پیوند ها

منشور کانون و اعلامیه جهانی حقوق بشر

اطلاعیه و اعلامیه های کانون

شماره جدید

 

بایگانی 52   

 

بوجود آوردن یک اتحاد فرا مکتبی طبق موازین حقوق بشر

سعید بروجردی آذر

چرا و به چه علت پس از حدود صد سال از اولین انقلاب و تحول به سوی دمکراسی هنوز مردم ما نتوانسته اند به حاکمیت ملی دست یابند وچرا پس از اینهمه تلاش وکوشش علیه رژیم دیکتاتوری گذشته در سال 57 دیکتاتوری جدیدی بر اساس دین و مذهب بر کشور ما حاکمیت ملی را در دست گرفت و خیلی زود شادی و سرور را با دنیای غم ، سکوت و مرگ بر ایران زمین حاکم نمود. چه راهی واقعأ وجود دارد و از چه ابزاری باید استفاده نمود تا دمکراسی را مستقر و نهادینه کرد . این سئوال حدود بیست و هشت سال است که ذهن هر آزادیخواهی را به خود مشغول کرده و همه میخواهند از این بن بست در آیند. امروزه امید بستن به دول خارجی مثل آمریکا، روسیه، انگلستان دستاورد قابل توجهی ندارد و از طرفی پرهیز کردن از واردات دمکراسی باید در مد نظر قرار گیرد و بوسیله هیچ کشور یا نیروی خارجی نمیتوان دمکراسی وارد کشور نمود. بلکه با فرهنگ سازی در راه مبارزه میتوان به جایگاه اصلی رسید و نیروهای مبارز را به یک اتحاد و همبستگی فراخواند. البته باید گفت بسیاری از سران نیروهای ورشکسته چپ و راست که سالهاست بجای اینکه نیروهای خود را برای یک اتحاد ملی دعوت کنند. بلکه به نظر بسیاری با واپسگرایان حکومتی هیچ فرق نمیکنند. و بقول معروف مغزشان در جای زده و به گذشته های دور نظر می افکند نه در صورتی که سیاستهای امروز را باید با انعطاف پذیری نگریست. مقوله دمکراسی در یک قالب در یک مکتب و در یک قوم قرار نمیگیرد. دمکراسی یک مسئله تمام عیار و فرا گیر است. و نمیتوان شهروندان را به این عمل وادار کرد، که خود را از اندیشیدن منطقی و معقول محروم سازند. این افراد میکوشند که هر گونه طیف سیاسی دیگر را مورد سوال بی جای خود قرار دهند.آنها در چنین حالتهایی وانمود میکنند که رویدادها و ارزشها را شخصأ مورد قضاوت قرار دهند و عملأ خود را دایه شهروندان میدانند و به ناچار باید گفت این سران چپ و راست هنوز زیر سپر مارکس و لنین و از این قبیل افراد خود را پنهان نموده اند و به گونه ای میخواهند مردم را با چند کلمه خارجی فریب دهند و عوام فریبی کنند . چنانچه در سال 57 با اینگونه افکار فریبکارانه مردم را به ارتجاع سیاه سپردند. از  گروههای شاه پرست که اصلأ نمیتوان صحبت کرد و آنها را نیروی مدافع دمکراسی دانست. اگر واقعأ انسانهای آزادیخواهی بودند و به حقوق بشر احترام میگذاشتند، این طیف حدود پنجاه سال وقت داشت ، چرا در این مدت در فکر نهادینه کردن دمکراسی نبوده اند . این طیفها هم باید به خود آیند و به خواسته مردم احترام بگذارند. دیگربرای مردم شاه و از این عناوین اشرافی نتراشند.

و اما آخرین گروههایی که خیانتکارترین گروهها محسوب میشوند. و از دول خارجی پول و دست مایه ای دریافت میکنند تا در صفوف مبارزه سنگ لای چرخ آسیاب باشند ، گروههای قومی و جدایی طلب میباشند که امروز ندای فئودالیست را در سر می پرورانند و فردا مملکت را به جنگهای جدایی طلب می کشانند و تمامیت ارضی را زیر سوال میبرند.

 در آستانه جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد و جهانی بدون مرز اینها مثل همان ارتجاع سیاه هستند، شاید هم بدتر از آن ، و تنها کسانی از این مقوله سود می جویند ، حاکمان مذهبی ایران هستند . چرا که ملت را از اینها میترساند ، که اگر روزی ما برویم ایران تکه و پاره میشود. از کجا معلوم این گروههای عشیره و قومگرا از دولت جمهوری اسلامی پول نگرفته باشند و آشکارا در روند دمکراسی چوب لای چرخ مبارزان تمام عیار میگذارند. و در آخر باید گفت مردم را به حال خود بگذارید و همراه مردم حرکت کنید و برای یک حکومت تمام عیار بر مبنای دمکراسی و حقوق بشر کوشش کنید. امروز لازم است که با اتحاد و همبستگی حاکمان استبداد را از حکومت برداریم. دیگر مردم ایران نیاز به ایدئولوژی و مکتب ندارند. حکومت آینده ایران باید یک حکومت ملی و فراگیر باشد و ریشه اصلی آن بر پایه حقوق بشر استوار گردد. و از مداخله دین در حکومت بپرهیزند، آ نوقت میشود گفت که به هدف اصلی نزدیک میشویم و آرزوی ملت ایران بر آورده میشود و حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی تحقق می یابد.

چرا همگان آهنگ کوچ از وطن دارند

مهدی پدران

با جلوس احمدی نژاد بر سکوی قدرت فائقه سومین موج گسترده مهاجرت ایرانیان آغاز گردیده است. این موج سوم در مقابل دو موج پیشین  به مراتب وسیعتر و افسار گسیخته تر است. شقه اول مهاجرت در آغاز سیر حکومت مطلقه اسلامی در اواخر دهه 50 خورشیدی به وقوع پیوست. زمانی که کاریزمای سرمست انقلاب تمامی امان داده های خویش را بصورت فله ای به دام مرگ و فلاکت کشاند.

 زمانی که اقتصاد را مختص چهارپایان نامید. در همان زمان وامانده های سلطنت، صلاح زیستن را در جان به در بردن از مهلکه خون و جنون دانستند و در کمترین زمان خیل هزار فامیل قدرت و ثروت به پناهگاه امن خارج از کشور خزیدند.

در آن برحه هنوز مردم طبقه متوسط و قشر کارمند مسلک و نیمه خوشبخت در خانه مانده بودند و خوشکام از جشن پیروزی خویش در پوست خود نمی گنجیدند. هنوز ته مانده سرانه نفت شاهنشاهی باقی مانده بود تا پشت میز نشینان با خیال ماندگاری دلار هفت تومانی و وهم نفت و برق مجانی خیابان گز کنند و با مشتهای فشرده بر دهان امپریالیسم جهان خوار مشت آتشین بزنند. این خوشکامی کور و سر مستی جانانه اما زیاد به طول نینجامید.

پس از آن هدف نخستین توفان جنگ 59 به منازعه طلبیدن قشر پائین دست و مستضعف مردم بود.

همانان که تا آن روز جز طعم شیرین مصادره و اعدام واماندگان زور پیشین چیز تلخ و ترش دیگری نچشیده بودند. زمانی که موشکهای صدام مرکز تهران را هدف ترکش تیغ های  خود کرده بود و ..... در سالن انتظار فرودگاه مهرآباد جمع آقا زادگان نشسته بودند تا در طرفه العینی  سرزمین متبرک آقا را به سمت ولایت مستکبرین زمانه ترک کنند. در این کارزار هیچ و پوچ زمانی  که پای نور چشمی های انقلاب از وطن کنده شد قشر سفلای وامانده به امید وهم دیگری ماندند تا مثله شده وبه قول واهی خودشان بسوی خدا بشتاببند.

 آنان با گوشت و روح و جان  خویش ماندند و از میهن دفاع کرده و باز حق آنان مثل همیشه زیر پای مدعیان ولایت فقیه پایمال شد.

اما صبر ایوبی مردم به سر نیامد. دولت بعدی دولت ثبات و سازندگی و آقا زاده های پف کرده از خوردمان بیگانه به سرزمین خویش برگشتند و به پشت میزهای کابینه جلوس کردند.

هاشمی رفسنجانی در آن زمان خدا شده بود. اما مردم هنوز به پای وهم نوین خویش که ثبات خواهند یافت مانده بودند و میگفتند انقلاب را به جنگ دوختند و ثبات در مملکت اسلامی بهترین هدیه خداست.

پس از آن دوران مردم دل خود را به سیدی(خاتمی) دادند که به وهم آنان او همه آنان را نجات میدهد و به قله آرامش، آزادی و حقوق بشر میرساند. هشت سال بدین منوال گذشت و سید(خاتمی)کم کم روی دیگر خویش را به بشر ایرانی نمایاند.

قشر اکثریت مردم فرزندان خود را بزرگ کرده بودند و از قضای چرخ گردون فرزندان رادیکال تر از پدرانشان از کار در آمده بودند. البته از جنسی دیگر و دقیقا زمانی که پدر خوانده جدید بر سکوی قوه مجریه جلوس فرمود همین فرزندان در  میان صفوف پر حجم مهاجرین قرار گرفتند و موج کوچ سوم به حرکت در آمد.

اینک موج سوم مهاجرت ایرانیان سرخورده بزرگترین و حجیم ترین کوچ تاریخ معاصر وطن است.  زیرا که دو موج پیشین تنها مخصوص مخالفین و آقازاده ها بود اما اینک پایه ای ترین طبقه تحول ساز ایران بار سفر بر دوش افکنده است و مائوس و سر شکسته به سوی سرزمین موعود آزادی می تازد.

مهاجرت موج سوم پیام خطیر و قابل تاملی در توشه سفر خویش دارد. پیامی که صریحا به جهان و جهانیان میگوید ایران امروز دیگر جای زیستن نیست، حتی نفس کشیدن نیز در این سرزمین پدر خواندگان هزینه میخواهد هزینه ای که فقط با پرداخت جان و اعدام و سر به نیست  شدن ها و سنگسارها عملی میشود.

جای دوست و دشمن ... ؟

صـادق فیروزمند

چندی پیش آقای محمود احمدی نژاد با انجام یکی دیگر از عملیات محیرالعقول خود توانسـتند برای چندمین بار خود را در صدر اخبار جهان قراردهند. ارسال نامه ای از سـوی ایشـان برای ریاسـت جمهوری ایالات متحده آمریکا با هدف حل مشـکلات و تناقضـات دنیای امروز!! شـوک دیگری در دنیای رسانه ای بود.

بدین ترتیب آقای احمدی نژاد که با انتخاب شـدنشان بعنوان ریاست جمهوری ایران بهت آفرینی های خود را آغاز کرده بودند ، با انتشار خبر ساطع شـدن هاله نور در پیرامون خویش در سازمان ملل و نیز انکار فجایع آلمان نازی در واقعه هولوکاست آنرا ادامه دادند ، در نهایت با حرکت اخیر ، خود را صـاحب عجیب ترین کارنامه عملکرد در میان روسـای جمهور معاصـر نمودند.

در بدبینانه ترین تفسـیرهای رسـانه ای ، وقتی آقای احمدی نژاد سـکان هدایت کشـور را بعهده گرفتند تصـور میشـد که شـخصـیتی متعصـب مذهبی و نا کارآمد با پشتیبانی طیفی اصـولگرا و متحجر ، کشـور را بسـوی جنگ و نابودی خواهند کشـاند. اما هرگز گمان نمیرفت که بعد از قریب به سی سال حکومت ورزی ، بالاترین مقام اجرایی کشـور در نهایت سـادگی و بدون توجه به جایگاهی که بعنوان نماد یک ملت در آن قرار گرفته ، کشـور را با بیانات عجیب و غیر مسـئولانه وارد معرکه ای مضـحک نماید.

انتظار آن میرفت که با حضـور نامبرده در صـحنه سـیاسـت ، منابع و ثروت زمینی ما بیش از پیش به یغما رفته ، اقتصـادمان ورشکسـته شـده ، فقـر و فسـاد بیشـتر رواج یابد و در نهایت حتی خاک کشـور به تصـرف بیگانگان درآید ، اما هیچگاه گمان آن نبود که آبروی این سـرزمین کهن را برباد دهـد ، سرزمینی که شـناسـاندن عرصـه بیمرز فرهنگ و هنر و پهنه گسـترده اندیشـه های آن به دنیای حاضـر نیاز به صرف سالیان دراز از سوی بزرگان و فرهیختگان و شایستگان بیشـماری که خوشبختانه کم نیز نیسـتند دارد. جای تاثر عمیقی است که رفتار و حرکات و گفتار این شخص در کوتاه مدتی ، هزینه بازیافت معنوی میهن ما را به ده ها برابرافزایش داده است.

اگرچه با تعابیری که ایشان برای آخرین شاهکار خود شخصا" در کنفرانس مطبوعاتی اندونزی بکار بردند و آنرا دعوتی به توحید و عدالت مشترک انبیای الهی خواندید و همینطور پرتاب اصطلاحاتی چون "بمب رسانه ای" و "شاهکار دیپلماتیک" از سوی صدا و سیما به سـر و روی  و گوش ملت بینوای ایران ، بعید میدانم به عمق تاثیر منفی این نمایشات خود در دراز مدت که  برسرنوشت ملت ایران واقع خواهد شد واقف باشد. تا آنجایی که اطلاع دارم در هیچ قسمت ازقانون اساسی حکومت اسلامی به رییس جمهور ایران اختیارات الهی یا نمایندگی ویژه خداوند ایدئولوژیشان اعطا نگردیده و نمیدانم چطور شـد که نامبرده به ناگهان احساس نمود که میبایست رسالت ارشاد سراسر جهان را برای آماده کردن مقدمات ظهور عدالت خداوندی به انجام برساند، اساسا" اینکار چه ارتباطی بوظایف یک رییس جمهور دارد؟ شخصا" خیلی مایل بودم  تا تنوع بازتاب تاثربرانگیزاین حرکت را به نقد بنشینم و به تفصیل از حد عدم آشنایی وی با ادبیات سیاسی در نگارش متنی که در آن فقط از بدیهیات موجود در کتب درسی چاپ حکومت اسلامیشان داد سخن داده است بگویم. می شد حتی از نامه ای فاقد ارزش سیاسی که در آن ازهمان روشهای مرسوم سخنوری با مصرف داخلی با هدف برانگیختن احساسات عوام ناآشنا به مسائل جهانی استفاده شده است و ارمغانی جز سرافکندگی برای ایران و ایرانی بهمراه ندارد به تفصیل سخن گفت. با اینهمه در این مقوله سعی بر آن ندارم تا به نقـد مرقومه شـریف ایشان بپردازم که خوشبختانه تا کنون هزاران جمله و عبارت و تعبیر چه به طنز و چه به جـد به کفایت درباره آن از سوی بیداران صحنه سیاست و فرهنگ ایران عزیزنگاشته شده است.

اما از منظری ویژه برخودلازم دیدم تا توضیحی چند را البته نه برای روشن شدن ذهن جناب احمدی نژاد( که امیدی به آن نیست) بلکه برای  یادآوری به مردمانی که هنوز از روی بیخبری، ناچاری، طمع یا هر چه که هست دل به خطا به راه تاریک این شیاطین سپرده اند، یادآور شوم.جناب رییس جمهور! در این نامه بیش از ده بار نام مسیـح خداوند را که در ایدئولوژی مورد باور شما یکی از صالحانی خواهد بود که در معیت !! اصـلح غایب شما در روز موعود برای داوری نوع بشـر بازخواهد گشـت ، برده شـده است. با اینکه به وضوح قصـد شما را از تمسـک جویی به نام مقدس ایشان که همانا برای القای یک تشـابه در باورهای دینی به طرف مقابل بوده دریافتم با اینحال باز هم دچار شگفتی عجیبی از این بابت شدم. و هنوز برشک خودم نتوانستم غلبه کنم که آیا واقعا" عیسی مسیح از صالحان مورد باور شماست ؟؟

آقای رییس جمهور، عیسی مسیحی که شما رسما" در نامه تان مورد التفات مهرورزانه خود قرار دادید  همانی است که در کشور تحت سلطه شما  مورد پرستش صـدها هزار هموطن شما است، میدانید کدامین هموطنان ؟همان هموطنانی که دوشادوش همه ملت در تمامی صحنه های شرافت و عزت و سربلندی سرزمینشان حاضر بودند و هرآنچه داشتند تقدیم کردند و هر چه توانستند کردند. اما بسیاریشان سالهای اوج شکوفایی و طراوت جوانی خود را که میبایست صرف اندوختن دانش و باروری آتیه جامعه خودشان میکردند بخاطر حفظ جان و مال و ناموسشان از دست تعرض ماموران اطلاعاتی شما یا انسان نماهای درنده خوی  بی مسئولیت و نام و نشانی که آزادانه در کوچه و بازار رهایند و میکشند و میبرند و تاراج میکنند ، تن به زیر صلیب غربت رفتن دادند و دم بر نیاوردند. همان هموطنانی که وقتی داغی را گناهکار یا بیگناهی از آحاد جامعه بر دلشان نهاد علاوه بر تحمل رنج فراق عزیز از دست داده شان سالیانی چند حقارت قیمت گذاری نصفه نیمه !! بر روی عزیزانشان را هم از سوی ناقاضـیان قوانین سیاه شما متحمل شدند.

همان هموطنانی که برای انجام یک مراسم پرستشی ساده حتی در منزلهای شخصی خود (همان کلیساهای خانگی که در تجمع استاندارانتان عربده فرمودید که بساطشان را جمع خواهید کرد) نیز از حق تجمع برخوردار نیستند و برای حفظ جان باید در نجوا به عبادت خداوند خود بپردازند. در مقابل اگر اصوات گوشخراش بلندگوهای چند هزار وات اذناب شما را یک مادر بیمار بستری شده ( که از قضای روزگار پیرو عیسی مسیح همان صالح مورد اشاره شماست ) در منزل شخصی اش   نتواند تحمل کند ، بمیرد هم حق و جرات اعتراض را نخواهد داشت.

و همان هموطنانی که به خاطر اعتقاد و ایمانشان به خداوند مسیح ، بدن هایشان توسط ماموران دولتی که قاعدتا" باید امین ترین حافظان امنیت مردم سرزمینشان باشند به وحشیانه ترین شکل مثله شـد اما خانواده هایشان به پیروی از خداوندشان برای قاتلینشان طلب بخشش کردند و گرچه داغ عزیزترینها را بر دل داشتند اما داغ ورود به صحن و مضحکه بیدادستان شما را بر پیشانی سیاه شیطانیتان گذاشتند.  

آقای رییس جمهور ، در نامه تان در تشخیص اینکه بسیاری از اعمال سیاسی و تصمیمات حکومتها منطبق بر تعالیم خداوندی نیست نسبتا خوب عمل کرده اید ولی اشکال اینجاست که فراموش نموده اید جنابعالی خود سالهاست کمر به خدمت یکی از پرآوازه ترین حکومتهای از این دست بسته اید. حکومتی که با هدایت یک دروغگوی  بزرگ به ملتی که صادقانه همه اعتماد خویش را بدو سپردند خیانتی عظیم را مرتکب شد و با جنایت های مکرر انبان حرمت تاریخی ملت را وحشیانه درید.

آقای رییس جمهور ، مراد و رهبر شما که قصد دارید ایدئولوژی دروغین ساخته ذهن بیمار او را معادل تعالیم خداوندی قلمداد کنید کسی است که کارنامه ای مملو از جنایت و قتل هزاران بیگناه را با خود به دنیای داوری برد و لذت و شهوت بیمارگونه او در قضـاوت پر از شقاوت نسبت به مردمان بیگناه به شهادت بسیاری از گمراهانی که زمانی شریک قافله این راهزن تاریخی بودند ، وصف ناشدنی بوده است.

آقای رییس جمهور، آنچه توسط گردانندگان معرکه ای که شما بازیگر درجه چندم آن هستید سالهاست بنام تعالیم مقدس به ضرب و زور صرف میلیاردها دلار سرمایه نفتی میهنمان  جعل میشود و در سایه آن شیاطین می آسایند ، هیچ نقش سازنده ای در تشکیل جامعه واحد جهانی که بقول شما صالحان زمین در آن حکومت خواهند کرد نداشته و جز ویرانی ، نابودی  و مرگ ارمغانی برای بشریت بدنبال نخواهد آورد.

آقای رییس جمهور ، خدای ترسناکی که زعمای حکومتی که شما خادم آن هستید توصیف میکنند وجود خارجی ندارد و مرادان شما سالهاست که با وحشیگری ، بیرحمی ، خشونت و آدمکشی به ترویج کلام شیطان و توسعه قلمرو او مشغولند و قلوب پاک نیازمند معرفت بیشماری را ازسم یک اندیشه مرگبار پر کرده اند.  و اما وعده ای هم برای شما ، بعنوان یک معتقد مسیحی به شما اطمینان میدهم که همه ایمانداران به عیسی خداوند ، شما و اربابانتان را خواهند بخشید که این دستور خداوند راستین است که قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید و داوری را به آنکه تنها داور مطلق است بسپارید ( این نیز از تفاوتهای بارز باور خدایی با ایدئولوژی شیطان است ).نمونه های این بخشش را از جنایتکارانی که اکنون افتخار همکاری با شما در دولت نامبارک تان را دارند بخواهید تا از آرشیو به شما ارائه کنند.

اما برای آن دسته از دادگاههای دنیایی که در آن شاکیان بیشماری از همباوران خود شما شرکت خواهند جست هیچ تضمینی نیست ، خود برای آن راهی بجویید ، زمان زیادی باقی نمانده است. تکلیف داوری آخرت شما نیز که با اوست ، ما به پیروی از خداوندمان دعا میکنیم که مشمول بخشش وی گردید ، پیروان خدایان دیگر را نمیدانم .

با طلب بخشش از خداوند برای خودم اگر در این نوشته چیزی بر خلاف اراده و نام پر جلال او نگاشته باشـم در خاتمه جمله پایانی نامه خودتان را یادآور میشوم : آقای رییس جمهور ، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، جهان به سمت عدالت به پیش خواهد رفت و اراده خداوند بر همه چیز غلبه خواهد نمود.

ایران و پرونده هسته ای
 

مطالبی که در زیر می خوانید ترجمه مصاحبه اولریش الدورنر سر دبیر بخش بین المللل DIE ZEIT با اشپیگل در مورد مسائل هسته ای ایران می باشد.
اشپيگل: با وجود غني سازي موفق و کامل، ايران هيچ بمب اتمي نساخته است. آيا اين اقدام ايران به دليل كمبود امكانات است يا مشكلي ديگر مطرح است؟

لادورنر: مشكل اصلي يك سري مسائل فني است كه ايران تا بحال نتوانسته به آن دست پيدا كند بنا به اعلام مقامات ايراني اين كشور توانسته اورانيوم را تا 5/3 درصد غني سازي كند. اين درحالي است كه ميزان غني سازي براي ساخت بمب اتمي بايد نزديك به 90 درصد باشد. البته اين مشكل بزرگي نيست ولي ايران بايد براي توليد محصولات ديگر، به گاز اورانيوم در درصد بالا دست یابد و این همان چيزي است كه ايران تابحال به آن دست نيافته است.

زماني كه ايران بتواند يك سيستم كامل سانتريفيوژ را نصب كند، اگر به ادعاي آمريكا به دنبا ل سلاح هسته ای باشد، بايد از اورانيومي كه با درصد بالا غني‌سازي شده، بدنه كلاهك بسازدوحتي كلاهك‌هاي بزرگ انفجاري طراحي كند.

اشپيگل: ايران چقدر از ساخت بمب اتم فاصله دارد؟

لادورنر: چنانچه آنها واقعاً قصد ساخت بمب اتم داشته باشند، دست كم 5 سال تا دستيابي به آن فاصله دارند.

اشپيگل: ايران چگونه ميتواند نقصان فناوری هسته ای خودراجبران كند؟

لادورنر: دانشمندان ايراني در شرايطي هستند كه مي‌توانند با وسايل و امكاناتي كه در دست دارند و فناوري كه تا به حال به آن دست پيدا كرده‌اند، به تحقيق دست بزنند و به فناوري پيشرفته دست پيدا كنند. اما اينكه اين اطلاعات براي طراحي كلاهك انفجاري كافي است، هنوز مشخص نيست. همچنين نمي‌دانيم كه آيا حلقه قاچاقچيان فناوري اتمي در جهان همچنان فعال باشد يا خير.گمان نمي‌كنم تا به حال تمامي روزنه‌هاي خروج پنهاني يك فناوري از كشوري به كشور ديگر بسته شده باشد.

اشپيگل: به نظر مي رسد كه فشارها از تمامي جوانب رو به افزايش است و علت اصلي آن عدم اطمينان كشورهاي درگير به يكديگر است. حتي ايران سعي در تغيير مسير اذهان كرده است. آيا اين مي‌تواند دليلي براي عدم اطمينان كشورهاي جهان به ايران باشد؟

لادورنر: وضعيت طوري است كه ايجاب مي‌كند براي فرار از مهلكه از چنين روش‌هايي استفاده شود. دولت ايران به خوبي مي‌داند كه بايد ميزان محبوبيت مردمي خود را بيش از پيش افزايش دهد و این در حالي است كه در آستانه مشكلات اقتصادي قرار گرفته و ازسوي برخي كشورها منزوي شده است. به همين دليل خود سيستم در ايران دچار مشكلاتي است كه بايد ابتدا آن را حل كند.

اشپيگل: آيا مردم ايران از سيستم دولتي اين كشور ناراضي هستند؟

لادورنر: مردم ايران به طور کلی و ذاتی منتقد هستند. پيش از پيروزي "دكتر احمدي نژاد" در انتخابات رياست جمهوري ايران، تحركات سياسي آشكاري براي عدم حضور مردم در انتخابات و محدود كردن دولت وجود داشت. ولي با اين وجود حضورمردم در اين انتخابات گسترده بود اما از سوي ديگر مي‌بينيم كه سالانه 200 هزار جوان ايراني كشور را به دليل نداشتن آينده‌اي روشن ترك مي كنند.

اشپيگل: اما با اين وجود در بحث اتمي ما شاهد حمايت كامل ملت ايران از دولت اين كشور هستيم.

لادورنر: اين همان چيزي است كه دولت ايران به آن احتياج دارد و بارها از آن استفاده كرده است. مردم مي‌پرسند كه چرا دنياي غرب با حق مسلم ايران براي استفاده صلح آميز از فناوری هسته ای مخالف است. اين درحالي است كه ايران تمامي ضمانت‌هاي لازم را با ورود به پيمان منع گسترش سلاح های هسته ای ارائه داده است. به همين دليل حس ميهن پرستي آنها تحريك شده است.

اشپيگل: آيا دولت ايران در وضعيتي قرار گرفته كه با طولاني کردن بحران، برنامه اتمي خود را پيش ببرد؟

لادورنر: دولت ايران به اعلام همبستگی و اتحاد ملت كه براي مقابله با موضع گيري‌هاي خارجي كافي است، اميدوار است. اين نشان دهنده استراتژي يك دولت است.

اشپيگل:در حال حاضر برنامه‌هاي متعددي درحال بررسی و طرح‌ريزي است كه كمابيش داراي معيارهاي قابل توجهي است. به عقيده شما دستيابي ايران به سلاح های هسته ای و تبديل شدن آن به يك قدرت اتمي نظامي چه پيامدهايي خواهد داشت؟

لادورنر: موج مجهز شدن به تسليحات نظامي در خاورمياننه وخاور نزديک و همچنين شمال آفريقا را فرا گرفته است. ايران در تلاش است كه به يك قدرت منطقه‌اي تبديل شود؛ بطوريكه از لحاظ نظامي غير قابل هدف گيري است. اما اين در حالي است كه ايران به طور تقريبي به تنهايي سياست مي‌ورزد واين مسايل را ميتوانيم در كره شمالي نيز ببينيم. پيامدهاي آتي در ايران غير قابل پيش‌بينی و ارزيابي است. البته فراموش نكنيم كه بي ثباتي براي يك كشور اتمي مانند ايران يك فاجعه است.

اشپيگل: گزينه حمله نظامي آمريكا عليه ايران ديگر يك مساله تئوريك محسوب نمي‌شود، حتي آمريكا از ائتلاف قدرت‌هاي جهان در مقابل ايران خبر داده است.

لادورنر: اين مساله با حمله به پايگاه‌هاي اتمي شناسايي شده ايران امكانپذير نيست. ايرانيان از لحاظ فني تا حدي پيشرفته‌اند كه حملات نظامي عليه آن نمي‌تواند تلاش‌هاي اين كشور را براي ساخت سلاح هسته ای با مانع مواجه كند و امكان توقف كردن آن را ندارد.

اشپيگل: در اينصورت پيامدهاي سياسي اين تلاش‌ها چه خواهد بود؟

لادورنر: به هر ميزان دولت ايران در نزد مردمش محبوب است، به همان اندازه نيز قدرتمند‌تر مي‌شود. ايران مي‌تواند با اعمال نفوذ در عراق ولبنان تمامي صادرات نفت از خاورميانه به كشورهاي اروپايي را متوقف كند واحتمال اتخاذ چنين موضعي از سوي ايران بسيار زياد است.

اشپيگل: با اين وجود تنها راه حل باقي مانده، وضع تحريم عليه‌ ايران است چه سياست تحريمي زيركانه‌اي مي‌توان عليه ايران وضع نمود؟

لادورنر: تحريم بايد در موارد بسيار حساس اتخاذ شود. البته گفتن اين مساله كه هم پيمانان زيادي وجود دارند كه مي‌توانند عليه ايران موضع تحريم اتخاذ كنند، بسيار ساده است. مثلاً ممنوعيت سفرسياستمداران ايراني، محدود كردن صادرات وكنترل واردات. اما اين موارد نيز چندان عملي نخواهد بود با اين حساب تحريم نيز نقشي نمادين را بازي مي‌كند.

اشپيگل: نه گزينه تحريم و نه حمله نظامي هيچكدام در حال حاضر به مرحله عمل درنخواهد آمد. روسيه و چين نيز قصد ندارند با وضع تحريم موافقت كنند. آمريكا نيز قصد دارد پيشنهاد روسيه را جايگزين هر گونه گزينه غير ديپلماتيك كند، اگر غني سازي در خاك ايران متوقف به خاك روسيه منتقل شود. لادورنر: گزينه‌ باقي مانده‌اي وجود ندارد. پيشنهاد روسيه قابل تفكر است. اين پيشنهاد به ايران حق غني سازي اورانيوم را مي‌دهد و در عين حال از صلح آميز بودن اهداف اتمي آن نيز اطمينان حاصل مي‌كند. در هر حال آمريكا نيز بايد واقعيت را بپذيرد.

ما و قضاوتگری

سید محسن سمیعی

یکی از مشکل‏ترین و در عین حال حساس ترین کارها قضاوت کردن است و متأسفانه یکی از متداول‏ترین و مخرب‏ترین ویژگی‏های اخلاقی در بین ما قضاوتگر بودن ماست در این نوشتار مختصرا به آثار و جوانب این خصوصیت پرداخته می شود.

بسیاری از ما معمولا با دیدن یک رفتار و یا شنیدن یک جمله از یک شخص و یا در باره یک شخص،   به قضاوت کردن در مورد شخصیت او می پردازیم. طبیعی است قضاوتی که با این سرعت صورت گیرد، نمی تواند از دو حالت خارج باشد: خوب و یا بد.

از طرفی ویژگی "تعمیم دادن" که آن نیز در میان ما بسار رایج است باعث می گردد که این خوبی و بدی را مشمول تمامی وجوه فرد بدانیم. بدین معنی که شخص خوب را تماما خوب دیده و در او یک خصوصیت بد پیدا نکنیم و در شخصی که به نظرمان بد است یک صفت خوب نیابیم.

این تعمیم دادن گاه حتی از فرد مورد نظر در می گذرد و بستگان نزدیک و گاه دور او را نیز در بر می گیرد و بدین ترتیب افراد همراه با آبا و اجدادشان در یکی از دو گروه بد یا خوب، خادم و یا خائن، شریف و یا ناشریف، با معرفت و یا بی‏معرفت، و بزبان ساده   ماه و یا افتضاح قرار می گیرند. (قضاوت قبیله ای)

تاسف آور اینجاست که در بسیاری از مواقع نازنین و شریف و با معرفت بودن افراد فقط باین خاطر است که مثلاً یک روز پول تاکسی ما را داده‏اند، یا از ما تعریفی کرده اند و با ما گرم گرفته‏ و مهمتر از همه ما را به منزلشان برای شام یا ناهار دعوت کرده اند. با این ترتیب می توان دریافت که بد و بی معرفت بودن افراد می تواند به دلیل عدم انجام کارهای فوق باشد! به بیان دیگر خوبی و بدی افراد به دور محور "من" می گردد. و کسی از نظر ما خوب است که   با "ما" خوب باشد و نفعش به "ما" برسد، حتی اگر "ضرر دیگران" را در پی داشته باشد و بالعکس. این نوع قضاوت یک جانبه، صریع و غیر منصفانه باعث میشود که ما بشدت از هم بهراسیم. هراسی که ما را به پنهان کاری و تظاهر وا می دارد. به خصوص که می دانیم این قضاوتها بسرعت به دیگران منتقل خواهد شد و آنها نیز بدون تحقیق و تفحص آنرا قبول کرده و بنوبه خود به سایرین منتقل می کنند.

اما قضاوت ما در مورد افراد سیاسی بر مبنای رابطه آنها با قدرت حاکم شکل می گیرد و از آن‏جایی که ما در اکثر اوقات تمام بدبختی‏هایمان را از چشم حکومت وقت می‏بینیم، کسانی که به هر دلیلی و با هر انگیزه ای با آن سر به مخالفت بردارند، در چشم ما محبوب و قهرمان ملی محسوب می‏شوند. به‏خصوص اگر به تبعید و زندان فرستاده شده و بنحو اولی کشته شوند. اینگونه برخورد غیرمنطقی و احساسی با قضیه از یک طرف و نیاز به محبوب و قهرمان شدن که در نوشتار حسادت شرح آن گذشت، از طرف دیگر باعث می شود که بسیاری از جوانها بدون اینکه از توانائی های جسمی، روحی و فکری خویش آگاهی کافی داشته باشند، با بت کردن یک شخص خاص و با پیروی ناآگاهانه از یک مکتب ویژه، روانه زندانها شوند و گاه جان خود را نیز در این راه فدا نمایند و در صورت جان بدر بردن، در سنین پختگی اگر براستی پخته شده باشند، به ناآگاهی و خامی دوران جوانی خویش تاسف خورند.

طبیعتا   تا این نگاه بر ما حاکم است و با انسانها و قضایا و هر چیز دیگر اینگونه برخورد می کنیم و تا انصاف ما تحت الشعاع نگاه تک بعدی ما و طرفداری از دوست، خانواده، حزب و قبیله و دسته ما قرار می گیرد، انتظار پیشرفت انتظاری عبث خواهد بود.

هنگامی که ما توانستیم نقاط ضعف خود، دوستان و حزب و گروه خود را نیز ببینیم و در مورد آنها منصفانه به قضاوت بنشینیم، هنگامی که توانستیم فضیلت را در مخالفان عقیدتی و حتی در دشمنان خویش دیده و زبان به تحسین آنها بگشاییم، هنگامی که ما توانستیم در انتقاد از هر مکتب و مسلکی، نکات مثبت آنها را نیز برشماریم، خواهیم توانست به شاعر هوشمندی افتخار کنیم که هفتصد سال پیش از این به ما چنین توصیه کرد

"عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی   

 نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند"

آری نفی حکمت کردن اکثریتی از ما بطور اعم   و نفی حکمت کردن برگزیدگان فکری و فرهنگی ما بطور اخص، برای کسب نظر خاص و عام، یکی ازموانع بزرگ در راه روشن سازی جامعه و به تبع آن پیشرفت مملکت ماست. ویژگی های قضاوتگری، عمومیت دادن، و مطلق‏نگری در میان ما، تاکنون ضررهای زیادی را چه در سطح فردی و اجتماعی و چه در زمینه سیاسی بر ما وارد آورده است و بیش از این نیز خواهد آورد. به نظر می رسد که ما راهی نداشته باشیم جز اینکه بشدت گفتارها و نوشتارهای خویش را زیر نظر بگیریم و آنها را حتی المکان از غرض ورزی، کینه توزی و بد خواهی، تک بعدی نگری و در یک کلمه بی انصافی تصفیه کنیم. که اگر چنین نکنیم این در بر همین پاشنه خواهد چرخید و آمدن دهها رژیم دیگر با ایدئولوژی های متفاوت نیز تغییری در وضع جامعه ما بوجود نخواهد آورد.

تقسیم بندی جهانی

امیر هودجی

پس از گذشت چند دهه از جنگ جهانی دوم ، جهان در تلاطم تقسیم بندیهای شرق و غرب به هر سو کشیده میشد.

به شروع جنگ سرد میان دو ابر قدرت آمریکا و روسیه در راستای تقسیم کشورها و به زیر سلطه کشیدن آنان، جهان در آتش این قدرت نمائیها گرفتار بود. در این دوران هیچکدام از ابرقدرتها نتوانسته بودند به اهداف و برنامه های تدوین شده خویش برسند. یکی از مشکلات بزرگ بر سر راه آنان، سرمایه گذاریهای هنگفت نظامی بود که ناخواسته مبالغ سرسام آوری از بودجه این کشورها را به خود اختصاص میداد، هر چند که با راه انداختن جنگهای منطقه ای، یا بهتر بگویم جنگ کاپیتالیسم و سوسیالیسم توانستند مقدار اندکی از این بودجه هنگفت را از راه فروش سلاح به کشورهای متخاصم به خزانه خود بازگردانند، ولی در نهایت برای آنان سود که نداشت بلکه ضرر هم داشت. دو قطب مخالف هدفهای مشترکی را در برنامه کاری خود قرار داده بودند، که عمده ترین آن تسلت بر مخازن نفتی و بازار جهانی بود که این مناقشات تا دو دهه پیش مکررأ ادامه داشت. پس از فروپاشی روسیه ، که آن نیز طی یک برنامه حساب شده اجرا گردید و پایان جنگ سرد نام گرفت، جهان وارد مرحله جدیدی از استعمار نوین شد.

پایه و اساس این برنامه حول محور تقسیم منابع اقتصادی بطور مشترک از طریق سیاست جدید جهانی که با رشد فکری جوامع امروزی هماهنگی داشته باشد میچرخد.

با فروپاشی روسیه و اتحاد کشورهای اروپایی بیم بر آن میرفت که قدرت جدیدی موازی با آمریکا و روسیه متولد گردد، که میتوانست تأثیرات منفی بر نفوذ سیاسی و اقتصادی دو قطب بر کشورهای هم پیمان بوجود آورد. اما هر قدر هم کشورهای اروپایی از نظر سیاسی توانا باشند، دارای نقطه ضعف مشترک عمده ای هستند و آن هم تأمین انرژی جهت تداوم چرخه اقتصادی که حول محور نفت می چرخد. ولی آمریکاییها سریعأ این خطر را احساس کرده و با راه انداختن دو جنگ زرگری میان ایران و عراق ، عراق و کویت، با یک تیر چند هدف را نشانه گرفتند.

یک، تقلیل نیروی نظامی ایران و عراق –

دو، فروش سلاحهای مازاد و فرسوده در انبارهایشان ،

و سومی که از همه مهمتر میبود ، تسلط بر مخازن نفتی منطقه بود که با آن بتوانند قدرت اقتصادی اروپاییان را کنترل کنند، که روسیه هم در این طرحها با آمریکا همگام بود.

یکی دیگر از اهداف مشترک کاپیتالیسم و سوسیالیسم، پاکسازی افکار ضد غرب و شرق میباشد.

بدین طریق که کشورهای مخالف این برنامه نوین می بایستی با افکار مشترک همخوانی داشته تا دو قطب بتوانند به اهداف اقتصادی خود برسند. امروزه بردن نام آمریکا و روسیه بعنوان دو ابرقدرت مخالف، فقط جهت فریب افکار عمومی میباشد.

زیرا که این عناوین متعلق به دوران جنگ سرد میباشد و امروزه با ترکیب تئوریهای کاپیتالیسم و سوسیالیسم در هم ، یک تئوری واحد جهت پیشبرد اهداف تقسیم بندیهای جهانی متولد گردید. ولی تا به امروز کاملأ به اجرا در نیامده است، زیرا برای بسیاری از کشورها ملموس نمیباشد و زمان شامل آن خواهد شد ، تا بتوانند این پرژه را در چهارچوب شکیلی به جامعه جهانی تحمیل کنند. زمان لازم همان پاکسازی افکار جهانی از قبیل مذهبی، اجتماعی، سیاسی، قومی میباشد که در مورد برخی کشورها انجام شده و برخی دیگر در حال اجرا میباشد و برخی هم در لیست انتظار قرار دارند.

یکی از این کشورها که هم اکنون بر روی آن این تئوری در حال اجرا میباشد ایران است، که گزینه سختی میباشد، که چه از نظر زمانی و چه از نظر مکانی، برای برآورد کارایی این پروژه بسیار نامناسب است .

پس از پیروزی انقلاب در ایران، سیستم سرمایه داری جهانی سعی بر آن داشت که با رژیم آخوندها همچون رژیم شاهنشاهی رفتار کرده و منافع خود را کاملأ در ایران حفظ کند. ولی تمام محاسبات غلط از آب در آمد. رژیم ملایان با یک چرخش صد و هشتاد درجه ای خواهان مالکیت کامل منابع اقتصادی در ایران را شدند، بدون هیچ شریک خارجی. پس از این دگرگونی سیاسی بود که تنش میان رژیم ایران و غرب گسترش یافت.

غربیها با سلاح جنگ و تحریم و ملایان با سلاح مذهب.

میان این دو جبهه جنگ ملت ایران قرار داشت که باید سپر بلای ملایان در مقابل تهاجمات نیروهای خارجی و داخلی باشند. البته در چنین تنشهایی قربانی شدن ملتها امری عادی میباشد، زیرا که دو طرف متخاصم بر سر منافع اقتصادی شخصی با هم می جنگند و سهم ملتها مرگ و فقر میباشد.                                                        

  ادامه دارد.

سئوالهای بی جواب

مهدی گازرانی فراهانی

من یک ایرانی هستم ودر خاکی متولد شده ام که روزی مهد تمدن، فرهنگ و غروربود  وحالا سرزمین اسلام نوین ومهد خشونت، بی عدالتی، فقروفحشا سرزمینی ثروتمند ولی دارای ملتی فقیر، دارای طلای سیاه (نفت) ولی ملتی سیاه بخت دارای ملتی با فرهنگ وتمدن وغنی ولی دولتی پوچ ازفرهنگ وانسانیت.

من در این سرزمین رشد ونموکردم با مغزی پرازمسائل مذهبی که باید این کاررا بکنی واین کاررا نکنی بدون هیچ سوال وجوابی بزرگتر شدم همه این سوالها که در ذهن من مانده بود بیرون ریخت  چرا باید نماز بخوانم؟ چراباید روزه بگیرم؟

 چرا باید اصول دین را حفظ نمایم؟

 همه  این سوالها یک جواب داشت چون خدا گفته است! گفتم خوب چراعربی ما که اکثرأعربی را نمی فهمیم؟

گفتند چون  پیامبرما عرب بوده است  گفتم اما من که عرب نیستم  میخواهم قرآن را فارسی بخوانم  گفتند میخواهی در کار خدا دست ببری؟ ازطرف خانواده شدم کافر بی دین.  مانده بودم بیرون از خانه. ولی بعدها از خود آقایان شنیدم که خداوند در قرآن آورده است که ما برای هرقومی به زبان همان قوم پیامبر فرستاده ایم تا سخنان خداوند را به خوبی بفهمند.

در اینجا تنها سوالی که ذهنم را مشغول کرد این بود که آیا خواندن قرآن به زبان عربی  نه بخاطراین است که آقایان به اقتضای زمانه ونیاز خود قرآن را معنی و تفسیر می نمایند تا بتوانند ملتی را در سلطه کامل خود داشته باشند با دلیلی بسیار سطحی(چون خدا گفته است و در قرآن چنین آمده است)!؟

 من به عنوان یک انسان آزاده که دارای عقل وشعور هستم آیا نمی توانم درمورد دین ومذهب خود تصمیم بگیرم؟

من یک مسلمان زاده هستم با ذهنی کنجکاو و پر از سوالهای بی جواب چرا این حق باید از من گرفته شود که جوابهای خود را در ادیان دیگر بجویم؟

مگر نه اینکه شما میگویید اسلام دین کامل وبرتر است پس چرا انسان را از تحقیق ومطالعه درباره ادیان دیگر منع می نمایید؟ آیا به گفته خود شک دارید؟

یا اینکه از بوجود آمدن ایده آلی بهتراز خود ترس  دارید؟

چرا صحبت انتقادانه درباره پیامبر وامامان را مانند تابویی در ذهن انسان جا داده اید؟ آیا جواب آن این نیست:« پذیرفتن هرچیزی بدون تامل واندیشه عمیق»؟؟!!

سوالهای بی جواب بسیار است...!

صیغه ، پایمال کننده کرامت انسانی زن

پرستو جلالی

جامعه ایران با بحرانهای بسیار و پدیده های زشتی روبرو شده که محصول رژیمی دیکتاتور و ضد بشری است که در طول حاکمیت سیاه خود غیر از بدبختی و سیه روزی چیز دیگری برای مردم به ارمغان نیاورده است.این پدیده ها، پیوسته گسترش می یابند و زنان اولین قربانیان این سیاستها هستند. فساد و فحشا، بیکاری، فقر و زنان و کودکان خیابانی از آن پدیده هایی هستند که محصول سیاستهای ضد انسانی رژیم جمهوری اسلامی است.ازدواج موقت یا به گفته ای دیگر صیغه یکی از آن ابزارهایی است که شخصیت زنان را خرد کرده و در استثمار آنها نقش موثری داشته و به علت سیاستهای آخوندی در ایران گسترش زیادی یافته است.

هر چند صیغه در سال ۱٣۱٣ از مذهب شیعه بر گرفته و به قانون رسمی ایران تبدیل شد اما تا انقلاب سال ۱٣۵۷، به عنوان عملی ناهنجار و بی ارزش در جامعه، به کمی دیده می شد. با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی این نوع ازدواج خصوصا در شهرهای قم و مشهد گسترش یافت.صیغه بی احترامی و توهین به زن بوده و تنها در جایی انجام می شود که زن از هیچ حق انسانی برخوردار نیست. بنا به آمارهای رسمی رژیم، در سال گذشته صیغه ۴۰% افزایش یافته است، که قابل تعمق بوده و نشان می دهد که تمایل به ازدواج موقت رو به ازدیاد است. ازدواج موقت که در ایران به صیغه از آن نام برده می شود، در واقع همان فحشا است که رسمیت پیدا کرده است. در این نوع ازدواج، زن برای مدتی مشخص به عقد مرد درآمده و اکثر اوقات این ازدواج فقط چند ساعت طول می کشد. صیغه می تواند چند ساعت و یا چند ماه طول کشیده و هر زمان، آن وقت مشخص به پایان برسد جدایی صورت می گیرد. اکثر اوقات از این ازدواجها بچه هایی بدنیا می آیند که متاسفانه از هیچ هویتی برخوردار نیستند. بنا به گفته خود مسولان رژیم، در ایران بیشتر از ۲۰ هزار کودک بی شناسنامه وجود دارد که محصول صیغه هستند .افزایش صیغه در ایران می تواند به چند دلیل باشد: دخالت رژیم در زندگی شخصی افراد خصوصا زندگی دختران و پسران مجرد باعث شده است که بیشتر اوقات از ترس روبرو شدن با قوانین ضد انسانی رژیم، ازدواج موقت را انتخاب کنند. صیغه متاسفانه نه تنها در میان زنان فقیر و بی درآمد افزایش یافته، بلکه در میان قشر تحصیل کرده جامعه نیز گسترش یافته است. اما آنچه که مهم است و در اینجا مورد بحث قرار می گیرد این است که صیغه چه نتایجی برای زنان در بردارد؟ واقعیت مساله این است که بدون اینکه عشقی واقعی وجود داشته باشد، دو نفر برای مدتی مشخص با هم زندگی می کنند. مسولان و آخوندها درایران می گویند که آنها با این کار از فحشا و تن فروشی جلوگیری می کنند و به این ترتیب زن و مرد برای مدتی مشخص و به قیمتی معلوم که مرد به زن می دهد با هم زندگی می کنند. این نوع ازدواج تاثیرات مخربی بر هر دو طرف خواهد داشت اما زنان بیشترین زیانها را متحمل شده و از نظر روانی و شخصیتی با شکست و آشفتگی مواجه می شوند. مسایل زیادی هستند که در تمایل زنان به چنین کاری موثرند. اما در این مورد به طور خلاصه به نقش فقر و تنگدستی اشاره می شود که زنان را به قبول صیغه وادار می کند. در ایران زنان از فرصتهای کمتری برای کار کردن برخوردار بوده و به گفته ای دیگر از استقلال اقتصادی برخوردار نیستند و این امر بر سراسر زندگی زن موثر بوده و به همین دلیل هنگامی که زنی سرپرست خانواده اش را از دست می دهد و مسولیت تامین خانواده بر عهده اش می افتد با بحرانها و مسایل بسیاری روبرو می شود که در اکثر اوقات وی را به سوی ازدواج موقت سوق می دهد.

فقر و تنگدستی در جامعه ایران، بیکاری و نبود منبع درآمد، زندگی مردم و خصوصا زنان را تهدید می کند. افزایش آمار زنان خیابانی و صیغه محصول همین فقر است. مشکل دیگری که صیغه برای زنان به ارمغان می آورد این است که در کل، قانونی برای حمایت از زنان وجود ندارد، در این نوع ازدواج اگر مرد زندگی زن را تامین نکرده و یا زن با هر مشکلی مواجه می شود هیچ قانونی از وی حمایت نکرده و تنها خواهد ماند. زنان پس از صیغه، انسانهایی سرخورده و ناامیدند که در جامعه نیز مورد بی احترامی قرار می گیرند. در جامعه ای مثل ایران که فرهنگ مردسالاری غالب بوده و مذهب در زندگی مردم نقش اصلی را ایفا می کند و رژیمی ضد آزادی در حاکمیت است و مناسبات و ارتباطات انسانی تحت نظارت شدید حاکمان است، زنان ناچار می شوند برای رهایی از چنین مشکلاتی، زندگی هایی را انتخاب کنند که موافق میل و خواست آنها نیست.می توانیم بگوییم که تنها سیستمی آزاد و عادلانه که در آن انسانها  آزاد و برابر باشند و نیازهای همه برآورده شود، می تواند از چنین پدیده های زشتی جلوگیری کند. زنان در چنان جامعه ای به صیغه و تن فروشی نیاز پیدا نخواهند کرد و می توانند مستقلا سکان زندگی خود را در دست گیرند .

مروری بر خیزش دانشجوئی در 18 تیر ماه 1378

 

به دنبال اعتراض و تظاهرات دانشجویان به توقیف روزنامه میانه رو سلام و درگیری با نیروهای بسیج وحزب ا.. و متعاقبا حمله وحشیانه گارد ضد شورش دانشگاه به خوابگاههای دانشجویان در تهران و تبریز و کشتن و زخمی کردن بسیاری از دانشجویان موجی از اعتراض مردم و دانشجویان در سراسر کشور فرا گرفت .

در این درگیریها عدهای از دانشجویان با پرتاب از طبقات بالای خوابگاه ، عدهای با شلیک گلوله به سرشان و عدهای با مشت ولگد به قتل رسیدند . همچنین گفته می شود تعدادی از دانشجویان دختر نیز مورد آزار جنسی قرار گرفتند . اعمال ضد انسانی ماموران قداره بند بنحوی احساسات مردم را جریحه دار نمود که برای چند روز تهران و شهرهای دیگر به صحنه برخورد مردم با نیروهای امنیتی مبدل گشت .

این شورش چنان بالا گرفت که مسئولان نظام را به فکر فرار واداشت و گفته می شود که خیلی ها چمدان فرار خود را بستند . خاطره روزهای اول انقلاب 1357 یکبار دیگر در اذهان طنین انداخت و موج آزادی و رهائی نمایان گشت . پس از حدود یکهفته تظاهرات گسترده و درگیریهای متعدد در گوشه و کنار خیابانها سران رژیم که حاکمیت خود را در مخاطره جدی یافتند دستور سرکوب و اعمال خشونت را صادر نمودند بنحوی که بسیاری از دانشجویان و مردم بطور شبانه دستگیر شدند و موجی از وحشت و  ترور را در سراسر کشور حاکم کردند .آنها با حمله شبانه به خانه های فعالین دانشجوئی و دیگر اندیشمندان توانستند بر اوضاع مشوش غلبه کرده و با اعمال سرکوب و خشونت این جنبش که می رفت بساط ظلم و ستم آنها را در هم ریزد مهار کنند .

اینک حدود 7 سال از این حرکت خود جوش مردمی می گذرد .

گرچه در این سالها دانشجویان و نیروهای مردمی سعی کردند که بخصوص در سالگرد این واقعه بتوانند دوباره با به میدان امدن نیروهای مردمی و دانشجویان در سراسر کشور پایه های رژیم مستبد را در هم ریزند ولی هربار با نیرنگی از طرف رژیم مانند تعطیل کردن خوابگاهها قبل از 18 تیر و ... روبر شده و نتوانستند کاری از پیش ببرند .آنچه در این واقعه تاریخی می تواند سر مشق مبارزات قرار گیرد آنستکه مردم ایران می توانند رهبری آینده را به دست دانشگاهیان بسپارند و بیش از دیگر گروههای سیاسی مخالف موجود به دانشگاهیان اعتماد کنند .مردم ایران با توجه به نتیجه انقلاب قبل ، به کمتر گروه سیاسی اعتماد دارند و ترس این دارند که مبادا کشور را بار دیگر به گروهی بسپارند که دیکتاتوری را در قالبی دیگر به انها تحمیل نمایند .اما چنانچه جنبش دانشجوئی عاری از هر گروه و حزب گرائی بتواند برای اینده مدیریت ایران برنامه ریزی نموده و راه حلهای اساسی و عملی به مردم پیشنهاد نماید و از طرفی حقوق همه اقوام و گرایشها را مد نظر قرار دهد و دانشجویان را به مثابه نمایندگان ملت ایران در عقاید و نظرات و تصمیم گیریها شریک نماید و همانطور که گفته شد یک برنامه جامع و عملی برای نجات ایران و سپس آتیه ایران به مردم پیشنهاد کند شانس پذیرش آن از طرف مردم و جلب اعتماد مردمی بیش از دیگر گروها را خواهد داشت .

و حقیقتا هم کشوری که بتواند آتیه خود را به دانشگاهیان بسپارد و روشنفکران و نو اندیشان در اداره کشور سهم اصلی را داشته باشند خواهد توانست خود را نجات داده و به همه زمینه های پیشرفت دست یابد.

. ضرورت مبارزه مردمی با رژیم اسلامی

حسین رضی

اگر نگاهی گذرا به تاریخ گذشته حکومت مذهبی روحانیان داشته باشیم آشکارا می بینیم که  سران و دست اندرکاران مافیای قدرت در حکومت اسلامی با ترفندی موذیانه و با ذکر اینکه قدرت از طرف مردم به ما تفویض شده است به ریشه کن کردن مخالفین خود پرداخته اند.

فضای پر شور واشتیاق ناشی از پیروزی در اوایل انقلاب، که مردم تازه طعم شیرین رهایی از بند دیکتاتوری سلطنتی را تجربه می کردند و به دلیل عدم وجود بستر دمکراتیک در آن دوره و عدم شناخت کافی مردم از نوع حکومت جمهوری شرایط طوری رقم خورد که روحانیان مذهبی به راحتی حکومت جمهوری اسلامی را به مردم تحمیل کنند و با شعارهای دروغین مردم را روانه صحنه انتخابات کنند و حکومت اسلامی را تثبیت کنند و میخ استبداد مذهبی را به پهنه گسترده ایران زمین بکوبند.

رأی مردم در آن دوره باعث شد که حاکمان مذهبی خود را وکیل مردم بدانند و با همین استدلال سالهای سال به کریه ترین و غیر انسانی ترین جنایات دست بزنند و دگر اندیشان، روزنامه نگاران و دانشجویان را به سیاه چالهای خود بیاندازند.

پس از سالها خفقان و تباهی که وجود مردم را سراسر خشم و فریاد گرفته بود و همانند آتشفشانی آماده انفجار شده بودند،به طوری که  کوچکترین حرکتی میتوانست منجر به نابودی و براندازی حکومت اسلامی شود، رژیم  طرفند تازه ای از آستین بر آورد و  با در انداختن طرحی به ظاهر نو و فریبنده مردم تشنه ی واژه های اصلاحات های رژیم دلخوش پروژه دوم خرداد کرد و توانست 8 سال دیگر نیز به عمر بی برکت خود ادامه داده تا در این فرصت برای بقای بیشتر خود چاره اندیشی کند. ترفند پروژه اصلاحات حاکمان حکومت اسلامی که در حال اتمام بود با انتصاب احمدی نژاد رنگی دیگر بخود گرفت و تئوریسین های حکومت اسلامی بر آن شدند که دوران گذرا را کنار گذارند و علناً اهداف اصلی حکومت خود را اعلام کنند.

اهدافی که در آغاز راه نیز از بسیاری از موسسان آن شنیده می شد:

صدور انقلاب، حکومت بر جهان، حذف اسرائیل، قدرت بزرگ اسلامی، پیروزی مستضعففین، و... آری اکنون رژیم اسلامی آشکارا از تلاش خود به انرژی هسته ای و قدرت نظامی و حذف اسرائیل و ... سخن می گوید. و هیچ واهمه ای هم از گزارشات مجامع بین المللی در زمینه های مختلف نقض معاهدات جهانی ندارد.

ملت ایران باید نگاهی دقیق تر به وقایع و مسائل ضدانسانی تاریخ حکومت مذهبی بیندازد، چرا که نجات و رسیدن به آزادی و حکومت مردمی جز به دست خود مردم عملی نخواهد بود.«کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من»!!

خبرهای اسلامی

حسن عباسی

1. بیائید دزدان و چپاولگران جمهوری اسلامی را بیمه کنیم . به گزارش خبرنگاران بدون مرز شرکتهای بیمه در سطح جهان اعلام کردند که از بیمه کردن دزدان و اختلاسگران جمهوری اسلامی عاجز مانده اند و چنین وانمود کردند که چون سطح دزدی و اختلاس در رژیم ملاتاریسم سیر صعودی و بالائی دارد آنها توان بیمه کردن این دزدان بین المللی را ندارند و بهتر است آنها از بیمه های اسلامی استفاده کنند که بلافاصله بنا بدرخواست شورای نگهبان و تصویب شورای تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی عده ای از دزدان جمهوری اسلامی بیمه امام زمان وعده ای هم بیمه ابوالفضل شدند.

2. بنا به گزارش دفتر ریاست جمهوری هیئت دولت به ریاست آقای احمدی نژاد در پشت درهای بسته پس از بحثهای کارشناسی تصمیم گرفتند نام تنگه هرمز را تغییر دهند و چون تنگه هرمز یک اسم غیر الهی است بهتر است از تنگه خیبر استفاده شود.

3. انجمن حیوانات حمایت شده در منطقه آذربایجان گزارش داد. یک قلاده خرس قهوه ای که وارد شهر تبریز شده بود به دلیل نداشتن ماده بی حس کننده بلافاصله در لیست قتلهای زنجیره ای قرارگرفت و بوسیله سربازان گمنام امام زمان به رگبار گلوله بسته شد و این خرس بیگناه قهوه ای دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت .

4. بنا به گزارش ستاد مافیای جمهوری اسلامی جدیدأ در سطح تهران بعد از شبکه های مافیای آدم خواری ، قاچاق دختران ، شبکه مواد مخدر ، شبکه رانت خواران ، شبکه پزشکان جعلی ، شبکه اختلاس گران ، شبکه نوزاد ربایی هم اعلام موجودیت کرد . آقای دکتر مصطفی اقلیما رئیس انجمن مددکاری ایران پرونده ای را به آگاهی تهران تسلیم کرد که بالغ بر 62  نوزاد از بیمارستانهای تهران و کرج ربوده شدند و تاکنون بیست نفر از این شبکه نوزادربائی وسیله آکاهی تهران شناسائی شده اند.

5. به گزارش عارف نیوز نهضت باجناق سالاری در دولت احمدی نژاد شکل جدی بخودش گرفته و میرود که جای نهضت مردم سالاری دینی دردولت محمد خاتمی راشغال کند.ضمنا کسانیکه احیانا درنهضت باجناق سالاری نتوانندوارد شوند میتوانندازنهضت فامیل سالاری استفاده کنند .

6. ستاد خبرگزاری مجلس آبادگران ( مجلس نهم ) جمهوری اسلامی اعلام کرد : اگر جائی وسیله مجلس اصلاح طلبان احیانأ اصلاح و یا ترمیم نشده و احتیاج به مرمت اسلامی ، اقتصادی ، فرهنگی دارد مجلس آبادگران آنرا سریعأ در اسرع وقت آباد میکند.

7. خبرگزاری دیده بان حقوق بشر اعلام کرد که مصطفی پور محمدی و محسنی اژه ای وزرای کشور و اطلاعات جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت بایستی از مقام خود کناره گیری کنند مگر سایر زعمای ملاتاریسم علیه مسمومیت جنایت کرده اند که دیده بان حقوق بشر فقط دو جنایتکار را در جمهوری اسلامی می بیند . رئیس شورای نگهبان ، رئیس تشخیص مصلحت ، رهبر ( ولایت فقیه ) تمام جنایتکاران جمهوری اسلامی بایستی از مقام خودشان کناره گیری کنند جدیدأ دیده بانها هم نامرد شده اند.

8. پستخانه حضرت مهدی (صاحب الزمان) در مسجد جمکران گزارش داد. جهت تکمیل کادر چاههای دوقلو در جمکران احتیاج  به یک خواهر جهت چاه خواهرها و یک برادر جهت چاه براداران دارد ولی پس از بحثهای کارشناسی که توسط اساتید و کارشناسان اسلامی انجام شد چون این دو چاه دو قلو هستند اگر خواهروبرادر داوطلب دو قلو باشند در الویت قرار دارند.( مدیر کل روابط عمومی چاههای دوقلو جمکران )

9. خبرگزاری بشر دوستان گزارش داد . آقای بیل گیتس سرمایه دار معروف به پاس تلاشهای بشردوستانه و کمک به کاهش فقر و بهبود بهداشت شخص اول یا شخصیت برتر سال 2005 شد اما در ایران هم آقای اکبر گیتس ( معروف به رفسنجانی گیتس ) به پاس تلاشهای ضدبشری و آدمکشی همچنین کمک به ترویج فساد و فحشاء و اختلاس شخصیت برتر جمهوری اسلامی شد.

10. به گزارش محمد علی ابطحی مشاور قبلی ریاست جمهوری ( محمد خاتمی ) فرمودند ایدز بر دو گونه است . الف : ایدز بیولوژیکی   ب : ایدز پولیتیکی .و آقای ابطحی فرمودند : ایدزی که وارد ایران شده یک ایدز پولیتیکی است که در سال 1357 از فرانسه وارد شده است و تمام دستگاههای مملکت را فلج کرده آقای ابطحی فرمودند : امروز میخواهیم ایدز پولیتیکی را زیر میکروسکوپ قرار دهیم  تا جهان اسلام آسیب نبیند.

باز تابستان شد وآزار و اذیت مردم شروع

رقیه اصغری شاهدهی

دوباره با رسیدن فصل تابستان ، نیروی انتظامی با ماشین هایشان که آرم 4WD  به همراه یک خانم چادر مشکی پرسه زدن خودشان را در خیابانهی شهر شروع میکنند تا شاید یک طعمه ای برای خود پیدا کنند و بتوانند حداقل از این طریق عقده هایشان را روی سر مردم بی گناه خالی کنند ، در حالیکه این را عیب نمیدانند ،همان خانمی که با چهار مرد نا محرم داخل یک ماشین نشسته و صبح تا شب و شب تا صبح در خیابانها بالا و پایین میکند بدترین و زشت ترین عمل است. آنها این کارشان را عیب نمیدانند ولی یک خانم که ممکنه کمی روسریش عقب رفته به جرم بد حجابی بازداشتش میکنند و آبرو و حیثیت آن بدبخت را جلوی در و همسایه و فامیل میبرند. این مردم ما چه گناهی کردند که مجبورند در فصل گرم تابستان باید این چادر و مقنه و مانتو، آن هم به رنگ تیره را تحمل کنند. آخه این جمهوری اسلامی به حجاب کار دارد حالا چه کار به رنگ آن دارد. چرا باید در مدارس، اداره ها، صداو سیما و...

حتمأ رنگ لباس باید تیره باشد و یا آقایان پیراهن آستین بلند باید بپوشند. مگه رنگ روشن چه ایرادی دارد؟

اگر آنها واقعأ اعتقاد به دین اسلام و یا پیامبر دارند باید این را خوب بدانند که در اسلام رنگ مشکی مکروه است، پس چرا مردم ما را به رنگ مشکی عادت داده اند . مثلأ یک بچه دبستانی چه میفهمد که حتمأ باید رنگ مانتو و مقنه مدرسه اش مشکی، طوسی،سرمه ای و یا قهوه ای باشد. چرا نباید رنگ روشن بپوشند تا روحیه شان شاد شود، که خود تأثیر به سزایی در یادگیری دروس دارد. مگر دیگر کشورهای اسلامی نیست که حجاب را اجبار نمیکنند و آنهایی هم که به دلخواه خودشان حجاب دارند چقدر زیبا رعایت میکنند، آن هم با رنگهای روشن مثل صورتی، سفید و یا آبی روشن، که با دیدن این رنگها حداقل دلگیر نمیشوند. ما منکر حجاب نیستیم بلکه این را میگوییم که باید انتخاب را به دلخواه مردم بگذارند، چون هر چیزی را برای انسن اجبار و تحمیل کنند مطمئنیم که ان را به نحو احسن اجرا نمیکند. مثلأ ممکن است یک محصل کتاب درسی اش را چون اجبار دارد بخواندچون باید امتحان دهد، تن به خواندن آن نمیدهد و باید پدر و مادر به زور بهش بگویند ، دروست را بخوان ، ولی همان شخص ممکنه یک کتاب دیگر که خارج از دروس باشد هر چند هم حجم آن زیاد باشد چون در آن مدرسه و اجبار نیست آن را یک یا دو روز خوب بخواند و تمامش کند. این جمهوری اسلامی همیشه علاقه خاصی به اجبارو زور دارد و بجای اینکه به چیزهای مهم مملکتشان توجه کنند فقط حواسشان حول و حوش حجاب ، موسیقی و... میچرخد. آنها باید بیشتر در این فکر باشند که چطور دختر ها از فقر مالی رو به فساد و فحشا و خود فروشی برده اند و یا پدر یک خانواده به خاطر اینکه خانواده اش را تأمین کند مجبور است دو یا سه شیفت کار کند و یا جوانان ما به علت نداشتن کار و تفریح مناسب رو به مواد مخدر و یا قرصهای روان گردان و غیره میآورند. و عده ای هم بخاطر اینکه از این مشکلات رها شوند به هر دری میزنند تا بتوانند کشور خود را ترک کنند. چرا باید مغزهای کشور ما بجای اینکه به مردم کشور خودشان خدمت کنند مجبور میشوند به  خارج از کشور بروند. چه بسیار پزشکها و مهندسین و تحصیل کرده های ما در کشورهای خارج مشغول به کار هستند، با اینکه ما میدانیم قبل از انقلاب، از هر ملیتی در کشور ما مشغول به کار بودند و نان خود را در کشور ما می جستند. در حالیکه جوانان ما امروز جویای آب و نان در ولایت غربتند. اگر کمی جمهوری اسلامی بیاد و منطقی فکر کند و از این دید نگاه به کشورش بکند شاید کمی خجالت بکشد. ولی کو گوش شنوا و چشم بینا

 

 

برگشت