کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

بر اساس قانون و مذهب حاکم زن به عنوان نصف انسان محسوب می گردد عملاً بسیاری از مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض شده و زیر پا گذاشته می شود .

پیوند ها

منشور کانون و اعلامیه جهانی حقوق بشر

اطلاعیه و اعلامیه های کانون

شماره جدید بشریت

 

بایگانی  40   

بمب اتم یا ...

 

قسمت  چهارم

در قسمتهای پیشین این مقاله ،  سئوالات و پاسخهای مختلف در زمینه علت و جگونگی و همینطور الزام دستیابی به انرژی اتمی توسط حکومت حاکم بر ایران مورد بررسی و نقد قرار گرفت ابتدا گفته شد که با توجه به منابع سرشار فسیلی در ایران بویزه گاز و همچنین امکان استفاده و بهره گیری از انرژی خورشیدی با توجه به نزدیکی به خط استوا و همینطور انرژی باد ی لزوم روی آوردن کشور به انرژی اتمی با توجه به لزوم فن آوری بالا ، حساسیت ابر قدرتها و آلودگی محیط زیست بهیچ وجه وجود نداشته و از هر بعد چه اقتصادی و چه از وجه سیاسی قابل توجیه نمی باشد .

 اصرار حاکمان به قدرت رسیده در کشورمان بر حصول این تکنولوژی را باید در جاهای دیگر و دلایل منطقی تر جستجو کرد . گفتیم که آیا احتمال این امر وجود دارد که این حاکمان نیز با این ترفند راه را برای ورود آمریکا در کشور هموار نمایند ؟

 یعنی همانگونه که در کشور همسایه ما عراق اتفاق افتاد . ابرقدرتها بر مسئله ای اصرار نمودند که وجود خارجی نداشت (وجود سلاحهای بسیار مخرب در عراق ) و از طرفی حاکمان بعثی مسلط بر عراق نخواستند با تکیه بر سازمان امنیت و حقوق بشر این مشکل نبوده را حل و فصل نمایند و بالاخره کار به جائی رسید که همگان شاهد آن هستیم .

 آمریکا با تمام قدرت در منطقه حضور یافت و ملت مسلمان که شاید هدف اصلی او بود تار و مار گشت و سرمایه های ملی  آنان تخریب گردید و تمامی منابع آن در اختیار ابر قدرتها در آمد . حتی اگر فرض میکردیم که عراق واقعا دارای سلاحهای بسیار مخرب آنگونه که ابر قدرتها مدعی آن بودند می بود آیا این سلاحها ارزش از دست رفتن و تخریب یک کشور و فدا کردن این همه نیروی مردمی و تخریب تمامی نظام اقتصادی و سیاسی کشور داشت ؟

 تنها پاسخی که میتوان بر علت اصرار دروغین آمریکا و همپیمانانش در داشتن سلاحهای مخرب رژیم عراق از یک سو و لجبازی حاکمان بعثی یافت این است که هر دو گرچه ظاهرا نقش مخالف یکدیگر را بازی کردند ولی در عمل یک هدف را دنبال نمودند و آن ورود آمریکا در منطقه بود .

 حال سئوالی که در رابطه با کشورمان مطرح است این استکه آیا هدف ، نظیر همان اتفاق افتاده در عراق است یعنی ورود آمریکا در ایران وتسلط بیشتر او در منطقه و قدرت وشوکت اسرائیل ؟

 و آیا واقعا پشت پرده این اهداف با هماهنگی دنبال می شود ؟

شاید بتوان گفت که پاسخ مثبت به این سئوال قدری بدبینانه بنظر میرسد و عملکرد رژیم در مدت بعد از انقلاب و دشمنی آمریکا با رژیم ثابت می کند که نمی تواند جواب این سئوال مثبت باشد

 گرچه میتوان پذیرفت که بدون توافقات پشت پرده یک هدف مشترک دنبال میشود ، هرچند هر دو واقعا دشمن یکدیگر باشند.بهر حال میبایست جواب قانع کننده ای برای این معما جستجو کرد .

آنچه در این کشور در حال اتفاق افتادن است در مقایسه با کشور همسایه عراق از پیچیدگی بیشتری برخوردار است و یک مجهول بیشتر از آنجا دارد و به زبان ریاضی معادله دو مجهولی در عراق (آمریکا و عراق ) به معادله سه مجهولی تغییر شکل داده است  (آمریکا – عراق – اروپا ) بنابر این پاسخ نمی تواند عینا منطبق بر پاسخ معادله عراق- آمریکا باشد

انتخابات فرمایشی یا...

 

قسمت چهارم

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را

خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی

این اشتباه فاحش که دامنه آن از رفتار شخصی تا رفتارحکومتی را در برمی گیرد بطور مداوم  تکرار میشود .

خطاکاران و دروغگویان همواره می پندارند که با توسل به دروغ و ریا می توانند راحتتر باشند و زندگی را شادتر و مرفه تر بگذرانند .

 درحالیکه با کمی تفکر و حصول تجربه این موضوع به روشنی هویداست که فرد خاطی نه تنها زندگی را بر خود مشکل می کند بلکه تمامی لذتهایی که میتوانست بطور طبیعی از ان برخوردار باشد در راه حرص و طمع خود میبازد به امید اینکه با دستیابی به هدف خیالی در آینده بتواند موجبات رفاه و سعادت خود فراهم آورد .

 آینده ای که معمولا نمی آید و جز خیال موهوم و هوس بیهوده چیزی از ان به واقعیت نمی پیوندد . چرا که اصولا نظام آفرینش بر راستی و حقیقت استوار بوده و هر کس بخواهد خلاف آن عمل نماید مانند غریقی است که برای نجات جان خود خلاف جهت آب شنا میکند . او گرچه ساحل نجات را در عکس شنا کردن خود نزدیکتر می بیند اما تلاش او بیهوده است و تلاش وی نمی تواند بر جهت مسیر آب فائق آمده و او را نجات بخشد .

افراد خاطی گمان میکنند که با گفتن دروغ زودتر به مقصد خود میرسند در حالی که دروغگو مدام در عذاب فاش شدن دروغ خود بوده و برای جلوگیری از افشای ان مجبور است صدها دروغ دیگر را برای نشان دادن صحت گفتار خویش بافته تا خود را از آسیب آن برهاند . او همچون مگسی گرفتار در دام عنکبوت ، با هر تلاش خود و با هر دروغ خود عرصه را بر خود تنگتر نموده و خود را بیشتر اسیر می کند . او حتی اگر بتواند خود را نیز از دام برهاند ، گرفتار تشویش خاطر و رو شدن عدم صداقت خود است .

در حالیکه فرد راستگو و متکی بر حقیقت دارای ذهنی پاک ، اندیشه ای سالم و خیالی راحت است او نه تنها گرفتار تشویش خاطر نیست بلکه می داند با گذشت زمان حقیقت ها و راستی ها بیشتر روشن شده و تفاوت کف با آب پاک بیشتر روشن خواهد شد او همواره منتظر آینده است و با اغوش باز بطرف اینده پیش می رود .

خلاصه کلام اینکه راستی و راستگوئی هزاران برابر راحتتر از خطا و دروغگوئی است .

 در عرصه اجتماعی نیز همین قانون نیز حاکم است . بعضی از دولتمردان خیال می کنند با تکیه بر زور،  قلدری ، ارعاب و تزویر بهتر و راحتتر می توانند تسلط خود را بر جامعه و مردم حفظ کنند .

اما نمی دانند که این روش با هزاران مشکل روبرو بوده و مجبور خواهند بود برای دستیابی به مقاصد خود هزاران خطای ناخواسته دیگر را انجام دهند .

 درست مثل دروغگوئی که برای رسوانشدن مجبور است صدها دروغ دیگر را ببافد .

 آنها اگر بجای این روش راه صلح و صفا و صداقت را پیشه میگرفتند صدها با ر آسان تر می توانستند حکومت خود را ابقا بخشند.

برای تشویق مردم در تعیین سرنوشت خود لازم نبود از حکم مجتهدین و الزام شرعی کمک گیرند چشم براه سخنان این وان باشند تا بتوانند بهانه ای برای تشویق و ترغیب مردم در انتخابات بیابند .

 از سادگی جوانان تازه ورود به اجتماع  استفاده کنند .

از قولهای دروغین و قسم های ریاکارانه بهر ه گیرند . از سادگی مردان و زنان روستاها سوئ استفاده نمایند .

حکم حکومتی و ولایتی صادر نمایند ! بر روی  تعداد رای نظامیان و سپاهیان وابسته ویا مجبور حساب کنند !

تقلب در آرائ ماخوذه کنند 1

رای یکی را به نفع دیگری مصادره نمایند !

به خبر گزاریها رشوه دهند تا خبر شرکت گسترده مردم را مخابره کنند ! میلیاردها پول خرج تبلیغات و ترغیب مردم در انتخابات کنند !

. 

مروری بر عملکرد 16 ساله ، حکومت علی خامنه ای ولی فقیه

علی رضا ریون

«به مناسبت 14 خردادماه 1384»

چهاردهم خرداد ، پایان شانزدهمین سالی است که حکومت ایران با ، تحت رهبری ولایت مطلق فقیه علی خامنه ای ،سپری شده است.( ٢ سال عضویت در شورای انقلاب ، مجلس و نمایندگی رهبری در شورای عالی دفاع ، ٨ سال ریاست جمهوری و ١٦ سال رهبری )، مسئولیت تمامی اوضاع کنونی کشور را در مرتبه‌ی اول بر دوش ولایت فقیه خامنه ای و در مرتبه‌ی دوم بر دوش آقای‌ هاشمی رفسنجانی می‌گذارد ( ٩ سال رئیس مجلس ، ٨ سال رئیس جمهور ، ٨ سال رئیس مجمع تشخیص مصلحت ). مدیریتی که به سبب آن ، کشور در آستانه‌ی اتفاقات تعیین کننده و خطیری قرار گرفته که سر نوشت همه را شدیدا تحت تاثیر قرار می‌دهد و ملک و ملت را در دو راهی موجود ، یا به تاراج بیگانگان و یا تروریست‌‌هایی از سنخ القاعده می سپارد.

با همه‌ی این نابسامانی‌‌ها و رفتارهای ناعادلانه ، اگر اکثریت ملت ایران به پای صندوق رأی بروند ، و اگر از رأی دادن امتناع کنند ، این داوری ، برآیند حقیقتی است که در ایران می‌توان به آن رسید ، چرا که هم خامنه ای و اقتدارگرایان حامی او سخن از « لزوم و وجوب شرکت » به میان می‌آورند و هم مخالفان خامنه ای گزینه‌‌های « لزوم شرکت و رأی دادن به اصلاحات » یا « لزوم عدم شرکت و تحریم » را تبلیغ کرده و می‌کنند. وضعیت شکننده و خطر ناک موجود ، البته ناشی از اختیار و انتخاب رهبر خامنه ای و یاران و همراهان صادق و غیر صادق آن است که در طول ٢٦ سال تسلط بر قدرت ، شکل گرفته و می‌رود که به تصمیمی سرنوشت‌ساز ( که یا به « خیانت » می‌انجامد و یا به « فداکاری و از خود گذشتگی ضروری  اما به یاد ماندنی  منتهی شود.

می‌خواهم برای یاد آوری ، چند نکته‌ی تاریخی را یاد آور شوم.

1- همه‌ی آدمیان در زندگی گذشته‌ی خویش ، کم یا بیش ، خطا‌‌هایی داشته‌‌اند. چه در اندیشه و چه در عمل. خطای بزرگ روحانیت ما این بود که بدون دانش « مدیریت » مدعی « حکومت » شد و با سرمایه‌ای به نام « فقه » که در جای خود ارزشمند است و به گفته‌ی مرحوم آیة‌‌الله محمد حسین غروی اصفهانی ( معروف به کمپانی ) ؛ « هیچ ارتباطی به ریاست حکومت و نظام و مدیریت ندارد » ، نامزد ریاست و سیاست شده و بر ارکان قدرت مسلط شد و « ولایت مطلقه » را طلب کرد. ولایتی که با قرائت رایج در بین اصحاب قدرت ، نه امکان منطقی داشت و نه عملی و علمی بود ، ولی در برخی زمینه‌‌ها ، مصداق « آش نخورده و دهان سوخته » شد ، هرچند در برخی زمینه‌‌های منفی ، چهره‌ای ناپسند از آن پدیدار شد که در ادامه به برخی از آن‌‌ها اشاره می‌کنم.

البته در سال آخر عمر ، مرحوم بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز به این نکته واقف شد و با صراحت اعلام کرد که در امر حکومت ؛ « فقه مصطلح ، کفایت نمی‌کند ». یعنی در برخی زمینه‌‌ها ، به همان نتیجه‌ای رسید که مرحوم کمپانی به آن رسیده بود.

2- از آغاز جمهوری اسلامی ، حکومت ایران در صحنه‌ی سیاست داخلی ، به دام خشونت‌طلبان افتاد و چهره‌ی « اسلام » با غبار خشونت‌‌های غیر اصولی و اعدام‌‌های مکرر و تصمیم به حذف و هتک مخالفان سیاسی و اعتقادی ( از جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی تا مجاهدین خلق و مارکسیست‌‌ها ) همراه شد و به جای « همزیستی و تحمل و مدارا با مخالفان » که توصیه‌ی عقل و شرع بود ، قیچی دو دم « مخالفان مسلح خشونت طلب ، همچون مجاهدین خلق و فدائیان خلق و احزاب مسلح کرد و عرب و ترکمن و بلوچ از یک سو و دستگاه‌‌های اطلاعاتی و قضائی به شدت کم تجربه و یا بی‌تجربه و جوانان احساساتی و خشن مسلط بر این دستگاهها از سوی دیگر » کشور و نظام حاکم بر آن را به سوی دره‌ای عمیق و هولناک از کینه و انتقام و جنگ طلبی و بی‌اعتمادی مطلق ، سوق داد.کشور از سوی دو نیروی مخالفان مسلح انقلاب اسلامی و برخی حامیان مسلط بر قدرت ، که وجه مشترک آنان « اسراف در قتل و خون ریزی » بود ، به وادی خشونت بی‌مهاری کشیده شد که حاصل آن ، کشتار هزاران نفر از سرمایه‌‌های انسانی بود که بسیاری از آنان «جرمی در حد قتل » نداشتند و به ناحق کشته شدند ، برخی از سوی مخالفان حکومت و بسیاری از سوی حامیان خشونت طلب حکومت.ملت ایران هرگز از یاد نخواهد برد که در دو طرف قضیه ، افرادی قرار داشتند که در تصمیم گیری نسبت به سلب « حق حیات » دیگران و گرفتن جان آنان شدیدا اسراف کردند و اساسا هیچ ارزشی برای « انسانیت انسان » قائل نبودند و به راحتی ، دستور قتل و خون‌ریزی مخالفان خود را صادر کرده و یا خود اقدام به کشتن آنان می‌کردند. نقش خامنه ای در این میان ، چه در هنگامی که به مراجعان خود از پاسداران انقلاب در خراسان توصیه می‌کردید که ؛ « خان ستمگری از اهالی بجنورد را بدون ارجاع به دادگاه انقلاب و گرفتاری در پیچ و خم آن ، اعدام کنند و از شرش راحت شوند » و چه در هنگامه‌ی « محاکمه و اعدام دوست و همراه و همفکر سابق شما ، مرحوم شیخ حبیب‌‌الله آشوری ، به اتهام ارتداد » که سکوت کردید و شاهد جان باختن فردی شدید که به جرم انتشار کتاب « توحید » و اصرار و شهادت آقایان ؛ شیخ ابوالقاسم خزعلی ( عضو سابق شورای نگهبان ) و شیخ محمد تقی مصباح یزدی ، مبنی بر کفر آمیز بودن مطالب و مرتد بودن نویسنده‌ی آن کتاب ، اعدام شد.وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مکرر و نا موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری ( پیش از پیروزی انقلاب )، سخن اصلی شما این بود که « مطالب کتاب توحید ، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است ». شگفت انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه ، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟!! یکی شایسته‌ی « گور » باشد و دیگری شایسته‌ی « رهبری نظام اسلامی ».

البته از دهها نفری که از چند و چون این ماجرا باخبر‌‌اند ، هنوز تعداد بسیاری زنده‌‌اند و هنوز وجدان بیدارشان این حقیقت را گواهی می‌دهد.کاش این شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود ( آقایان خزعلی و مصباح ) نیز می‌دادید تا یک روحانی زاهد و فقیر و معتقد به خدا و رسول ( ولی مخالف شما ) مظلومانه کشته نمی‌شد و همسر و فرزندانش بی‌سرپرست و یتیم نمی‌شدند.البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیه‌ی ؛ « و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین » با صدای بلند ، فرمودید: « ماتریالیسم تاریخی ، آقا ، ماتریالیسم تاریخی »!!!جناب آقای خامنه‌ای ، این رویکردهای نظری متفاوت با آنچه اکنون به آن رسیده‌اید ، حق شماست. ولی آیا اگر از اعدام مرحوم آشوری جلوگیری می‌کردید ( با فرض اینکه تصورات او خطا بوده باشد ) آیا امکان منطقی تغییر رأی و رسیدن به حقیقت برای او وجود نداشت؟! چرا باید شما این فرصت را داشته باشید ولی دیگری از این فرصت محروم بماند؟ آیا از نظر شما ، مرحوم آشوری مستحق اعدام بود؟!!آیا این خون به ناحق ریخته شده و خون صدها بی‌گناه دیگر در اعدام‌‌های سیاسی و امنیتی دادگاه‌‌های انقلاب در سال‌‌های ٦٠ تا ٦٨ ، سرنوشت خطیر امروز را رقم نزده است؟در فرهنگ دینی ما آمده است که ؛ « الحجر الغصب فی الدار رهن علی خرابها = سنگ غصبی در یک بنا ، گروی خرابی آن است ». و این مضمون از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که ؛ « الملک یبقی مع الکفر ، و لایبقی مع الظلم = حکومت با کفر می‌ماند ولی با ظلم وستم نمی‌ماند ». آیا این رویکردهای مسرفانه نسبت به قتل و اعدام مخالفان ، منجر به هیچ ظلمی از جانب حاکمان جمهوری اسلامی نشده است و اگر شده است ، چه کسی جز مرتکبان این ظلم‌‌ها را می‌توان به « براندازی نظام » متهم کرد؟!!  نگویید که در زمان حکومت علی (ع) نیز از این گونه اتفاقات می‌افتاد ، چرا که علی (ع) به محض اطلاع از ستم کارگزارانش ، از مردم عذر خواهی کرده و مجرمان را متناسب با جرمشان کیفر داده و در مواردی نیز از کار بر کنارشان کرده است. آیا در این ٢٦ سال نیز اینگونه عمل شده است؟!!

3- در دوران رهبری شما ( ١٦ سال ) ستم دستگاه‌‌های قضائی و شبه قضائی و اطلاعاتی و امنیتی بیش از گذشته فزونی گرفته است و قانون شکنی و قانون گریزی در آن‌‌ها به یک روند ، تبدیل شده است. مخالفان سیاست‌‌های شما ، شدیدا سرکوب شده و با محرومیت‌‌های مختلف از حقوق فردی و اجتماعی مواجه بوده‌‌اند. به نمونه‌‌هایی از آن تذکر می‌دهم ؛

الف ) ترورهای مخالفان سیاسی و اعتقادی در داخل و خارج کشور ادامه یافته است. برای نمونه به قتل برخی کشیش‌‌ها ، فعالان سنی مذهب ، و دگر اندیشانی چون سعیدی سیرجانی اشاره می‌کنم.

ب ) برخوردهای نامشروع و غیرقانونی با علما و مراجع مخالف سیاست‌‌های شما درحوزه‌‌ها از قبیل آقایان ؛ سید حسن قمی ، سید صادق روحانی ، مرحوم سید محمد روحانی ، مرحوم سید محمد شیرازی و... ادامه یافت و این آقایان با حصر دراز مدت یا محرومیت‌‌های مختلف اجتماعی و سیاسی روبرو بوده‌‌اند. گرچه در این اواخر ، یکی دو نفر از آنان آزادی مختصری پیدا کرده‌‌اند ولی برخی دیگر تا زمان مرگ ، مورد تعرض دستگاه‌‌های امنیتی و قضائی شما قرار داشتند.

پ ) برخوردهای خشن و غیر قانونی و غیر اخلاقی با آیة‌‌الله منتظری و منسوبان و اماکن مربوط به ایشان از سوی ارگان‌‌های شبه قضائی و امنیتی رسمی و منسوب به شما و هتک حیثیت ایشان از جانب شخص شما در بیانات و جلسات مختلف و « حصر غیر قانونی پنج سال و اندی ایشان » و بی‌توجهی مکرر شخص شما در این خصوص به راهنمایی‌‌ها‌ی دلسوزان و بزرگان. به یاد آورید که در پاسخ برخی پیشنهادات مبنی بر رفع حصر از ایشان ، با تأکید گفته بودید: « تا من زنده‌ام ، ایشان باید در حصر بماند » !!!

هنوز هم اموال و املاک شخصی ایشان و بستگانشان در قم و مشهد ، در تصرف غاصبانه‌ی دادگاه ویژه و سپاه پاسداران است و موقوفاتی که ایشان متولی خاص آن‌‌ها است در تصرف غاصبانه‌ی دیگران است.

ت ) سریال قتل‌‌های زنجیره‌ای و اظهارات عجیب شما پس از قتل مرحوم فروهر و اسکندری ، بدون آنکه تسلیتی به بازماندگانشان بگویید و شتاب بیش از حد شما در انتساب بی‌دلیل آن اتفاقات فجیع به « استکبار جهانی و اسرائیل » و محکوم کردن کسانی که انگشت اتهام را به سوی نهادهای حکومتی نشانه می‌گرفتند ، اقدامات غیر قانونی فراوانی را در پی داشت که بعدها در فیلم اعترافات خانم سعید امامی در قالب « اصرار بازجویان ، همراه با شکنجه برای اعتراف متهمان به ارتباط با اسرائیل » خود را نشان داد ، تا اتهامات القاء شده از جانب شما را مستند کنند.

برملا شدن حقیقت آن جنایات ، بر اثر اصرار آقای خاتمی ، و روشن شدن خطای شما در انتساب آن جنایات به بیگانگان و در محکوم کردن مخالفان خود ، حتی یک عذر خواهی ساده از جانب شما را درپی نداشت!!.به یاد آورید که « بوش و بلر » در مورد « اطلاعات غلط در مورد جنگ عراق » از ملت خود عذر خواهی کردند ولی شما در تمام دوران زمامداری خویش ، از این وسیله‌ی مطلوب خدا و خلق خدا ( عذر خواهی از مردم ) ، بهره نگرفته‌اید.حتی بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در موارد مختلف ، و از جمله در مسأله‌ی پذیرش قطعنامه‌ی آتش بس و عدم توفیق کامل در دفاع ٨ ساله ، از ملت ایران عذر خواهی کرد.رویکرد حکومت به ترور مخالفان سیاسی ، ناشی از عادت حاکمان به این روش ( ترور ) برای حل مشکلات انسانی فرا روی حکومت بوده است. وقتی برای پرهیز از حساسیت مجامع بین المللی حقوق بشر ، دستگاه قضائی بجای محاکمه و اجرای حکم از طریق قانونی ، به ترور افراد شرور و باجگیر در مناطق جنوبی تهران پرداخت و شما در برترین منصب حکومتی ، مانع از این پدیده‌ی شوم نشدید ، باید امکان تسری این روش به سایر موارد را نیز در نظر می‌آوردید. سکوت و رضای شما به این اقدامات ، تا آنجا پیش رفت که مباشر اصلی قتل‌‌های زنجیره‌ای سال ٧٧ ( کاظمی ) آن را دلیلی بر رضایت شما نسبت به قتل‌‌های زنجیره‌ای دانسته بود و به هیئت مشترک شما و رئیس جمهوری گفت ؛ « ما در موارد مشابهی به آقای خامنه‌ای گفتیم که از ترور استفاده کرده‌ایم و ایشان لبخند زد و در مورد دیگری سکوت کرد ». گرچه شما در برابر گزارش هیئت یاد شده ، گفتید: « این‌‌ها دلیل نمی‌شود » ، ولی آیا نسبت به اتهامات دیگران نیز از همین منطق استفاده می‌کنید یا در ایراد اتهام به مخالفان خود ، از نظر شما اینگونه موارد « دلیل می‌شود »؟!!

ث ) در مورد متهم شدن روزنامه‌‌های اصلاح‌طلب از طرف شما به عنوان « پایگاه دشمن » که بدون ارائه‌ی دلیل در سال ٧٩ تحقق یافت و توقیف موقت تعداد کثیری از نشریات ، مبتنی بر اظهار نظر شما ( که برخی از آن‌‌ها هنوز هم در توقیف موقت بسر می‌برند ) ، باید به اطلاع برسانم که جز « آقای سیامک پورزند » هیچ دلیل دیگری برای ادعای شما در مجموعه‌ی دستگاه قضائی و اطلاعاتی کشور پیدا نشده است.
آیا رهبری نظام حق دارد که بدون دلیل معتبر و به صرف حدس و گمان ، کارکنان نشریات را به انواع اتهامات متهم کرده و سال‌‌ها از درآمد مشروع خویش محروم کند و در نهایت نیز « دلیلی از نوع اعترافات پورزند ، در خلوت بازداشتگاه » را که نه اعتبار شرعی دارد و نه اعتبار قانونی ، به عنوان مستند خویش به ملت ایران عرضه کند؟!! ( این اعترافات، تداعی می‌کند اعترافات تحت شکنجه‌ی خانم سعید امامی و همکاران او یا اعترافات وبلاگ نویسان را که برای قوه‌ی قضائیه‌ی شما نیز قابل قبول نبوده است ).

وقتی مقام رهبری که باید استحکام منطق و وقار رفتاری او به دیگران آرامش دهد ، و تشویش اذهان را برطرف کند ، برعکس رفتار کند و خود بدون سند و مدرک به تهمت زدن بپردازد و اذهان را مشوش کند و آرامش شغل و زندگی شهروندان را برهم زند ، چه اتفاقی جز آنچه امروز در ایران و در اتباط با جایگاه رهبری افتاده است را می‌توان انتظار داشت.
جناب آقای خامنه‌ای ، آیا عکس العمل بیگانگان را ناشی از تضعیف جایگاه رهبری ( که ناشی از عملکرد شخص شماست ) و سایر مسئولیت‌‌ های قانونی نمی‌دانید؟

ج ) در انتخابات مجلس چهارم و پنجم و ریاست جمهوری آقای‌ هاشمی در دو دوره ، بی‌توجهی به قانون و رد صلاحیت‌‌های مکرر و غیر قانونی ، چه اثری جز روگردانی بیشتر مردم از انقلاب را درپی داشت. مگر این روند خسارت‌بار را مکررا نیازموده‌اید که هنوز هم بر تکرار آن اصرار می‌ورزید؟
چ ) در انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری ، ابتدائا دریافتید که « ملت راهی دگر برگزیده است ». کاش این فرصت را مغتنم شمرده و لااقل به آقای خاتمی اعتماد می‌کردید و راه خدمتگزاری را برایش باز می‌کردید و به بحران آفرینان هشدار داده و یا آنان را از قدرت برکنار می‌کردید تا این « فرصت طلایی جمهوری اسلامی برای بقاء » را این گونه راحت از دست نمی‌دادید.دوم خرداد ٧٦ تمامی بیگانگان را مات کرد و آنان را وادار به تأمل و تدبیر کرد. تدبیری که اگر می‌خواست به « شکست جمهوری اسلامی » بیانجامد ، هیچ روشی جز « بحران آفرینی‌‌های مکرر و نا کارامد جلوه دادن اصلاحات درونی نظام » و رساندن مردم به گزینه‌‌های ؛

« ١. تغییر ساختارهای بنیادی نظام از طریق تغییر قانون اساسی

 ٢. تغییر نظام جمهوری اسلامی از طریق رفراندوم » را درپیش نمی‌گرفت. کاری که شما و همراهان و همفکرانتان به آن مشغول شدید و حقیقتا در این کار ( مأیوس کردن اکثریت مردم از اصلاح درونی نظام ) موفق بوده‌اید.بستن دست و پای دو دولت آقای خاتمی و بستن دست و پای مجلس ششم با فعال‌تر کردن شورای نگهبان ، مجمع تشخیص مصلحت نظام و قوه‌ی قضائیه و ایجاد نهاد‌‌های موازی اطلاعاتی که با هدایت و تأیید شما انجام گرفته است ، تنها بهره‌ای که رساند این بود که ؛ « در این کشور تنها یک نفر حکومت می‌کند و اگر او نخواهد ، نه رئیس جمهور و نه دولت و نه مجلس شورا ( دو قوه‌ی اصلی و انتخابی نظام ) هیچ اقدام مثبتی نمی‌توانند انجام دهند ».شاید در نگاه اول ، این پیام سترگ ، برای شخص شما شیرین و دوست داشتنی جلوه کند ، ولی ملت ایران همیشه مثل حاکمانش نمی‌اندیشد. این پیام حاوی « بی‌خاصیت بودن قوای مقننه و مجریه در نظام جمهوری اسلامی » نیز بوده است. پیامی که شهد پیش گفته را درکام صاحبان قدرت به زهری کشنده تبدیل می‌کند و یاد آور « جام زهر »‌ی دیگر می‌شود.

ح ) در انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ٧٧ با تمام وجود به صحنه آمدید و لشکر شکست خورده‌ی جناح راست را سازمان دهی کردید تا تمامی مخالفان سیاست‌‌های شما ( جز ١٠ تا ١٢ ) نفر را رد صلاحیت کنند تا نظارت مؤثر بر عملکرد ، استیضاح یا عزل رهبری در مجلس خبرگان ناممکن گردد. اظهار نظر‌‌های مکرر و دفاع بی‌پایان شما از اقدامات غیر قانونی شورای نگهبان ، از چشم بیدار ملت دور نمانده است.
خ ) وقایع ١٨ تیرماه ٧٨ و لرزه‌ای که بر ارکان قدرت نشاند ، می‌توانست به تصحیح برخی روش‌‌ها بیانجامد ولی اقتدارگرایانی که مورد عنایت شما قرار دارند ، با جمع آوری نیروهای خاص ، راه سرکوب و ارعاب را در پیش گرفتند و شما به آن رضایت دادید. مجرمان وقایع فجیع کوی دانشگاه آزادانه به راه خود رفتند و وکیل دانشجویان مضروب و مجروح ، راهی زندان شد. اعتماد مردم به رهبری که در خصوص جنایات کوی گریه می‌کند و از مجازات مجرمان سخن می‌گوید و آخر الأمر در دستگاه قضائی تحت امر او تنها یک سرباز وطیفه به جرم « دزدیدن ماشین ریش تراشی » محکوم می‌شود ، تا چه اندازه سلب می‌شود و تا چه حدی باقی می‌ماند؟ خود به آن پاسخ دهید. از طرفی ، دانشجویانی وجود دارند که از آن روز تاکنون در زندان بسر می‌برند.این وقایع در دانشگاه تبریز نیز تکرار شده بود و باز هم افرادی که مورد تعدی وتجاوز قرار گرفته بودند ، تحت تعقیب قضائی قرار گرفتند.

د ) زندانی کردن عبدالله نوری و سایر روزنامه‌نگاران زندانی همچون عمادالدین باقی و اکبر گنجی و بسیاری از فعالان سیاسی ملی و مذهبی و روحانیان مخالف سیاست‌‌ها ( که از دیگر افراد فعلا گرفتار زندان به آقایان ؛ ناصر زر افشان ، رضا علیجانی ، هدی صابر ، تقی رحمانی و عباس عبدی نیز اشاره می‌کنم ) روند بی‌اعتمادی به نهادهای مورد حمایت شما را به نهاد حامی آنان ( نهاد رهبری ) تسری داده است.
کمتر کسی است که از مخالفت‌‌های شما با عفو مشروط آقای عبدالله نوری مطلع نباشد و یا از دفاع بی‌چون و چرای شما از دادگاه ویژه‌ی روحانیت بی‌خبر باشد.

ذ ) انتخابات مجلس ششم و وقایع نفس‌گیر پس از آن ، تا جایی که سخن از کودتا به میان آمد و کمیته‌ی بحران تشکیل شد و بسیاری از دلسوزان ملک و ملت را از اصلاح نظام از طرق قانونی و مسالمت آمیز مأیوس کرد ، نیز نمونه‌ای از اتفاقات دوران مدیریت عالی شما بر کشور است. نتیجه‌ی ملموس آن ابطال بی‌دلیل و غیر قانونی ٧٥٠ هزار رأی مردم تهران و نشاندن آقای حداد عادل بر کرسی آقای علیرضا رجایی بود. گویی گرفتن حقوق ماهیانه‌ی دیگری ونشستن بر جایگاهی که حق دیگری است ، نه عنوان « غصب » را دارد و نه « لقمه‌ی حرام » را تداعی می‌کند!!این همه ، در مرآی و منظر رهبری نظام انجام گرفت و جز تأیید و تشکر شما از شورای نگهبان و تهدید و تحقیر مخالفان ، نتیجه‌ای در بر نداشت.

ر ) ترور حجاریان و اقدام نامناسب دستگاه قضائی در نحوه‌ی پی‌گیری این فاجعه و رفتار تحقیر آمیز متهمان یا مجرمان با پدیده‌ی ترور در متن دادگاه ، جز سکوت و تأیید رهبری را درپی نداشت.

ز ) اقدامات دستگاه قضایی و ضابطان آن در مورد بازداشت و شکنجه‌ی شهرداران مناطق تهران و محاکمه و زندانی کردن آقای کرباسچی ، اعتبار این دستگاه تحت امر شما را از بین برد. شما از تعقیب آقای تیمسار نقدی و عوامل آن فاجعه حمایت نکردید و هرگز آنان مجازات نشدند.این در حالی بود که دستگاه قضائی مکررا ( قبل و بعد از این فاجعه ) مورد تأیید شما نیز قرار گرفت.

ژ ) اقدام فاجعه بار دستگاه قضائی در مورد محاکمه و محکوم کردن آقای دکتر آقاجری به اعدام ، آنهم با جوسازی و اتهام اهانت به مقدسات ، حیثیت سیاسی ، علمی و حقوقی نظام را بکلی مخدوش کرد و دو سال تمام ، بسیاری از نهادهای علمی و سیاسی غیر دولتی و دولتی بین المللی را علیه نظام جمهوری اسلامی به تحرک واداشت و افکار عمومی داخل و خارج ، خصوصا دانشگاهیان را به شدت نسبت به حاکمان ایران بدبین کرد و در تمام این مدت ، هیچ اقدام فوری و مؤثری از جانب شما انجام نگرفت..می‌خواهم بدانم که ؛ « اگر سخنان آقای آقاجری اهانت به مقدسات بود ( که نبود ) آیا اقدام بازجویان خانم سعید امامی که با شکنجه و تهدید ، زن مسلمانی را وادار به اعتراف دروغ در مورد "شنیع‌ترین اهانت به قرآن" می‌کردند ، مصداق اهانت به قرآن و مقدسات نبود و نباید به این جرم محاکمه می‌شدند؟!! ».

آیا با توجه به اینکه نوار آن شکنجه‌‌ها به شما داده شد و از متن آن اطلاع یافتید ، هیچ اقدامی برای توبیخ یا مجازات این اهانت کنندگان حقیقی و واقعی انجام دادید؟

چرا آن افراد هنوز مورد توجه و عنایت شما و دوستان شما هستند؟!!

س ) فاجعه‌ی قتل زهرا کاظمی که نقش مجرمانه‌ی قاضی مرتضوی در آن ( که شما در خصوص اقداماتش بر علیه مطبوعات ، شدیدا و مکررا از وی حمایت کرده بودید و با نظر مساعد شما ، ارتقاء یافته و دادستان تهران شده است ) تا آنجا آشکار است که منسوبین شما به آن اعتراف کرده‌‌اند ، و اقدامات خلاف شرع دستگاههای رسمی ، پس از آن ، نسبت به عدم ارسال جسد به کانادا ( برخلاف نظر پسر و مادر مقتوله ) و تدارک دیدن اقدامات شدید بین‌المللی در محکومیت ایران از نظر نقض حقوق بشر ( که کاملا صحت دارد ) چیزی جز رسوایی و اضمحلال اخلاقی و سیاسی حاکمان ایران را تداعی نمی‌کند. بر فرض که آن بانوی محترم ، تخلف کرده یا جرمی مرتکب شده بود ، آیا از نظر حکومت شما مستحق قتل بود؟

اگر جناب عالی با این اقدامات موافق نبودید ، باید با پی گیری شدید نسبت به آن واکنش نشان می‌دادید و مجرمان را شدیدا تنبیه می‌کردید. ولی گویا کشتن مظلومانه‌ی یک زن مسلمان ایرانی بی‌پناه در خلوت بازداشتگاه ، از نظر شما ارزشی کمتر از تعرض به یک زن یهودی تحت حمایت حکومت اسلامی و سرقت زینت و زیور او دارد که علی (ع) می‌فرماید:

 

 

« اگر آدمی از غم این واقعه ( سرقت ) بمیرد ، سزاوار است » و شما از دادن یک پیام تسلیت ( برای قتل حکومتی ) و اظهار تأسف ، خودداری کردید !!اگر تصور عمومی این باشد که ؛ « شما از این مجرمان حمایت می‌کنید » نباید کسی جز خود را ملامت کنید. چرا که گفتار و کردار شما ، بیانگر حمایت از آنان است.

ش ) جناب آقای خامنه‌ای ، اختصاص بودجه‌‌های کلان دولتی برای سفرهای جنابعالی و همراهان در داخل کشور که تنها در سال ٨٠ ، بالغ بر ٣٧ میلیارد تومان بوده است ، تحمیل هزینه‌ای هنگفت به بودجه‌ی عمومی است. جناب عالی که در زندگی شخصی ، فردی اهل مراعات و زهد نسبی هستید ، آیا در خصوص این مبلغ درشت ( و سایر مبالغ هنگفتی که مسرفانه در دستگاه رهبری و نهادهای وابسته هزینه می‌شود ) هیچ مسئولیت شرعی و ملی احساس نمی‌کنید؟ آیا بنیانگذار جمهوری اسلامی که به چنین سفرهایی اقدام نمی‌کرد ، توفیق کمتری از شما در امر رهبری کشور داشت؟ آیا بهتر نیست که این سفرها به صورت ناشناس و بدون اطلاع قبلی و برای کشف کمبود‌‌ها و خدمات و درک تصور حقیقی ملت از حاکمیت ، تحقق یابد؟

ص ) سلب حقوق بسیاری از فرهیختگان ملت در مسأله‌ی رد صلاحیت‌‌ها از طریق شورای نگهبان منصوب شما و دفاع‌‌های مکرر و صریح شما از این رفتار غیر قانونی و تعرض به حقوق ملت ، علیرغم امضای قرارداد اجتماعی و میثاق ملی « قانون اساسی » از سوی شما در دو یا سه نوبت ، برگی سیاه در کارنامه‌ی این دو دهه‌ی حکومت است. دورانی که ٨ سال آن با ریاست جمهوری شما و سیاست گذاری سران سه قوه همراه بود و ١٦ سال آن با رهبری و ولایت مطلقه‌ی شما.جالب است که خود اعتراف کرده‌اید که پس از این دوره‌ی مدیریت عالی شما بر کشور ، مشکل اصلی مردم سه چیز است ؛ « فقر و فساد و تبعیض ». البته از اصلاح‌طلبان توقع داشتید که در زمانی اندک و بدون ابزار لازم برای تصمیم‌گیری و اعمال برنامه‌‌های علمی ، این سه آفت رشد یافته را از دامان کشور و زندگی ملت ، پاک کنند !!

4- در زمینه‌ی سیاست خارجی ، تصورات نادرست بزرگان جمهوری اسلامی از توانایی‌‌های خود و رقیبان اصلی منطقه‌ای و جهانی و برخی اظهارات شتاب زده ، منجر به بی‌اعتمادی منطقه‌ای و بین المللی گردید و تلاش برای سرنگونی نظام در قالب آشوب‌‌های قومی ، درگیری‌‌های امنیتی ، جنگ ٨ ساله‌ی عراق علیه ایران ، تحریم‌‌های بین المللی ، قطع ارتباط دیپلماتیک با برخی کشورها ، اقدامات تلافی جویانه‌ی امریکا بعد از اشغال سفارت امریکا در تهران ( که برخلاف قوانین پذیرفته شده‌ی بین المللی بود ) خود را نشان داد. از طرفی نیز جمهوری اسلامی با تلاش و اقدام برای ترور مخالفان سر شناس خود در خارج از کشور( رستوران میکونوس ) ، یاری رساندن به برخی گروه‌‌های پیکارجو‌ی مسلمان در جوامع مختلف ، با عنوان « نهضت‌‌های آزادیبخش » و اتهامات جدی و همراه با برخی قرائن مبنی بر دخالت ایران در بعضی اقدامات تروریستی و... و دخالت در اوضاع داخلی افغانستان و لبنان و ارسال سلاح همراه کاروان‌‌های حج به عربستان سعودی ، عملا چهره‌ای مهاجم از خود به حکومت‌‌های منطقه و جهانیان نشان می‌داد.این رویکرد‌‌ها ، عملا به تشنج در روابط بین‌المللی و سیاست خارجی کشور می‌انجامید و خسارت‌‌های جبران ناپذیر مادی و معنوی را برای کشور درپی داشت.

در رویکرد آقای خاتمی از مقوله‌ای به عنوان « تشنج زدایی از سیاست خارجی » سخن به میان آمد که اقدامات اولیه‌ی عملی ایشان با واکنش مثبت جهانیان و بخصوص حکومت‌‌های منطقه رو برو شد. نتایج پربار اقتصادی و سیاسی این روش تا آنجا بود که اکنون در مقام نظر ، رویکرد اصلاح طلبانه‌ی ایشان به اصلی تغییر ناپذیر در سیاست خارجی تبدیل شده است.

5- اکنون آن بذرهای کاشته شده در سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در طول ٢٥ سال گذشته به بار نشسته است. رقیبان خارجی ، در منطقه‌ی خاورمیانه و در سطح بین‌المللی ، پشتوانه‌ی مردمی جمهوری اسلامی را به عنوان مانعی بزرگ برای زیاده خواهی‌‌های خویش ، به یاری عملکردهای نادرست حاکمیت ، از سر راه خود برداشته‌‌اند و از تفرقه ی‌ای که بین ملت و حاکمیت پدید آمده ، به نفع سیاست‌‌های خویش بهره می‌برند. دیر زمانی است که در مذاکرات رویا رو با اروپا ، حکومت ایران در موضع ضعف قرار دارد و مجبور به دادن امتیاز شده است و هرروزه عقب‌نشینی می‌کند ولی باز هم شما این حقیقت را به ملت نمی‌گویید و همچنان در تبلیغات داخلی ، به تهدید و تحقیر لفظی رقیبان بین المللی می‌پردازید تا کسی از شکست سیاست‌‌های غیر علمی شما در سیاست خارجی باخبر نشود و بتوانید به روش گذشته بر ملت حکومت کنید. این موضع ضعف ، خود را در بسیاری موارد و از جمله اختلافات منطقه‌ای در مورد جزایر سه گانه در جنوب و سهم ایران از دریای خزر نیز نشان داده است.

 6- از همه مهمتر این است که ، موجودیت حکومت با خطر مواجه شده است. در تمام ٢٥ سال گذشته ، ایران تا این حد در موضع ضعف نبوده است که حکومت امریکا با صراحت از « تغییر حکومت در ایران » دم بزند. آیا نقش خود را در پدید آمدن این وضعیت کم‌تر از دیگران می‌دانید؟

 آیا در نیمه‌ی دوم سال ٧٦ نیز چنین جسارتی در موضع‌گیری دولت مردان آمریکایی وجود داشت؟

از خود بپرسید که فاصله‌ی بین « پذیرش خطا در مورد رفتارهای گذشته و بخصوص در مورد کودتای ٢٨ مرداد ، توسط وزیر خارجه‌ی امریکا در دولت کلینتون ، تا تصریح به لزوم تغییر حاکمیت در ایران در دولت بوش را چگونه و با چه سرمایه‌ی عملی طی کرده اید؟ ».

چه اتفاقی در این میان افتاده است که این تغییر رفتار را شاهدیم؟

پیشرفت مطالبات سیاسی را می‌توان در تبلیغات نامزدهای ریاست جمهوری نزدیک به خودتان نیز مشاهده کنید. حتی یکی از کاندیداهای راست گرای ریاست جمهوری ، از ضرورت انطباق ولایت فقیه با تسلط احزاب و لزوم ایجاد فرصت و امکان برای اجرای برنامه‌‌های حزبی سخن گفته است.جناب آقای خامنه‌ای ، اگر با اصرار غیر اصولی برخی از یاران شما ، تلاقی احتمالی خاتمی و کلینتون در سازمان ملل ، که فرصتی طبیعی برای آغاز رفع تنش بین ایران و امریکا بود را با رفتاری تحمیلی و غیر اخلاقی تعویض نمی‌کردند ، امروز همان دوستان شما مجبور نبودند که از حضور احتمالی امریکا در مذاکرات هسته‌ای ذوق زده شوند و در مقابل با استنکاف امریکا مواجه شوند ، یا در مراسم تشییع و تدفین پاپ ، علیرغم تلاش ژاک شیراک برای تلاقی بوش و خاتمی ، با بی‌اعتنایی طرف آمریکایی مواجه شوند.

گوشه ای از ماحصل نزدیک ربع قرن حکومت ولایت فقیه

اجاره كودكان كار خيابانی با ۱۰۰ هزار تومان

سپیده کاوه ئی

پژوهش های صورت گرفته بيانگر اين امر است كه تعداد قابل توجهی از كودكان كار خيابانی به دليل نياز مالی شديد خانواده با مبلغ كمتر از ۱۰۰ هزار تومان در سال به باندهای مافيايی كودكان كار اجاره داده می شوند.

عضو انجمن حمايت از حقوق كودكان در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری مهر با بيان اين مطلب گفت:

اگر چه اكثر اين كودكان اجير شده خانواده هايشان هستند اما برخی نيز توسط باندهای قاچاق از خانواده ها به قيمت های ناچيز سالانه ۱۰۰ هزار تومان اجاره شده و مورد بهره كشی از سوی افراد سودجو قرار می گيرند، در حاليكه اين باندها از طريق بهره كشی از اين كودكان سود كلانی به جيب می زنند.

۶۴ درصد كودكان خيابانی از بيماريهای قلبی رنج می برند دكتر فاطمه قاسم زاده با بيان اينكه تحقيق انجام شده بر روی ۵۸۵ كودك كار و خيابانی در گروه سنی بين ۶ تا ۱۸ سال بيانگر وضعيت وخيم سلامت جسمی و روحی و روانی اين كودكان است، اظهار داشت:

 ۸۰ درصد اين كودكان دچار كاهش قد، ۸۶ درصد كاهش وزن، ۷۷ درصد بيماريهای دهان و دندان، ۷۳ درصد بيماريهای چشم ، ۶۱ درصد بيماريهای دستگاه تنفسی، ۶۴ درصد بيماريهای قلبی ، ۶۰ درصد بيماريهای گوش و حلق و بينی، ۸۲ درصد بيماريهای پوست و ۶۰ درصد دارای بيماريهای دستگاه گوارشی هستند. وی با بيان اينكه ۵۶ درصد اين كودكان بی سواد هستند ، اظهار داشت:  ۳۲ درصد دچار مشكل كمبود حافظه، ۳۰ درصد مشكلات يادگيری، ۶۱ درصد كمبود خفيف ذهنی، ۲۱ درصد كمبود كنجكاوی، ۶۴ درصد كمبود شناخت محيط، ۶۱ درصد دارای مشكلات گفتاری هستند.  عضو هيات علمی دانشگاه تهران با بيان اينكه جمع آوری اين كودكان از خيابانها به تنهايی هيچ مشكلی را حل نمی كند، تصريح كرد:

تا زمانيكه مستمری و كمك هزينه ای به خانواده اين كودكان پرداخت نشده و يا برای يكی از والدين شغل مناسب ايجاد نشود همچنان خانواده ها به كار اين كودكان نياز خواهند داشت و از اين نان خورهای كوچك به عنوان يكی از نان آوران اصلی خانه بهره كشی خواهند كرد.

این هم گوشه ای از تلاش جمهوری اسلامی برای نجات اسلام و مردم ایران ،  متوجه میشویم که ولایت که نماینده خدا در زمین است  و با وجود این عنصر کودکان متولد شده در دوران جکومت ایشان به 100.000 تومان فروخته شده و دچار چه مشکلات روحی و جسمی می باشند . البته یاد آوری کنم که ایشان چون جانشین خدا در زمین هستند حالشان خوب و بساطشان !!! هم همیشه برقرار است

پرده آخر

سید محسن سمیعی

سرانجام در میان نا هماهنگی و بهت اپوزسیون و جناح مغضوب و مغلوب حاکمیت در  یک انتخابات ناسالم محمود احمدی نژاد سرباز کوچولوی خامنه ای از صندوق های حکومت اسلامی بیرون آمد تا رژیم یکدست عقب گرا شود ورهبر، مجلس و فوه قضایه از شادی  در پوست خود نگنجند,

در دور دوم برخی از تحریم کنندگان  با سکوت خود و بعضی با شتاب به قانع کردن مردم برای رای دادن پرداختند تا احمدی نژاد اسلامگرای افراطی انتخاب نشود و مرادشان این بود که چهره بزک کرده و بظاهر" مدرن" حکومت یعنی رفسنجانی   دوباره  بر مسند قدرت جلوس کند انگار که هرگز دستش به خون آلوده نشده است.این تغییر موضع و عدم هماهنگی در پیروزی احمدی نژاد بی تاثیر نبود ضمن اینکه تقلب و آماج حمله قرار دادن فساد مالی  باند رفسنجانی و "نفتی" های رژیم،از سوئ احمدئ نژاد، از عوامل مهم شکست عالیجناب سرخپوش و حامیان جدید او یعنی اصلاح طلبان حکومتی بودند. ,

گزارشات تخلفات و تقلبات انتخابات در اظهار نظر های رفسنجانی ،خاتمی و مقامات وزارت کشور کاملا عیان است و نیاز به بیان آنها نیست . نکته در حمله و خط ونشان کشیدنهای احمدی نژاد در مورد مبارزه با فساد مالی رفسنجانی ،آقازاده ها و "نفتی"های رژیم یعنی باند زنگنه و نبوئ است که در کشور ثروتمندی چون ایران که اکثر مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند ،بس دلنشین  و مسبب آرا است.

 

 

اما سرباز کوچولوی رهبر فقط نیمی از دزدان را مخاطب قرار داد و از نام بردن نهاد های مالی و اقتصادی تحت کنترل رهبر همچون آستان قدس و بنیاد های شهید و جانباز و مستضعف سرباز زد.این نهاد ها که بخش عظیمی از ثروت کشور را در اختیار دارند  یکی از موجبات وضع آشفته و نابسامان اقتصاد ایران هستند ،مالیات نمی پردازند و به هیچ مرجعی غیر از رهبر پاسخگو نمی باشند .در چپاول مردم ایران این اصولگرایان مثل طبسی،جنتی و یزدی دست کمی  از عملگرایان چون رفسنجانی و دار و دسته اش  ندارند

مقاومت مردم ایران و پروسه دمکراسی امروز وارد مسیر تازه ای شد و ملت ایران میرود نا تکلیف خود را با این حکومت روشن کند..شکست رفسنجانی، شکست پروژه دوم خرداد( 2 ) بود و ملت ایران به رژیم گفت "آزموده را آزمودن خطاست" و با جایگزین نکردن رفسنجانی به جای خاتمی به طولانی کردن عمر رژیم رضایت نداد و بر سر اصل مطلب رفت یعنی جمهوری ناب اسلامی بدون نقاب وپرده پوشی،

بدون شک وتردید  ویکدست افراطی.                        

.ملت ایران به آخر خط با این رژیم رسیده است و این پرده آخر نمایش درام حکومت اسلامی است

این پرده آخر چه زمانی به پایان میرسد را نیز مردم ایران تعیین خواهند کرد.ملت ایران خواهان دمکراسی ، آزادی ،عدالت اجتماعی و حقوق بشر است و در این راه پیرو مسالمت و خرد میباشد ،هر چند که حاکمیت چنگ ودندان نشان دهد . به امید آنروز

 

با این انتصاب ولایت فقیه، اوضاع  سختی در پیش روی مردم

عباس جلالی

بازي تمام شد. طي دو دوره انتخابات ناسالم ، غير دموكراتيك و پراز تقلب، احمدي نژاد با كمك شوراي نگهبان و رهبر جمهوري اسلامي ، با يك سناريوي از پيش طراحي شده و با ياري امكانات فراوان اقتدارگرايان به پيروزي رسيد.

اين چهره ناشناخته در سياست كه گرايش هاي بنياد گرايانه دارد در عين ناباوري به رياست جمهوري دست يافت و بر حريف قدرتمند و ثروتمند خود كه داراي نفوذ بسياري است غلبه كرد.

ظاهرا تاريخ مصرف رفسنجاني به پايان رسيده است و اقتدارگرايان كه لايه هاي اصلي قدرت را در دست دارند ، ديگر مايل نيستند كه او را در رده هاي بالاي حكومتي ببينند. اوضاع عوض شده است

 آنچه مسلم است رفسنجاني در دوره هشت ساله رياست جمهوري اش كارنامه خوبي از خود بر جاي نگذاشت. فاصله طبقاتي فراوان ، گسترش فساد اداري و رشوه خواري ، تجمل گرايي و ريخت و پاش هاي فراوان دستگاه هاي دولتي ، سركوب مخالفان و بستن فضاي سياسي جامعه و همچنين ترور مخالفين حكومت در خارج از كشور از جمله نكات منفي دوران رياست جمهوري وي مي باشد.

رفسنجاني به خاطر عملكردش  آنچنان پايگاه هاي اجتماعي خود را از دست داد كه مردم حتي  براي نمايندگي مجلس نيز به او اعتماد نكردند و شكست در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري ، ضربه مهلكي  به مراتب سهمگين تر از شكست قبلي ، بر پيكره زندگي سياسي وي وارد كرد. و اما با روي كار آمدن احمدي نژاد كه يك مسلمان به شدت تند رو است و در زمان شهردار بودنش سقاخانه در تهران مي ساخت و با صرف هزينه هاي هنگفت نقشه مسير حركت امام زمان را طراحي مي كرد ، چه اتفاقاتي در عرصه سياست داخلي و خارجي حكومت جمهوري اسلامي رخ خوهد داد؟

   1 ـ همين اندك آزادي هاي ظاهري نيز در جامعه از بين خواهد رفت و سخت گيريهاي فراواني از لحاظ آزادي هاي فردي و اجتماعي به خصوص بر جوانان تحميل خواهد شد.

2 ـ آزادي بيان بيش از پيش به مخاطره خواهد افتاد و روزنامه نگاران و دگرانديشان روزهايي به مراتب سخت تر از زمان خاتمي خواهند داشت.

3 ـ  سانسور شديد بر مطبوعات و  كتاب اعمال خواهد شدو بسياري از واقعيات و اتفاقات بر اثر سانسور، از ديد مردم پنهان خواهند ماند. همچنين آزاديهاي نسبي در عرصه هنر مانند فيلم و موسيقي محدود خواهدشد.

4 ـ وضعيت حقوق بشر شكل اسفبارتري به خود خواهد گرفت و ممكن است بسياري از مجازات هاي شرعي كه بنابر مصالح رژيم اجرا نمي شدند يا كمتر اجراميشدند دوباره از سرگرفته شوند.

5 ـ جنبش هاي دانشجويي  ، جنبش هاي نوپاي زنان و جريان هاي دموكراسي خواهانه ، شديدتر از قبل سركوب خواهندشد.

6 ـ تعداد زندانيان سياسي رو به افزايش خواهد گذاشت و وضعيت اين زندانيان در زندان وخيم تر خواهدشد.

برگشت