آشنایی با کانون | نشریه | مواضع و بیانیه ها | درخواست عضویت | ارتباط با ما

ماهنامه بشریت شماره 167

 

 

کودک و کودکی در ایران

بخش 2       پریسا حسین پور

قشر عظيم كودكان فرودست جامعه، متعلق به خيابانها و آبراهه هاي پاركها، كوره پزخانه ها وآغوش سوزناك آتش هاي مهلك نابرابري مملكت اند و نه هيچ چيز ديگر و تسليت شنيدن نه سهم والدين آنها بلكه سهم جامعه و تمامي افراد آن است. سهم تمامي افرادي كه اميد به يك زندگي عادلانه و انساني دغدغه ي اساسي آنهاست ، كساني كه در عين طولاني و پر پيچ و خم بودن راه ، تنها راه تحول در ساختارهاي موجود جامعه را نقد جسورانه در وضعيت موجود مي دانند و نيز معتقدند كه كليه ي حوادث از اين قبيل قابل پيش بيني و كنترل بوده و عدم پيشگيري از آنها در نتيجه ي اهمال و عدم توزيع عادلانه ي امكانات در سطح كشور مي باشد. در مدرسه به کودکان خشونت جنسی راتحمیل میشود. با جدا کردن آنها از همان روزهای اول، آنان تحقیر و حرمت انسانیشان پایمال میشود. در مدارس ما نحوه استفاده از سلاح را آموزش داده و از جنگ بعنوان خشونت رسمی تبلیغ میشود. امروز سیستم آموزشی از یک سو کودکان را می گیرد و از سوی دیگر جوانانی خسته و عاصی را پس می دهد .روحیه پرسشگری و شهامت در کودکان از بین میرود و بجای آن چاپلوسی و ضعف در برابر قدرت جایگزین میشود. تلخ تر اینکه شادی را از کودکان گرفته و مدارس بیشتر به پادگان شبیه شده.این آموزش به کجا سوق داده شده وبه کجامی رود؟ دیگر مسئله مهم در آموزش و پرورش ما همانا تفتیش عقیده حاکم است که بصورد تشکیل بسیج مدارس و ارتش 20 ملیونی و ....

بر این باورم :

1_ که آموزش رایگان باید به کودکان بر گردانده شود و آنان از آخرین امکانات آموزشی از قبیل مدارس ،تجهیزات و معلمان مجرب برخوردار شوند.

2_ متون و محتوای درسی بروز و کارآمد شوند و نگرش علمی محض باید سر لوحه تمام کارهای آموزش و پرورش قرار گیرد .

3_ شادی حق مسلم کودکان است و مدرسه خانه دوم آنان است پس باید مدارس را سرشار از شادی کنیم تا کودکان در آن فردای جامعه را بسازند .

2 . کودک و بهره کشی نظامی:

بسيج

از ابتدای وقوع انقلاب اسلامی در ايران رهبران دينی ،سياسی و نظامی با شعار ارتش بيست ميليونی به صرافت تاسيس نيروی شبه نظامی ـ ايديولوژيک بسيج برآمدند.

درهمين راستا در طول سالهای نخست انقلاب وجنگ هشت ساله با عراق همواره بخش مهمی از سپاه انقلاب و جنگ از ميان اين گروه سنی وکودکان زير ۱۸ سال تامين شده است. بطوريکه برآوردها نشان می دهند حداقل ۴ ميليون وحداکثر ۱۰ ميليون بسيجی در کشور وجود دارند.شواهد نشان می دهد در طول ۸ سال جنگ ميان ايران وعراق بيش از 550 هزار نفر دانش آموز زير سن 18 ساله به جبهه های جنگ اعزام شده اند و 36 هزار نفر کشته شده و3135 نفر نيز معلول شده اند (طايفی۷، ۱۳۸۴) .

3 . کودکان بی هويت

چنانکه اشاره شد، يکی از مفاد حقوق کودک الزام دولت ها برای احراز هويت کودکان می باشد. متاسفانه به دليل فرزندان حاصل از ازدواج ايرانيان با اتباع خارجی بدون اجازه اقامت نظير افغانی ها و عراقی ها و فرزندان ناشی از ازدواج های به اصطلاح نامشروع. اين پديده را از ابعاد متعددی بشرح زیر قابل بررسی است .

قبل از هر صحبتی علت وجودی این پدیده عملاً مرد تباری است و بس و ارج ندادن به تبار زن می باشد

1 . عوامل دينی

ا ز اين منظر تحت عنوان صيانت از خانواده کليه کودکانی که در اثر روابط جنسی نامشروع به دنيا می آيند اساسا فاقد هرکونه جايگاهی برای شناسايی حقوق اجتماعی هستند. اين رويکرد زندگی کودکان قربانی کنش های غير رسمی ونامشروع بزرگسالان می گردند وتاوان ا ين اعمال را کودکان و در واقع آيندگان می پردازند.

از نظر دينی در حال حاضر بين 40 تا 80 هزار کودک بی شناسنامه درکشور وجود دارد10 هزار کودک بی سرپرست در تهران وجود دارد

2 . عوامل حقوقی

در حقوق مدنی برگرفته از مبانی دينی، نيز به دليل نامشخص بودن جايگاه تبار شناختی اين دسته از کودکان و مسکوت ماندن اين رويکرد در برخورد با اين پديده نسبتا فراگير دنيای امروز وبخصوص اوج گيری جنبش های دفاع از حقوق آنان ،اين پديده مغفول مانده است .عدم اشراف واذعان قانونگذار به تحولات اجتماعی بوقوع پيوسته در عصر حاضر وعدم درک روح عصری قانون که جزای جرايم امروزی را نمی توان به آيندگان تحميل و احاله کرد ودر نهايت محدوديت شرعی در باز تعريف روابط جنسی به اصطلاح نامشروع وتحديد دامنه دربرگيری اين کنش در جامعه امروز ايرا ن در تطابق با تحولا ت جهانی از ديگر زمينه های بروز ودوام اين پديده بشمار ميرود .

3 .عوامل اجتماعی

عدم پاسخگويی به نيازهای جنسی جوانان، تعطيلی رسمی وآشکاراين رابطه ميان دو جنس، از کودکی تا بزرگسالی مگر در قالب ازدواج های بدون شناخت از روانشناسی دو جنس از هم وبدون وجود ميدان گسترده انتخاب از بين گزينه های متعدد وسعی و آزمون بسيار و وقوع فراگير روابط جنسی تحت عنوان نامشروع و منجر شدن اغلب اين روابط به تولد کودک که بخشی ا ز آن ناشی ا ز فقدان آموزش های جنسی در ايران است ، از يکسو سبب ساز تشديد ميزان تولد های نامشروع و کودکان بی هويت ا ست . از سوی ديگر مرد تباری مطلق در فرهنگ ومبانی حقوقی وشرعی منجر به شرايطی گرديده است که بدون شناسايی پدر يافاعل رابطه جنسی منتهی به فرزند زايی( حتی با وجود، حضور واعلا م آمادگی مادردر قبول مسئوليت سرپرستی ) هويت کودک مورد تاييد قرار نمی گيرد . همچنين وقوع پديده مهاجرت وسکونت غير قانونی تعداد کثيری از مهاجران افغانی در ايران و اقدام بسياری از خانواده های فقير در قبول همسری آنان با دخترانشان ، در کنار آزادسازی کشور افغانستان از تاريک انديشان وشب پرستان، منجر به بازگشت خيل وسيعی از افغانی ها گرديده است که به دليل محدوديت ها وعدم انطباق قوانين دو کشور در زمينه تبعيت همسر ،قريب بيش از ۴۰ هزار خانواده در قالب زن وفرزندان ، بدون وجود پدر آن هم از نوع قانونی اش باقی گذارده است که علاوه بر زنان بی سرپرست وبی شوهر آن افغانی ها ،جمعيت بزرگی از کودکان بی هويت باقی مانده است که طبق تعريف قانون وقانونگذار نمی توان به آنان شناسنامه صادر کرد.

4 عوامل سياسی

عدم اهتمام بموقع دولت در ساماندهی مهاجران غير قانونی و شناسايی و ثبت وضبط عقود اقتصادی و از جمله اجتماعی آنان ، تلاش ناکافی و دير هنگام برای رفع چالش ها و ناهمخوانی های قانونی ميان دو کشورو پاسخگو نبودن دولت در مقابل ملت در ازای اين قصور بزرگ وزمينه سازی بروز چنين پديده فاجعه باری در کشور، اسباب شکل گيری اين پديده را فراهم ساخت.

5 . فقر فرهنگی و تعصب

بسياری از جوانان تازه ازدواج کرده در توليت وپدری و مادری فرزند ماحصل توليد خود،و فقدان تمايل به فرزند خواندگی کودکان بی هويت نيز از سوی ديگر بر تقويت شرايط پيش گفته صحه می گذارد .

4 . كودكان خيابانی : میتوان گفت که دو دسته اند:

1‌ـ كودك متعلق به خيابان که به جز خيابان خانه‌ای ندارد .

خانواده‌اش ممكن است او را ترك نموده، یا هيچ يك از اعضای خانواده‌ای او زنده نباشند. چنين كودكی بايد برای بقاء مبارزه كند و ممكن است در پناهگاههايی از قبيل ساختمانهای متروكه بسر برد .

2‌ـ كودك در خيابان : که بطور منظم خانواده‌اش را ملاقات می‌كند.

ممكن است هر شب هم برای خواب به خانه برگردد ، اما به خاطر فقر، سوء استفاده‌های بيش از اندازه جسمی و جنسی در خانواده، اغلب اوقات شبانه‌روز را در خيابان می‌گذراند . اينكه چرا كودكان در خيابان به سر می‌برند دلايل متعددی دارد، از جمله:

1ـ كسب درآمد برای خود و حمايت خانواده‌هايشان؛

از طریق: گدايی ، حمالی ، ماشين‌نويسی ، قاچاق مواد مخدر ، تردستی ، پادويی كردن ، زباله گردی ، ارتكاب به عمل جنسی ، واكس زدن ، دست فروشی و بعضاً اجرای موسيقی در خيابان می‌باشد .

2‌ـ يافتن سرپناه؛

3‌ـ فرار از مشكلات خانوادگی؛

مثل اختلاف با والدين ، سوء استفاده‌های جسمی يا جنسی و يا بی‌توجهی

4ـ فقر و بيسوادی :

شكاف طبقات مولد كودكانی است كه معمولاً از توان مالی جهت خريد لباس و غذا برخوردار نيستند و حتی توان رفتن به مدارس رايگان را ندارند و مضافاً در محيطهایی زندگی می‌كنند كه از ايمنی كافی برخوردار نيستند و بعضی از آنها حتی به ندرت به امكانات بهداشتی از قبيل توالت و آب سالم دسترسی پيدا می‌كنند.

5- محيط خشونت آميز :

بديهی است كه خيابان محيط امنی برای زندگی نيست و اين كودكان بيشتر اوقات استثمار می‌گردند . ممكن است در برخی جاها با خطر آسيب‌های جسمی و يا حتی مرگ ناشی از خشونت روبرو شوند . منابع رايج خشونت عبارتند از : پليس ، باندهای تبكاری ، سنديكاهای قاچاق مواد مخدر ، ادراه كنندگان باندهای تجارت جنسی ، گروههای مرگ ، ساير كودكان خيابانی ، خانواده‌ها و شريكهای جنسی .

6- برچسب زدن ( قضاوت نادعادلانه ) :

جامعه معمولاً كودكان خيابانی را به عنوان كودكان مشكل‌داری كه برای جامعه دردسرساز هستند ، تلقی می‌كند . به طور كلی مردم فكر می‌كنند كودكان خيابانی خشن و غير قابل كنترل هستند . با مشكل مواد مخدر روبرو هستند و به باندهای تروريستی و شورشی ملحق می‌شوند . در واقع هيچ كس با اين قربانيان كه محصول نابسامانی اجتماع و سيستم هستند همدلی و احساس نزديكی نمی‌كند . اين نگرش منفی ريشه در ناتوانی جامعه در مراقبت از اعضای خود دارد .

7- مشـكلات جـسمـی :

* ضعف تغذيه ،

*صـدمـات : ممكن است عمدی باشند ( مثلاً خودزنی در حال مستی و هيجان و يا افسردگی ) و يا غيرعمدی مثل استفاده ازابزارهایی كه برای استفاده بزرگسالان ساخته شده‌اند .

* مشكلات مربوط به بهداشت توليد مثل و مسائل جنسی.

اين موضع هم دختران و هم پسران را تحت تأثير قرار می‌دهد . يا اين وجود دختران بيشتر در معرض خطر استثمار و سوء استفاده‌های جسمی و جنسی هستند . مشكلات رايج مربوط به بهداشت توليد مثل و روابط جنسی شامل بيماريهای واگيردار از قبيل HIV/ AIDS حاملگی‌های ناخواسته و سقط جنينهای خطرناك می‌شوند .

سئوال:آيا نظامهای مدعی دموكراسی ازوجودچنين كودكانی مطلع نيستند؟

آيا اين نوع كودكان سزاوار برچسب ، خشونت و فشارهای استرس‌زا هستند ؟

آیا يك كودك خيابانی معلق قرارمی‌تواند روزی دارای پرستيژ و موقعيت اجتماعی شود ؟

یا سخن از اصالت ، بنيه و شجره خانوادگی كند ؟

تاوان سالها سرگردانی اين بی گناهان را چه كسی پرداخت می‌كند؟

این روزها در میان اخبارشنیده میشود که تجاوز بحقوق کودکان و کتک زدن ونیز درگیرکردن آنها در مناسبات وسوء استفاده از جسم و روح کودکان به یک معضل انسانی در جامعه ایران تبدیل شده است. در سال گذشته فقط در شهر تهران هزار مورد آزار و شکنجه کودکان گزارش شده است. اگر به آمار و اخبار نگاه کنیم روزی نیست که صدها خبر ناگوار از زندگی کودکان و خانواده هایشان گزارش نشود. کتک زدن کودکان از طرف افراد خانواده و حتی اقوام یک مسئله جدی است که امروز در جامعه ایران به ایجاد یک فضای رعب و وحشت برای کودکان تبدیل شده. وحشت از کتک خوردن، استرس و افسردگی را در کودکان بالا برده و از طرف دیگر بدلیل نداشتن یک محیط آرام خانوادگی دهها هزار کودک دختر و پسراز خانواده فرارمیکنند. در خیابان طعمه درندگانی میگرددند که حتی قطعات بدنشان را در بازار میفروشند. آمار نشان میدهد که سالانه هزاران کودک ربوده میشوند و هیچوقت خانواده شان آنهارا باز نمی یابند. مضاف براینها کودکانی که به خانه های امن و یا مراکز نگهداری پناه میبرند یا فرستاده میشوند مورد اذیت و شکنجه قرار میگیرند.

 

مدیر کل انجمن حمایت از کودکان در ایران تایید میکند که خشونت و کودک آزاری در مراکز نگهداری کودکان بدون سرپرست به یک نرم جدی تبدیل شده است. خانم مسعوده مشایخ که مدیر کل این مراکز است پنهان نمیکند که تشکلهای تحت مسئولیت ایشان هیچگونه حرمتی برای کودکان رعایت نمیکنند. این واقعا شرم آور و وخشتناک است. این نشان میدهد که دم و دستگاه حکومتی در ایران تنها بزرگسلان را شکنجه و زندان نمیکند بلکه با آزار و رسمیت دادن به خشونت علیه کودکان در جامعه در صدد نسل کشی و بارآوردن انسانیهای بیمار و روانی در جامعه است. مسئله خشونت تنها یک نوع آزار فیزیکی نیست بلکه خشونت روحیه و روان کودک را داغان و بجای یک انسان سالم از نظر روحی یک بیمار عقده ای تحویل جامعه میدهند.

بعضی از افراد و حتی والدین کتک زدن و کودک آزاری را بعنوان تربیت کودک اسم میبرند و این نشان میدهد که افراد در جامعه، مسئولین اجتماعی و خانواده ها چه تصویری از تربیت بچه دارند.

کتک و خشونت بازمانده از دوران بربریت بشر است و کتک و آزار کودکان نوعی روش برای به میخ کشیدن انسانها تا مطیع دستگاه و سیستم شوند. آزادی بیان معنی ندارد. اگر انتقاد کنی باید مجازات شوی. مذهب و حکومتهای دیکتاتوری این سنت دوران بربریت را به قانون تبدیل کرده اند. با این دید و با این عریانی از خشونت و انسان آزاری دفاع کردن چه چیزی را نشان میدهد؟

پارسال یکی از مسئولین دولتی بنام دکتر حسن علم الهدایی به روزنامه ها گفت که بعضی از والدین، کودکان را برای گدایی به خیابان میفرستند. وی میخواست بدین وسیله از بار مسئولیت خود و دولتش در این رابطه شانه خالی کنند. اما این مسئول بیشرم دولتی نمیفهمد که خانواده کودک تامین اقتصادی ندارند، بیکارند و زندگیشان زیر بار فشار بیکاری و نداری خم شده. آقای دکتر نمیخواهد قبول کند که مسئولین جامعه ایران زندگی کودکان و خانواده هایشان را به تباهی کشانده اند و هیچ حرمت انسانی برای آنها قائل نیستند. آقای دکتر میداند که با جرثقیل اعدام کردن آدمها در ملا عام چه شکنجه روحی و وحشتی در جامعه بوجود میاورد. صف بیکاران در بازار کار, کارکودکان در بازار کار (80 در صد کار گران کوره های آجر پزی کودکان بین 8 تا 15 سال هستند)، هزاران کودک دستفروش، ماشین شور در خیابانهای تهران و یا میلونها آدم دستفروش در سراسر ایران. همه و همه اسناد وجود بیکاری و بیمعیشتی افراد جامعه امروز ایرانند.

همانطور که در قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی بند یک ماده 59 مجازات عمومی، کتک زدن کودک را مجاز دانسته وآن را تربیت قلم داد میکند. البته در قانون نامبرد گفته شده 1ـ در مواقع ضرورت 2 ـ در حد متعارف، باید کودک را کتک زد.

سوال اینکه: چه کسی حد متعارف را تشخیص میدهد؟

و یا کجا میتوان ضرورت کتک زدن کودک را معلوم کرد؟

سوال اینجاست چرا در جامعه ایران و در قانون اساسی اش به این روشنی حقوق کودک را زیر پا میگذارند؟

زیرا مسئولین حکومتی خود سیستمی بکار میبرند که خشونت علیه آدمها جزو آن است و با دست باز گذاشتن خانواده ها در آزار کودکان. کودکان را از بدو زندگی با خشونت و بیحقوقی آشنا میکنند. روحیه انسانیشان را پایین نگهمیدارند و کودک از بدو زندگی خشونت را بعنوان یک متد زندگی در برخورد به اطرافیان و دیگران بکار میگیرد. با این روحیه و متد بزرگ میشود.

بهمین خاطر است خشونت , افسردگی , تجاوز و بیحقوقی بعنوان یک نرم در جوامعی مثل ایران برسمیت شناخته میشوددر جوامعی که کتک زدن کودک ممنوع است درجه سلامتی جسمی و روحی کودکان بالاست و انسانها برای حل مشکالات خود به بحث و اقناع رو میاورند. اما کودکانی که در محیط خشونت آمیز بزرگ شده اند همیشه در فکر توطئه، آزار دیگران و بکار گیری خشونت و انتقام هستند. این نوع آدمها ترسو و مطیع بالادست هستند و همینطور هم به افراد ضعیف دور و بر خود اجحاف روا میدارند.

پس مسئله آزار کودک و کتک زدن به کودکان یک معضل شخصی نیست بلکه یک معضل اجتماعی جدی است و در وهله اول مسئولین جامعه را باید مورد مواخذه قرار داد. بهر اندازه امنیت و حرمت انسانها در جامعه پاسداری و رعایت شود بهمان انداره هم مسئله تربیت کودک و آموزش کودک مورد توجه قرار میگیرد. تمام اتفاقات ناگواری که در محیط و زندگی روزانه کودک اتفاق میافتد انسانهای بزرگ بوجود آورنده اش هستن. کودکان موجودات بیدفاعی هستند که حتی از عزیزانشان هم آزار میبینند.

جالب است. والدینی که با هزار آرزو صاحب بچه ای میشنوند خود به آزار دهندگان آنها تبدیل میشنوند.این یک پدیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است چگونه کسی حاضر میشود که جگر گوشه اش را آزار دهد؟

کسانی که این کار را میکنند خود قطعا از نظر روانی سالم نیستند. چرا؟

تربیت و مسائل تربیتی یکی از مسئولیتهایی است که برعهده جامعه و مسئولین جامعه و والدین است. برای این دولتها باید بطور جدی برای بالا بردن فهم جامعه و آموزش بزرگسالان در برخورد به کودکان کلاسهای آموزشی و امکانات آموزشی برقرار کنند.

در جوامعی که حرمت و ارزشهای انسانی بالاست رعایت حقوق کودک در درجه بالایی قرار دارد. زیرا دانش و شعور برخورد با انسان و کودکان بالاست و در جامعه مکانها و کلاسهای آموزشی فراوانی وجود دارد. کنوانسیون حقوق کودک در بندهای 19 و 24 بر این تاکید دارد که حکومتها باید امنیت و سلامتی روحی و جسمی کودکان را رعایت کنند و ملزم هستند که امکانات لازم برای آموزش، بهداشت و شکوفایی کودکان بکار گیرند . در یک کلام این حکومتها هستند که مسئول مستقیم حمایت از سلامتی جسمی, روحی و اجتماعی و اقتصادی کودکان هستند.

در جامعه مسئولین اجتماعی و دست اندرکاران حکومتی یبشترین مسئولیت را درقبال رعایت حقوق افراد جامعه و بالطبع کودکان در جامعه را دارند. بهر اندازه آزادی و تفاهم و احترام به حقوق افراد در جامعه وجود دارد بهمان اندازه حقوق فردی احاد جامعه رعایت میشود.

از نظر روانشناسی اجتماعی و از دیدگاه متخصصان روانی کودکان شکنجه کودکان تنها کتک زدن و آزار جمسی و فیزیکی نیست بلکه توهین وتحقیر کودک بمراتب تاثیرات مخرب و جدی بر روان کودک میگذارد. در جوامعی که خشونت جزو نرم جامعه است. در جوامعی که امکانات آموزشی برای تربیت و پرورش نیست. در جوامعی که تامینهای اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد قطعا نظر انسانها به پدیده حقوق انسانی خیلی پایین و متفاوت با جوامع دیگر است. خانواده بعنوان یک سلول اجتماعی نمیتواند بری از این مشکلات باشد. مسئله تعلیم و تربیت کودک اساسا یک مسئله طبقاتی و اجتماعی است تا یک مسئله فردی و خانوادگی. حل مسئله کودکان ارتباط مستقیم با وجود آموزش لازم. امکانات بهداشتی, آموزشی و از همه مهمتر تامین زندگی انسانها. که این مسئله بر کسی پوشیده نیست مسئولین اجتماعی که امکانات جامعه را در اختیار دارند باید این مسئله را در صدر برنامه های اجتماعی و رفاهی خود قرار دهند.

بهره کشی از کودکان تعرضی است آشکار بیرحمانه و غیر انسانی به حقوق کودک . اینکه چرا کودکان کار می کنند. چرا کودکان مجبور به کارکردن در کارگاههای حرفه ای می شوند. چرا کودکان دست فروشی میکنند. این اجبار از کجاست .

منشأ اصلی رنج و مشقت بر کودکان از کجاست .

خانواده به عنوان کوچکترین واحد اقتصادی –اجتماعی جامعه چه نقشی در بهره کشی از کودکان دارد. چه کسانی از کار کودکان سود میبرند .

سهم خود کودکان چیست .

کار کشیدن از کودکان را کدام جامعه می پذیرد چه مناسباتی بهره کشیدن از کودکان را موجه می کند.

ظالم کودکان کیست؟

5 . اعمال خشونت و کودک آزاری

ماده 220 قانون مجازات اسلامي مصداق کودک‌آزاري است

مطابق ماده 220 قانون مجازات اسلامي هرگاه پدر و جد پدري، فرزندش را بکشد، قصاص نمي‌شود و به پرداخت ديه قتل و تعزير محکوم مي‌شود در حالي که بسياري از قتل‌هايي که در خانه صورت گرفته توسط پدر بوده است اما قانون پدر را از اين امر مستثني مي‌داند.

وجود کودکان فاقد شناسنامه ازمصاديق کودک‌آزاري است

ديگر مصداق کودک‌آزاري را وجود کودکان فاقد شناسنامه می باشد. کودکاني که در ايران از مادرايراني و پدر غيرايراني متولد مي‌شوند فاقد شناسنامه هستند و اين به معني بي‌هويتي کامل فرد و از مصاديق بارز کودک آزاري است زيرا کودک بدون خواسته خود بلکه با تاييد و موافقت خداوند به دنيا آمده است. نداشتن شناسنامه به معني اين است که فرد هويت ندارد و از داشتن حق نام، تابعيت، شغل، تحصيلات و نظام وظيفه محروم است بنابراين دولت موظف است به کودکاني که بدون اراده خود به دنيا آمده‌اند شناسنامه بدهد.

محروميت از تحصيل مصداق کودک‌آزاري است

عدم اجراي اصل 30 قانون اساسي نيز از مصاديق کودک آزاري مي‌باشد و به ايسنا مي‌گويد:

طبق اصل 30 قانون اساسي تحصيل رايگان کودکان و تربيت بدني بايد به طور رايگان در همه سطوح و تا پايان دوره متوسطه تا حد امکان فراهم شود که اين مساله در ماده 28 کنوانسيون نيز درقالب اجباري و رايگان بودن تحصيل کودکان تا پايان ابتدايي وجود دارد. جای سئوال است که با وجود اصل 30 قانون اساسي چقدر کودک آدامس فروش، واکسي و گل فروش وجود دارد يا چقدر در استان‌هاي محروم ريزش تحصيلي در مقاطع مختلف وجود دارد که اکثر آنها را نيز دختران تشکيل مي‌دهند. آيا کسي هست که بررسي کند پدران و مادران اين کودکان داراي چه مشکلاتي هستند؟

آيا سقط جنين جرم است اما قتل کودک چند ساله نه؟

طبق ماده 223 قانون مجازات اسلامي هرگاه فرد بالغي طفل نابالغي را بکشد قصاص مي‌شود در قوانين نيز سقط جنين مجازات دارد و اين سوال مطرح مي‌شود که چطور زماني که جنين هنوز متولد نشده و توده‌اي از سلول است کشتن او جرم تقي مي‌شود اما وقتي همان جنين به دنيا مي‌آيد و مثلا 5 ساله مي‌شود کشتن او براي پدر قصاص ندارد.

چطور اگر مردي فرزند 5 ساله همسايه را بکشد، قصاص مي‌شود در حالي که اگر فرزند خودش را بکشد که خشونت آن به مراتب بيشتر است، شامل قصاص نمي‌شود.

كودك‌آزاري يك جرم عمومي است كه پدر از مجازات آن مستثني است

متاسفانه قوانين روشن و شفافي در مورد کودک آزاري وجود ندارد. حتي تا سال 81 کودک‌آزاري جرم عمومي تلقي نمي‌شد، بلکه کودک آزاري جرم خصوصي و براي طرح و رسيدگي در دادگاه نيازمند شاکي خصوصي بود.

تا سال 81 فقط پدر که صاحب فرزند تلقي مي‌شد، حق شکايت داشت در حالي‌که آمارها نشان مي‌دهد که بيشترين آزار کودکان نيز از جانب پدر است. بنابراين پدر يا بايد از خود شکايت مي‌کرد يا ازمادر يا نامادري!که معمولا نيز اين کار را نمي‌كرد.

از سال 81 با تصويب طرح 9 ماده‌اي، کودک‌آزاري جرم عمومي شناخته شد. اين طرح پس از دو بار مطرح شدن در صحن علني مجلس به اتفاق آرا تصويب شد اما شوراي نگهبان مواردي را مستثني کرد. از جمله اينکه والدين را از مجازات کودک‌آزاري مستثني دانست که اين به هيچ وجه با مقررات و قوانين بين‌المللي و انساني مطابقت ندارد زيرا خانه بايد محيطي امن و والدين کساني باشند که به کودک احساس امنيت دهند.

قانون حمايت از کوکان و نوجوانان که در تاريخ 25/09/81 به تصويب مجلس و در تاريخ 24/10/81 به تصويب شوراي نگهبان رسيد، تاکيد مي‌کند: ماده 5 اين قانون کودک آزاري را از جرايم عمومي دانسته که نياز به شاکي خصوصي ندارد که بسيار خوب است.

بند 6 قانون حمايت از کودکان و نوجوانان،

همه افراد و مراکزي را که به نحوي از کودکان سرپرستي مي‌کنند، مکلف مي‌کند به محض مشاهده کودک‌آزاري مراتب را براي پيگرد قانوني و اتخاذ تصميم مقتضي به مقامات صالح قضايي اعلام کنند که تخلف از اين تکليف موجب حبس تا شش ماه يا جزاي نقدي تا 5 ميليون ريال خواهد بود.

اما درمورد نحوه شکايت از کودک‌آزاري، معضل اینست که معمولاً کودک‌آزاري‌ها در منزل اتفاق مي‌افتد و مسلماً پدر يا مادر کودک‌آزار از خود شکايت نمي‌کنند. مادران هم معمولا بي پناه‌اند و حمايتي از آنها صورت نمي‌گيرد يا اينکه مي‌ترسند يا امکان شکايت از پدر را ندارند. پس کودک مجبور است در همان محيطي زندگي کند که مورد آزار قرار گرفته است.

طبق ماده 5 قانون حمايت از کودکان و نوجوانان،

کودک‌آزاري جرم عمومي است و نياز به شاکي خصوصي ندارد اما اين امر در صورتي مفيد است که مردم اين قانون را خوانده باشند و با ماده 6 آشنا باشند که هر کس در جريان کودک‌آزاري قرار گيرد و گزارش ندهد، مجرم است.

بسياري از مردم از اين گونه قوانين بي‌اطلاعند، در حالیکه يکي از وظايف دولت‌ها پس از پيوستن به کنوانسيون اين است که مواد آن را به مردم آموزش دهد در حالي که شاهدیم بسياري از پرستاران و پزشکان در موارد کودک آزاري مي‌گويند که گزارش اين مسائل وظيفه ما نيست و به ما مربوط نيست در حالي‌که قانون مي‌گويد که بايد به نيروي انتظامي گزارش شود اما مردم به دليل نا آگاهي از قوانين نمي‌دانند که بايد اطلاع دهند. همانطوركه میدانیم، بند الف اصل 37 پيمان حقوق كودك، به صراحت اعلام نموده است كه هيچ كشوري حق ندارد كودكان را در معرض مجازات هاي شاق و شكنجه قرار دهد و نبايد كودكان به زندانهاي درازمدت و تمام عمر بدون احتمال آزادي و يا اعدام محكوم شوند.با اين كه جمهوري اسلامي ايران اين پيمان نامه را در سال 1373 امضا نموده است، در بسياري از مواقع از اجراي آن سرباز زده و به مواد آن پايبند نبوده است. در حالي كه قوانين مدني ايران، شرط لازم سني براي معاملات بازرگاني، خريد و فروش و امضا و اجراي هرگونه قراردادي را 18 سال تعيين كرده است، قوانين جزايي كشور، با استناد به احكام و قوانين شرعي، سن مسئوليت كيفري را براي كودكان دختر 9 سال و براي پسران، 15 سال يعني سن بلوغ جسماني مبتني بر شرع تعيين كرده است و اين كودكان كه خود قربانيان شرايط اجتماعي ـ اقتصادي و فرهنگي خانواده و جامعه هستند، در حالي كه مراحل بلوغ شخصيت رواني و تكامل اجتماعي را طي نكرده اند، براي جرائمي كه مرتكب مي شوند، مسئول شناخته شده و با كيفرخواست ها و تنبيه هايي روبرو مي شوند كه به دور از طبقه بندي سني آنان و برخلاف موازين بين‌المللي حقوقي و كيفري و پيماني حقوق كودك است. بسياري از اين كودكان، براي جرمي كه در كودكي مرتكب مي شوند، در زندان ها نگهداري مي شوند تا پس از رسيدن به سن 18 سال اعدام شوند.

نوجوانی که مرتکب قتل دوستش میشود، خطائی از روی نادانی و به اقتضای سن و شرایط روحی خاصش انجام داده، ولی اگرتوسط بزرگترها يعنی خانواده دوستش؛ قاضی دادگاه يا هرمجموعه ی ديگری محكوم به قصاص شود اين پاسخ اقدامی كودكانه محسوب نمی شود. اين بار قتل به نحوی آگاهانه و عمدی انجام می گيرد. یعنی يك عده آدم بزرگسال دست به دست هم می دهند كودكی را به قتل برسانند ولی طبق عرف و قانون اسم اين عمل را قصاص می گذارند و گويا مجموعا تلاش برآن است كه حقی پايمال نگردد. آدم کشی برای جلب رضايت خانواده ی مقتول، يك مُسكن موضعی برای تخليه ی روانی خانواده مقتول است نه بيشتر.اگر اين باور را بپذيريم كه قوانين برای حفظ و حمايت از زندگی انسان تدوين می شوند پس نبايد قوانين نافی حيات انسانی باشند. سلب حيات بشر نقض قوانين ذاتی بشر است با اين تعريف بايد هر قانونی برای حفظ حيات انسان تدوين شود.قانون اعدام بر عدم حيات بناست.اعدام در ديگران وحشت و نگرانی ايجاد ميكند اعدام علاوه بر اينكه سلب زندگی افراد است درديگران هم هراس ايجاد ميكند كه خود اين عمل نوعی خشونت بر جامعه است.

نتیجه گیری

بنظر من جامعه ، قانون ، دولت ، خانواده ، بازار آزاد و در مجموع سیستم اقتصادی اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه مقصر و بانی ضایع کردن حقوق کودک هستند.

همینکه کودک مجبور به کارکردن است تا به زندگی بخور و نمیر خود ادامه دهد همینکه کودک به نان آور خانه و خانواده تبدیل میشود. همینکه کودک بناچار و از سر جبر باید در کارگاهها ی زیر زمینی نمناک کار کند و رمقش گرفته میشود، از همان دوران کودکی و نوجوانی علیل و بیمار میشود . همینکه کار کودکان در جامعه خریداری می شود . کودک امنیت ندارد ، کودک حقوقش ضایع میشود، کودک خیابانی داریم، کودک بی سر پناه داریم و... قانون در برابر این بی حقوقی سکوت می کند . دولت نمی تواند به حقوق از دست رفته کودکان رسیدگی کند. خانواده به کار کودکان نیازمند است. خانواده نمی تواند به نیازهای واقعی و انسانی کودکان جواب بدهد . جامعه این قساوت و بیرحمی به کودکان را درخود هضم میکند . همه این موارد کافی است تا نظر بر عدالت بنا شود . مقصر و بانی مشخص است.

اما درحال حاضر چه باید کرد برای کودکان چکار کنیم چگونه رنج و آلام کودکان را کاهش دهیم .

یکی از راهکارها شتافتن به کمک کودکان . حمایت از کودکان . دفاع از حقوق کودکان و تلاش برای احقاق حقوق آنان است

البته در جوامعی که دولت حاضر به دادن این امکانات نیست باید روشنفکران و انسانهای آزادیخواه و برابری طلب این مسئولیت را بر عهده بگیرند. با سازماندهی و با بالابردن آشنایی انسانها به حقوق خود از دولت و سیستم اجتماعی بخواهند که به خواستهای انسانی انسانها جواب دهند. اکنون هم از قبل وجود انسانها و تشکلهای آزادیخواه با سازمان دادن اعتراضات و دفاع از حقوق انسانها توانسته اند دولت را به عقب بنشانند.

مثلاً جشن آدم برفیها، برگزاری روز جهانی کودک، برگزاری جشنهای اول مای برای دفاع از حقوق کودکان در بازار کار و یا دفاع از حقوق کارگران، همه نشانهایی است از وجود یک اعتراض عظیم اجتماعی در دفاع از حرمت انسانها و سازمان دهی افکار عمومی علیه بی حقوقی در جامعه. همه و همه نشان میدهد که همین امروز همین الان باید یک اعتراض سراسری علیه آزار و شکنجه کودکان براه انداخت. در همان حال باید سعی کرد با ترجمه اسناد بین المللی و کنوانسیونهای جهانی افکار عمومی را بالا برد.

كودكان امروز ، رفاه را امروز مي خواهند تا فردا شهروندان سالمي باشند و بزهكار و مجرم خطاب نشوند.

كودكان امروز ، آرامش و نشاط را، امروز مي خواهند تا فردا افسرده، بيمار و جاني قلمداد نشوند .

كودكان امروز ، آزادي و دموکراسی را ، امروز مي خواهند تا فردا اخلالگر، شورشی و تروریست ناميده نشوند.

كودكان امروز ،برابری و آزادی رشد و اندیشه را ، امروز مي خواهند تا فردا محكوم به حبس در طبقه بندي هاي جنسي، شهروندي درجه اي، تضادهای قومي و نژادي و افكار و زندگی ارتجاعی و اجباری نشوند.

كودكان امروز جهان سالاران فردايند. همچنانكه كودكان ديروز جهان سالاران امروز.

بگذاريد امروز، كودكان در آزادی، برابری، امنیت و رفاه زیست کنند تا جهان فردا از فقر و بيماري ، وحشت و ناامنی ، جرم و جنایت، حبس و بند، ترور، تبعیض و ارتجاع عریان باشد .

اهتمام اصلی انجمن‌ها و سازمان‌های دولتی و غيردولتی فعال در زمينه کودکان می‌بايست بر اين امر باشد که:

دختران و پسران زير ۱۸ سال تمام حق ازدواج ندارند. ديگر اينکه شرط انجام خدمت وظيفه برای ثبت ازدواج پسران ضروری است.

سوم اينکه در صورت اجبار و يا هرگونه معامله و يا مصالحه مالی يا خونی و خويشاوندی بر سر سرنوشت کودکان زير سن مذکور، مسببين بايد غرامت سنگينی بپردازند (طايفی۹، علی؛ ۱۳۸۴).

بايد در عمل نشان دهيم که کودکان داراي کرامت انساني هستند

بايد علاوه بر قوانين درعمل نشان دهيم که کودکان داراي کرامت انساني هستند و اين کار از طريق مشارکت دادن آنها در مسائل مربوط به خود، رفع تبعيض و تامين نيازهاي اوليه کودکان مانند خوراک و پوشاک و امنيت امکان‌پذيراست.

بايد دقيق‌تر،عميق‌تر و همين امروز براي کودک آزاري فکر کنيم زيرا فردا بسيار ديرخواهد شد.

 

 

مندائیان

نادر زندی

 

مندائیان پیروان یحیای تعمید دهنده و یکی‌ از اقلیت‌های مذهبی‌ ایران میباشند که به نام صائبین نیز شناخته میشوند.

 کیش مندأیی در شمار مکتب‌های گنوسی می‌باشد که در بعضی‌ از سنّت‌های اسلام آنان را به اشتباه ستاره پرست دانسته اند ولی‌ آنها خود را پیروان یحیای پیامبر می‌دانند.

مندا واژه‌ای از زبان آرامی شرقی‌ به معنی‌ دانش،آگاهی‌ و معرفت است.خدای بزرگ نورانی و روحانی در کیش مندأیی ،هیی یا حیات اعظم نام دارد که برابر نهاد زروان در کیش مانی است ،او همسری دارد به نام کنز الحیات (گنج زندگی‌) که با او در کنار موجودات اثیری در بهشت برین میزید.

جهان از دید اساطیر مندأیی بر ۳ قسم است:

جهان بالا که سرزمین نور است و نا محدود از همه طرف بجز جنوب که  مرکز جهان مادی در جنوب جهان زیرین قرار دارد که مندأییان آن را سیناویس می‌نامند،برزخ میان زمین و جهان روشنی قرار دارد و هم چون گذر گاهی سخت برای آزمایش ارواح نجات یافته است.اساطیر مانوی به طرز مشخصی‌ ملهم از اساطیر مندأیی می‌باشد.

مندائیان به خدا و قیامت اعتقاد دارند و برای خود زبان و خط مخصوص به خود دارند،زبان مندأیی ترکیبی‌ از پارسی‌ پهلوی،و زبان عهد عتیق خودشان است که به هیچ یک از زبان‌های امروز دنیا شبیه نیست و خط آنها از راست به چپ و نقطه ندارد.

 

این اقلیت اهل نماز و روزه هستند و آنها روزانه ۵ بار نماز می‌خوانند و دارای کتاب مقدس هستند و در قرآن نیز نه تنها به اهل کتاب بودن یحیی‌ اشاره شده بلکه در سه آیه نام صائبین هم تراز پیروان ادیان آسمانی قرار گرفته است.

اصلی‌‌ترین رکن دینی این اقلیت غسل تعمید در روز‌های یکشنبه  در آب روان است و بالا‌ترین رده روحانیون در میان آنها گنجور و پس از آن ترمیده است. بنیاد اندیشه مندائی همان تنویت ،یا دوبن نگری است. دو گوهر روح و ماده از آغاز افرینش با هم در ستیزند. اساطیر مندائی بیشتر درباره اقلیم از لی‌ نور ،افرینش زمین و انسان و سفر بازگشت روح به سرچشمه سرزمین نور است.

کتاب مقدس مندائیان

کتاب مقدس مندأییان، گنزا ربا (گنج عظیم) است و به بخش گنزای راست و گنزای چپ تقسیم میشود. کتاب‌های شش گانه نیز دارند که عبارتند از:۱. ادراشاد یحیی‌ (تعالیم یحیی‌) ۲. قلستا (مجموعهٔ قوانین) ۳. انیانی (نماز‌ها و نیایش ها ) ۴. سید راد نماشتا (کتاب روان آدمی‌) ۵. اسفرملوشی(دینی یا نجومی) ۶. سید راد مسوتا (کتاب تعمید).

پیامبران صائبین آدم،حضرت شتیل،نوح،سام و یحیی‌ است.دین صائبین بر پایه توحید و معاد و نبوّت است.

قبله صائبین رو به شمال است و اعتقاد آنان این است ترازوی عدل الهی و عرش اعلا در شمال قرار دارد ، چون صائبین تمام مراسم دینی خود را رو به شمال انجام میدهند و ستاره جدی در شمال قرار دارد این شبه را برای بعضی‌ از محققین ایجاد نموده بود که صائبین ستاره جدی را میپرستند.

قسمتی‌ از اداب و رسوم صائبین مندأیی

۱.برای صائبین ۶ و ۷ ماه دولا یا همان اوائل مرداد روز‌های نحسی هستند و آنها برای اینکه فرشته خانه‌های آنها را پیدا کند ،شاخه‌ای از بید یا گل یاس بر سر در خانه‌هایشان نصب میکنند.

۲.اول آبان یا ۳۱ مهر برای مندأیان روز با شگونی است و به اعتقاد آنها در این روز بوده که حاصلخیزی بر زمین گسترانیده شده است و اولین درخت کشت شده هم خرما بوده است.

۳.سال نو اصلی‌ مندأیان دوم مرداد سالروز تولد آدم است و تا به امروز ۴۴۵۳۵۸ سال از آن می‌گذرد.

۴.عناوین ماههای مندأی : دولا، نونا، آمرا، تورا، سلییی، سرتانا، آریا، شمبلتا، قیینا، آرقو، هیتا و گدیا است.

۵.به ستارگان اعتقاد خاصی‌ دارند و آن را در تقدیر امور سهیم می‌دانند.

این اقلیت همواره در ایران مورد تبعیض قرار گرفته اند و باعث شده است تعدادی از آنها به کشور‌های دیگر مهاجرت کنند.متاسفانه با خبر شدیم که افرادی ناشناس قبور پیروان دین مندأیی در سوسنگرد را تخریب و یا بر روی سنگ قبر‌ها رنگ پاشیده اند که امید داریم هرچه زودتر عاملین این کار ناشایست شناسایی و دستگیر شوند و این اقلیت از حقوق مساوی با دیگر اقلیت‌های مذهبی‌ در ایران دارا باشند.

 

 

قتل های زنجیره ای یا سیاسی دهه 70

زینب قنبری

با اندکی کنکاش در واقعه ای که در آذر ماه 77 به وقوع پیوست،آنچه به عنوان اولین توجیه مسئولان جمهوری اسلامی نصیب من شد، سخنرانی سعید امامی در دانشگاه بو علی همدان است.در این سخنرانی وی اذعان می دارد که با حذف عاملان فرهنگ غرب باید از خطر منحرف شدن انقلاب جلو گیری کرد و نظام به این نتیجه رسیده که باید کار فرهنگی کرد.

 در راستای این کار فرهنگی تعداد زیادی از روشنفکران جامعه ایران به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. داریوش و پروانه فروهر مسئولان حزب ملت ایران در خانه خود سلاخی شدند،محمد مختاری و محمد جعفر پوینده از اعضای کانون نویسندگان ایران  را در خیابان به فاصله یک روز دزدیده، خفه کرده و جناره هایشان را در خیابان انداختند.

 مجید شریف و پیروز دوانی  به همراه تعداد کثیری از فعالینی که هیچ گاه پرونده آن ها فاش نشد از جمله این قربانیان هستند.

وقتی دقیق تر می شوم و به دنبال نقطه شروع قتل های زنجیره ای می گردم اولین نمونه را در سال 58 می یابم. اولین مورد  مربوط به ترور شهریار شفیق  فرزند اشرف پهلوی در پاریس بود .

از تعداد این ترور ها آمار دقیقی در دست نیست اما از تعداد کسانی که این قتل ها را مرتکب شدند، نهاد های مدنی و حقوق بشری نام 300 تن را منتشر کردند. اولین مسئله ای که در بررسی پرونده قتل های زنجیره ای  برای من مطرح شد آن بود که با اینکه قربانیان قتل های سیاسی خیلی بیشتر از 4 فقره ای که توسط جمهوری اسلامی اعلام شده  بودند  اما  دولت  جمهوری اسلامی فقط این 4 ترور را به صورت رسمی اعلام کرد.

برای پاسخ دادن به این پرسش به پرونده همین 4 نفر رجوع کردم: دو نفر به نام های موسوی و عالی خانی از مسئولین اصلی قتل ها معرفی شدند. در تاریخ 9 دی ماه 1377 آقای موسوی معاون وزیر اطلاعات در آن زمان دستگیر شد، در 15 دی ماه و 6 روز پس از دستگیری، وزارت اطلاعات اعلامیه ای منتشر کرده و می گوید قاتلان ،اعضای محفل خودسر بودند، کج اندیش و عامل دست بیگانگان بودند.دو روز پس از این اطلاعیه یعنی در 17 دی ماه 1377 خامنه ای در نماز جمعه تهران می گوید حتم بدانید کسانی که این قتل ها را انجام داده اند نیروی نظام نبوده اند.

این ها عامل بیگانه هستند. آنچه به عنوان یک مسئله نامفهوم به ذهن می رسد ان است که چگونه دستگاه اطلاعاتی تنها در طی مدت 6 روز پس از دستگیری موسوی به این نتیجه می رسد که وی عامل دست بیگانگان بوده است .  

به هر روی پس از سخنرانی خامنه ای حدود 30 نفر از وزارت اطلاعات دستگیر می شوند. عده ای تبرعه می شوند و عده ای  زندان می روند اما از منابع مختلف ذکر شده که هیچ یک در زندان نمی باشند. دومین مسئله نامفهوم در رابطه با پرونده قربانیان اعلام شده توسط جمهوری اسلامی، مجموعه اتفاقاتی  است که در جریان دادرسی برای آقای دکتر ناصر زرافشان به وقوع پیوست، آقای دکتر زرافشان در پاییز 77 وکالت خانواده های مختاری، پوینده، فروهر و چند خانواده دیگر از قربانیان از جمله محمد شریف و پیروز دوانی را بر عهده گرفت.

دکتر زرافشان به مدت 2 سال برای دفاع از پرونده قربانیان قتل های سیاسی جنگید و بالاخره اسفند 79 پس از چند بار بازداشت ایشان را به 5 سال زندان به اتهام افشای اسرار دولتی، داشتن مشروبات الکلی و اسلحه محکوم کردند.

به طور کلی سه اشکال عمده در پرونده چهار قربانی اعلام شده توسط جمهوری اسلامی وجود دارد:

1.مسئله آمریت و دستور دهندگان

2.قتل ها بر خلاف آنچه محفلی و خودسرانه مطرح شد کاملا دولتی و سازمانی بوده ابدا کاری نبوده  که خارج از مجاری رسمی و سازمانی صورت پذیرد.

3.مشخص است که قتل ها فقط همین چهار قتل پاییز 77 نبوده است.

باید گفت که پروژه قتل های سیاسی در اثر اختلاف بین دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب در جریان حکومت خاتمی اتفاق افتاد.تغییراتی که در جریان پرونده نیز اتفاق افتاد(مانند عوض شدن تیم بازجویی) حاصل همین تضاد است.در واقع این قتل های زنجیره ای پیامد دگرگونی هایی است که به تدریج در زمینه های اقتصادی،اجتماعی،سیاسی در ایران به وجود آمد.

جریان 2 خرداد درون مجموعه حاکمه پدید آمد و رشد کرد و در داخل ساختار قدرت به مقابله با جناح مقابل اقدام کرد.

در آخر لازم به ذکر است که بگویم این قتل های زنجیره ای قتل یک سری ارزش های اجتماعی_سیاسی است، قتل حقوق و آزادی های دموکراتیک مردم است به همین جهت از یک سو ناگزیر به رسیدگی بودند و از سوی دیگر مصلحت نبود به سراغ ریشه های قضیه بروند و به بردن نام همین چهار نفر بسنده کردند.

زنان کارتن خواب در ایران

فریبا ضیائی

آنچه بیش از همه نظر مرا به زنان کارتن خواب امروزجامعه ایران  و نوشتن این مقاله جلب کرد  کاهش سن زنان کارتن خواب است . در هشت سال گذشته عمده آمار زنان بی‌خانمان و کارتن‌خواب شهر تهران به زنان سالمند تعلق داشت اما این روز‌ها شاهد حضور زنان جوان هستیم. در جامعه ایران مسئله آسیب شناسی اجتماعی زنان همواره یکی از معضلات اصلی کشور بوده است.

از قدیم الایام تا کنون از اعتیاد گرفته تا زندگی در خانه های مجردی و روسپیگری زنان همیشه پشت غبار مصلحت اندیشی پنهان شده  و شاید هم برای شکسته نشدن حرمت ها در جامعه همواره آمار درستی از زنان بزهکار در جامعه در دست نیست.افزایش چشمگیر زنان معتاد خیابانی باعث شده آنان برای تامین هزینه های اعتیاد خود دختران و زنانی را که به لشگر بی خانمان ها پیوسته اند به فحشا، دزدی و فروش مواد مخدر بکشانند . چندی پیش رئیس پلیس تهران نیز با اشاره به پدیده زنان معتاد خیابانی گفته بود هیچ سازمانی متولی نگهداری زنان خیابانی نمی شود و پلیس نیز تنها مسئول جمع آوری زنان خیابانی است اما دستگاهی برای نگهداری آنان وجود ندارد. وزیر بهداشت جمهوری اسلامی   نیز با اشاره به زنان  خیابانی که میزان روسپی گری در میان آنان بسیار بالاست، گفته بود هریک از این افراد می توانند طی یک سال پنج تا ده نفر را به بیماری ایدز مبتلا کنند. دلایلی که به این پدیده دامن میزند و باعث افزایش آن شده را باید در ضعف قوانین موجود در شرع و عرف جستجو کنیم. متاسفانه کاستی ها در آنچه به عنوان قانون در جامعه اجرامی شود باعث ازدیاد این پدیده و همچنین استیصال در انحلال یا کاهش آن می شود. فقدان قدرت اقتصادی و عدم استقلال اقتصادی یا تأمین اقتصادی باعث بروز فقر شده و همین امر موجب می‌شود زنان به ‌تدریج مسکن خود را از دست دهند و طبیعی است که چنین فردی بی‌خانمان شود و به کارتن‌خوابی رو بیاورد. نکته بسیار مهمی که در مورد زنان مطرح است این است که زنان در جامعه ما امکان اشتغال کمتری دارند و معمولاً تحت تکفل پدر یا همسر خود هستند. حال اگر به دلایلی این دو حامی مالی را از دست دهند و مادر آن‌ها هم به عنوان یک زن سرپرست خانوار قدرت تأمین زندگی فرزندانش را نداشته باشد، این دختر برای تأمین خواسته‌های خود دچار آسیب‌های مختلفی خواهد شد. این در حالی است که مسئولان به جای اقدام ریشه ای در این مورد از عقیم سازی زنان کارتن خواب می گویند.آیا بهتر نیست به جای عقیم سازی حداقل یکی از نهاد های مربوطه مسئولیت آن ها را بر عهده گیرد و با صرف هرینه ای نه به مقدار اختلاس  های میلیاردی به آن ها اسکان و به اندازه یاد گیری یک حرفه به آن ها آموزش داده شود؟

آنچه در تحقیقات میدانی نشان می دهد این است که اغلب زنان بهبود یافته به علت نداشتن سرپناه و یا اینکه از جانب خانواده هایشان پذیرفته نمی شوند به چرخه اعتیاد باز می گردند.بیش از 90 درصد زنان بهبود یافته در کشور بی خانمان هستند و تا امروز فقط 4 یا 5 خانه میان راهی برای معتادان بهبود یافته احداث شده که این تعداد بسیار کم است و با توجه به عدم حمایت مالی از سازمان بهزیستی این تعداد خانه های میان راهی به حد نصاب نرسیده است.  انچه در تحقیقات میدانی در طول یک سال به دست آمده نشان می دهد از بین 30 زن معتادی که در دره های فرح زاد کارتن خوابی می کنند در طول یک سال هر کدام حداقل یک بار برای ترک به مراکز ترک اجباری انتقال داده شده اند اما به دلیل نبود مکانی برای زندگی بعد از ترک و یا اینکه خانواده هایشان آن ها را نپذیرفته اند همین امر دلیلی شده که یا لغزش می کنند و یا اینکه باز هم مصرف را به زندگی پاک ترجیح می دهند. یکی از راه های مبارزه با کارتن خوابی بی شک درمان معتادان می باشد زیرا این افراد بعد از درمان از اسارت مواد بیرون می آیند و می توانند به چرخه زندگی خود باز گردنند اما در کشور ما این چرخه ناقص است . در صورتی که نیروی انتظامی دستگیر کند،قوه قضائیه بر اساس قانون حکم به آزادی می دهد و یا اینکه به مراکز ترک اجباری می فرستد که معمولا افرادی که از این کمپ ها آزاد می شوند باز هم به سمت مواد مخدر کشیده می شوند. سال 86 در سازمان بهزیستی قراردادی مصوب شده بود که کمپ ها نباید هیچ دیواری داشته باشندو حضور در این مراکز اختیاری باشد. رفت و آمد در این کمپ ها آزاد است و باید فرد معتاد احساس آزادی داشته باشد و طبق یک مدل اجتماعی کارشناسی شده اعتیاد را کنار بگذارد اما متاسفانه با آغاز به کار این کمپ ها قالب هایی که برای راه اندازی این مراکز مشخص شده بود اجرا نشد و در حال حاضر شاهد مراکز ترک اعتیادی هستیم که مانند یک زندان است و هیچ گونه احساس آزادی در آنجا وجود ندارد. رفتن به این مراکز از روی اجبار است و از هیچ مدل اجتماعی استفاده نمیشود. وقتی در این مراکز ترک اجباری مواد مخدر،از قالب خاصی پیروی نشود،آدم ربایی و نگهداری غیر قانونی جوانان بی گناه نیز رخ میدهد.

 

 

به بهانه 22 بهمن و انقلاب

حقوق بشر پس از 37 سال

فرزان نایب قریب

زمانی که آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو قبل از ورود به ایان قول برقراری حقوق بشر و رعایت آن را داد من این طرح را جهت آشنائی شما با حقوق بشر در ایران و با وعده داده پس 37 سال نشان میدهم .

 

به‌‌‌ فریاد‌های خاموش من گوش بسپار

( قسمت اول )                                          الهه رمضانی

 

 

در این داستان دو قسمتی به صحبتهای دختری گوش میسپاریم که حرفهای تکان دهنده ای از وضعیت اجتماعی ایران میزند.

کسی که شاید به زعم ما شخصیت مناسبی برای همراهی کردن نباشد و چه بسا قبل از هر چیزی ابتدا برچسبها و قضاوتهای منفی از جانب ما، بطور کامل ذهنمان را برای برخورد نزدیک با وی منحرف و منصرف سازد.

رعنا از خودش میگوید:(این مطلب عینا با همان لحنی که تعریف شده است به نشر درآمده، نگارنده فقط در برخی از جملات بدلیل احترام بشما خوانندگان مجبور به حذف و سانسور و یا بکار گیری لغت جایگزین شده است.)

از دوران بچگی ام که چیز خاصی نیست اگر بخوام بگم، مثل بیشتر همسن و سالهای خودم گذشت.

دوران دبستان که زیاد هنوز مردم و جامعه رو نمیشناختیم، اما توی راهنمائی دیگه اون شور و احساسهای نوجوانی و هندی بازیها هر از گاهی نشاط و انگیزه ای برامون ایجاد میکرد.

 از خانواده و سختگیریهاش که بخوام بگذرم میرسم به مدیر و ناظم و معلمهای مدرسه که اونها هم انگار فقط حقوق میگرفتند برای اینکه به ما دستور بدن چطوری بپوش، چطوری بگرد و چطوری رفتار کن، همه جور گیر و فشار و تو سری زدن بود بجز درس و آموزش نحوهء زندگی!

به گمانم اونزمان باز خوبتر بود، چون تازه جامعه بازتر شده بود، دوران خاتمی بود دیگه، مثل قبل زیاد قفل نبودن توی رابطهء بین پسر و دختر، البته اونطوری ام نبود، دیگه خودتون که میدونید. من اولین دوست پسرم اسمش اشکان بود، یادمه هر روز میومد تو کوچهء مدرسه مون یک لنگه پا وا میستاد تا زنگ بخوره و دخترا بریزن بیرون، اونموقع ها دو تا سرباز میزاشتن دم در که اگر پسری اومد مزاحمت ایجاد کنه بگیرنش یا بترسوننش و از این حرفها، منم خونه مون یکی دو تا خیابون با مدرسه مون فاصله داشت،

برای همین دیگه قدم زنان برای خودم میرفتم و میومدم، اینه که اشکان چند باری آمارم رو زاغ زده بود و آره … خلاصه وامیستاد تا من بیام برسم وسطای کوچه و بپره جلومو هی حرف بزنه، آره تو رو میخوام و عاشقتم و از این حرفها، حالا منم درسته محل اش نمیذاشتم یا با اخم و تشر از خودم دورش میکردم،

اما ته دلم واقعا ذوق مرگ بودما. بالاخره وقتی ببینی برای یکی اهمیت داری، خب بهت میچسبه دیگه!

خلاصه این اشکان اینقدر هی اومد و قفل ما شد تا اینکه کم کم بهش عادت کردم، اگر یکروز میومدم و میدیدم توی کوچه نیست، اصلا حالم بهم میریخت؛ دیگه تا شب عصبی و سگ بودم. تقریبا یکی دو سالی با اشکان بودیم و میرفتیم و میومدیم، اما آخرش به نتیجه ای نرسیدیم، آخه هنوز هیچی هم نداشت، نه درسی میخوند که بگم یک چیزی میشه برای خودش، نه سواد درست و حسابی داشت، از اونطرف سرکار هم نمیرفت بگیم درامدی چیزی داره، نون خور باباش بود و عزیز کردهء مامانش! خلاصه هم من کم کم زدم تو پیچ زدن و اونم دیگه بیخیال شد.

دیگه منم رفته بودم دبیرستان و داشتم برنامه ریزی میکردم بچسبم به درس و از اینهائی بودم که عشق بورس خارج از کشور و مدرک دانشگاهی معتبر داشتم.

بعدش همونموقع بود که این احمدی نژاد اومد شد رئیس جمهور، ولی بگما کلی حال داد اونموقع، میریخیتم توی خیابونها تو کمپ رفسنجانی بودیم، همه میگفتند رفسنجانی راه خاتمی رو ادامه میده و تازه با امریکا هم رابطه برقرار میکنه و آزادیها بیشتر میشه و این حرفها، اما وقتی رای نیاورد، هیچ کسی اصلا فکرش رو هم نمیکرد که وضعیت یهو بشه این!!

خلاصه یکی دو سال اول احمدی نژاد هنوز تو جو قبل بودیم، هنوز امیدوار بودیم و داشتیم برای آیندهء زندگیمون نقشه میریختیم، اما کم کم حس میکردیم سیاه شدن جو رو، مردم عصبی تر شده بودن، دروغگو تر و گرگ تر! دیگه کسی براش مهم نبود اون یکی چی میخواد و چطوریه، فقط خودش و خودش! ما هم تو سن و سال عشق و حال و پارتی و اینور اونور رفتن و کیف و کوک بودیم هنوز، اما هر چی که زمان میرفت جلوتر نا امیدی و مایوس بودن رو از سر و روی مردم میشد حدس بزنی. دیگه کسی مثل قبل شاد و شنگول و خوشحال نبود.

میدونی بزار یک چیزی برات بگم، احمدی نژاد 8 سال رئیس جمهور بود که توی اون هشت سال، یک نوزاد میشه یک بچهء 8 سالهء دوم دبستانی، یک بچه 8 ساله میشه 16 سالهء دبیرستانی، یک 16 ساله میشه 24 سالهء دانشجو و به همین ترتیب نسل در نسل در نا امیدی و یاس و فلاکت رشد میکنه و بزرگ میشه و همون 8 سال کافیه تا تمام فکر و ذهن و تمام زندگی اشون رو تحت تاثیر قرار بده.

دقیقا همون چیزیکه سر زندگی من و امثال من هم اومد.

اونزمانیکه رفتم برای دانشگاه و بعدشم افتادم دنبال یک بورس خوب تحصیلی از یکی دانشگاههای اروپائی یا آمریکائی؛ دیگه اونقدر ایران و دولتش توی دنیا منفور شده بودند و اینقدر مردم ما رو به چشم یکعده تروریست و تند رو میدیدند، که تقریبا بیشتر شانسهای خوب از دست رفته بود، از اونطرف سهمیه ها برای افرادی دیگری صادر میشد و بما که اینهمه هم تلاش کرده بودیم، فقط بورسهای کشورهای جهان سومی دیگه تعلق میگرفت.

آدم این دردها رو به کی میتونه بگه؟

همه جای دنیا مردم توی کشور خودشون احساس آرامش و امنیت میکنند، احساس اینرو دارند که دولت و حکومتشون داره ازشون حمایت میکنه و میتونند، بدون نگرانی و استرس برن دنبال پیشرفت و تحقق آرزوهاشون، اما توی ایران اینطوری نیست، انگار که اصلا داخل اینجا غریبه ای، فقط وقتی تو رو میخوان که به نفعشون باشی، در باقی موارد تو هیچی نیستی، اصلا به چشم نمیای، اینها واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی ما هست.

توی همونروزهای بد و زشت بود که، از روی ناامیدی و برای فرار از دلهره و فکرهای عذاب آور سرنوشت آینده ام، با یکی دو تا از دوستهای دانشجوی دیگه، افتادیم به گریز زدن،

 اول فقط گهگداری گل میکشیدیم، یا مشروبی میخوردیم، اما کم کم وقتی جمع امون بیشتر شد و با افراد دیگه بُر خوردیم، به موازاتش با چیزهای دیگه هم طبیعتا آشنا شدیم، یادمه اولین بار یکی از هم دانشگاهیام بنام احسان بود که بهم شیشه رو معرفی کرد،

میگفت اعتیاد نداره و مشکلی برات بوجود نمیاره، فقط بهت فاز خوب میده و تمام مشکلاتت رو از سرت دور میکنه!

 

ادامۀ داستان در شماره بعدی

 

گزارش گروه اینترنتی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران ژانویه 2016

 محمد حسین بیداروند

 

نمایندگی های آلمان

#

نام نمایندگی

مسئول امور اینترنتی

آدرس وبلاگ

عملکرد وبلاگ

1

نمایندگی هانوفر   

آقای محمدحسین بیداروند

http://hannover.bashariyat.org

به روز

2

نمایندگی کلن

خانم سهیلا مرادی

http://koln.bashariyat.org

به روز

3

نمایندگی گیسن- لیمبورک

خانم فاطمه قنبری

http://giessen.bashariyat.org

به روز

4

نمایندگی کیل 

خانم منیژه ارویشی

http://kiel.bashariyat.org

به روز

5

نمایندگی اشتوتگارت

آقای اشکان صادقی

http://stuttgart.bashariyat.org

به روز

6

نمایندگی الدنبورک- برمن

خانم معصومه فریدونی

http://oldenburg.bashariyat.org

به روز  

7

نمایندگی زاکسن آنهالت

آقای مصطفی خداکرمی

http://sachsen-anhalt.bashariyat.org

به روز

نمایندگی های خارج از آلمان

#

نام نمایندگی

مسئول امور اینترنتی

آدرس وبلاگ

عملکرد وبلاگ

1

نمایندگی  ترکیه

آقای شهرام شهیدی

http://turkey.bashariyat.org

به روز

2

نمایندگی  سوئد

خانم کبری الیاسی عمله

http://sweden.bashariyat.org

به روز

3

نمایندگی سوئیس

آقای محمد جاوید گوانی

http://switzerland.bashariyat.org

به روز

4

نمایندگی دانمارک

 آقای محمود نعیمی

http://denmark.bashariyat.org

به روز

5

نمایندگی مالزی

آقای جمشید غلامی سیاوزان

http//malaysia.bashariyat.org

به روز

کمیته ها

#

نام کمیته

مسئول امور اینترنتی

آدرس وبلاگ

عملکرد وبلاگ

1

کمیته دفاع از  کودک و نوجوان

خانم صدیقه جعفری

http://koodak.bashariyat.org

به روز

2

کمیته دفاع از جوان و دانشجو

آقای فرزان نایب غریب

http://daneshjoo.bashariyat.org

به روز

3

کمیته دفاع از پیروان ادیان

آقای جمشید غلامی سیاوزان

http://adian.bashariyat.org

به روز

4

کمیته دفاع از زنان

خانم کبری الیاسی

http://zanan.bashariyat.org

به روز

5

کمیته دفاع از اقوام و ملل ایرانی

آقای شهریار ایازی

http://aghvam.bashariyat.org

به روز

6

کمیته روابط عمومی

خانم مونیکا قریشی

http://ravabet.bashariyat.org

به روز

7

کمیته دفاع از محیط زیست

خانم پریسا حسین پور

http://mohitzist.bashariyat.org

به روز

8

کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمند

آقای بهروز خسروی

http://honar.bashariyat.org

به روز

9

کمیته آموزش و پژوهش

خانم مریم پورحسینی

http://pajohesh.bashariyat.org/

به روز

 

علاوه بر گزارشی که به صورت جدول بالا ارائه گردید، موارد زیر نیز انجام شده است:

1-    قرار دادن نرم افزار بشریت که توسط آقای فرزان نایب غریب تهیه شده در سایت اصلی کانون  و به روز رسانی آن

2-    تغییر در اسلایدهای  سایت اصلی کانون

3-    گذاشتن نشریه های 165 و 166 در سایت کانون

4-    تغییرات جدید در سایت انگلیسی کانون

5-    ساخت اتاق پالتاک برای نمایندگی سوئد

 ابتدای صفحه | بازگشت

all rights reserved @ Bashariat