسئولیت کند.

بر همین اساس بود که حرکت های اعتراضی تیر ماه سال 1378 به وقوع پیوست که موجب وحشت سردمداران رژیم گردید و حکومت خشونت گرای اسلامی با کمک نیروهای جان بر کف خود به سرکوب این جنبش پر خروش دست یازیده فاجعه جانخراش کوی دانشگاه را آفرید. آن حرکت اگرچه به ظاهر سرکوب شد ولی در واقع تاثیر به سزایی در جامعه سیاسی کشور ایجاد کرد.به طوری که با وجود تدابیر امنیتی شدید هر ساله جوانان و دانشجویان درسالروز 18 تیر به خیابان ها می آیند و اقدام به حرکت های اعتراضی علیه حکومت می کنند. در خیزش های پر دامنه ای که در سالگرد این روز رخ می دهد رژیم را از ترس سرنگونی بر خود می لرزاند. دو سال پیش زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی مقیم کانادا که اتفاقاً در ایران بود به دلیل عکاسی از تظاهرات سالروز این روز دستگیر و زیر شکنجه رژیم کشته شد.

در خارج از کشور نیز ایرانیان هر سال به مناسبت این روز دست به تظاهرات اعتراض آمیز می زنند. باشد که روزی این جوش و خروش ها موجب سرنگونی حکومت غیر انسانی جمهوری اسلامی شده و آزادی و صلح و دموکراسی به ارمغان آورد!

دانشجویان مبارز را فراموش نکنیم

رضا داوری

رژيم براي مقابله با رشد اعتراضات دانشجويي در چند ماه اخير فضاي پليسي و نظامي را بر محيطهاي دانشگاهي گسترش داده است ۔ در چند روز اخير نشريات دانشجويي را هدف قرار داد ه است و مديران مسئول اين نشريات را تحت فشار فزاينده گذاشته است. اينها گوشه اي از جدالي است که دردانشگاه بين دانشجويان و رژيم در جريان است. به دنبال اعترضات دانشجويان به فشارهاي رژيم در هفته اول خرداد ماه، تعدادي از دانشجويان زنداني يا تهديد و ربوده شدند که تاکنون عابد توانچه و ياشار قاجارهمچنان در زندان اوين هستند. در اين مدت اعتراضاتي به زنداني کردن اين دو دانشجو در دانشگاه تهران، امير کبير و پلي تکنيک در جريان بوده است. اما چرا اين اعتراضات هنوز نتواسته است که نيروي عظيمي را پشت خود بسيج کند؟ سئواليست که ذهن هر فعال دانشجويي را به خود مشغول کرده است! به سرعت زمان را از دست مي رود. احمد باطبي را به خاطر بياوريد که چگونه رژيم وحشيانه ترين حکم زندان را به وي تحميل کرد. به نظر من تک تک دانشجويان بايد از خودشان بپرسند که چرا کاري نمي کننند؟ چرا سرشان را تو لاک خود فرو کرده اند؟ آيا هيچ فکر کرده ايد که عابد و ياشار از دوستان شما بودند که به جاي حضور سرجلسه امتحان الان پشت ميله هاي زندان هستند؟ چگونه خشم و نفرت از اين وضعيت سرا پاي وجودتان را نمي گيرد؟ کسي انتظار ندارد که اداي قهرمانان را در بيارويد. قدرت شما در اتحاد و متشکل شدنتان است. نيروي عظيمي که اگر تلاش کنيد و آنرا به حرکت در آوريد نه تنها ميتوانيد عابد و ياشار بلکه کليه دانشجويان زنداني را آزاد کنيد.اين نه خيال است نه آرزو! اين ممکن است. بايد دست به کار شد! خيلي دير شد ه است. فعالين دانشجويي و تمام کساني که به اين وضعيت تمکين نکرده اند به حرکت در بيايد. بايد کاري کرد! تنها گذاشتن فعالين دانشجويي بهترين هديه اي است که به رژيم اسلامي داده ميشود. براي نسل جواني که تازه به دانشگاهها آمد ه اند بايد ياد آوري کرد احمد باطبي و ساير فعالين داشجويي هم وقت خودش تنها گذاشته شدند! سازمان دادن اعتراضات روزانه حول آزادي آنها از اهم وظايف دانشجويان در اين دوره است. دستگيري هر دانشجويي در چنين شرايطي بايد با واکنش شديد ما مواجه شود . چنان واکنشي که رژيم را از زنداني کردن دوستان ما پشيمان کند!رژيم با ارعاب و زنداني کردن در صدد پراکنده کردن دانشجويان مبارز است. يادمان باشد که بزودي دانشگاهها تعطيل ميشود و ما سنگر خودمان(دانشگاه ) را براي مدتي خالي ميکنيم. نبايد به رژيم اجازه داد که در غياب ما دوستانمان را همچنان در بند نگه دارد. در آستانه ١٨ تير قرار داريم! خواست آزادي فوري و بي قيد و شرط عابد توانچه و ياشار قاجار و کليه دانشجويان زنداني بايد به هسته اعتراضاتي تبديل شود که کل جامعه را در بر گيرد.

 

برگشت